پاییز امسال نیویورک با همیشه متفاوت است. الان وقتش بود که مجمع عمومی سازمان ملل مثل هر سال به شهر بیاید و هنگام پرسه زدن در شهر ناخودآگاه به رئیسجمهور گامبیا، پاپ فرانسیس یا حداقل امل کلونی بربخوری؛ همه کسانی که برای این مهمترین گردهمایی رهبران جهان هر سال سپتامبر چند خیابان نزدیک به مقر سازمان ملل در منهتن را قرق میکنند. دیگر رویداد مهم پاییزی نیویورک جشنواره فیلم شهر است که هر سال در سالنهای باشکوه مرکز لینکلن برگزار میشود و بهترینهای جشنوارههای مهم دنیا مثل کن، برلین و ونیز را برای جامعه سینمایی نیویورک به ارمغان میآورد. امسال اما همانطور که مجمع عمومی لغو شده خبری از جشنواره فیلم هم نیست. مهمتر آنکه کل تقویم سینمایی جهان بخاطر دنیاگیری کرونا به هم خورده و وضع سینما هنوز آشفته است. جشنواره ونیز البته ماه پیش هر جور بود برگزار شد تا پس از تعطیلی کن و تلورید و سایر جشنوارهها جانی بر پیکر سینما دمیده شده باشد. در آمریکای شمالی اما وضع خرابتر از این حرفها است. در بیشتر آمریکا و کانادا هنوز سینماها هم به کلی تعطیل هستند. از جمله در تمام ایالت نیویورک. گرچه دو ساعت که از شهر بیرون بروی در ایالت کوچک کنتیکت سینماها اجازه گشایش دارند — و با این وجود با توجه به تقویم به هم ریخته و شرایط محلی، این سینماها نیز بیشتر تعطیل هستند و محصول خاصی ارائه نمیکنند.
با این حساب جشنواره نیویورک هم مثل جشنواره معتبرتر تورنتو امسال به کلی اینترنتی برگزار میشود. البته بعضی فیلمها را در سینماهای ماشینی موسوم به «درایو این» نمایش میدهند اما اصل ماجرا مجازی است.
جشنواره مجازی تجربه غریبی است بخصوص که ما فیلمدوستها ماهها است داریم در خانههایمان فیلم و سریال میبینیم. آخرین فیلمی که شخصا روی پرده سینما دیدم «انگل» ساخته مشهور بونگ جون هوی کرهای و برنده جوایز متعدد سینمایی بود که در اواسط ماه مارس در سینمایی در لندن به اصرار دوستی برای دومین بار به تمایشاش نشستم. بار اول آنرا در همین جشنواره نیویورک سال گذشته دیده بودم. در جشنواره که از فیلمی خارج میشوی هیجان دیدن آن برای بار اول در کنار افرادی که تازه همین تجربه را داشتهاند جایگاهی ویژه به کل تجربه هنری میدهد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در جشنواره کن که مهمترین فیلمهای جهان برای بار اول نمایش مییابند خیلی خبرنگاران بلافاصله جلوی منتقدینی که بار اول فیلمی را دیدهاند صف میکشند و نظرات را میپرسند. چند سال پیش یادم هست که پس از نمایش «فروشنده» اصغر فرهادی در جشنواره کن بحثی بلافاصله بیرون سینما بین منتقدین ایرانی درگرفته بود. مرحوم علی معلم حامی قوی فیلم بود و بعضیها دل خوشی از آن نداشتند. شدت بحث آنقدر بالا بود که انگار دو حزب بر سر فیلمی که نهایتا دومین اسکار تاریخ سینمای ایران را به ارمغان آورد شکل گرفته بود و این در حالی بود که هنوز در ایران کسی خبر از فیلم نداشت. مهمترین منتقدین جهان هم درون همین سالنها فیلمها را برای بار اول میبینند و اگر حواست جمع باشد میتوانی دزدکی نگاه کنی تا ببینی واکنش پیتر بردشا یا یا میشل سیمان چه بوده است. در ضمن میتوانی در نشست خبری واکنش بلافاصله سینماگران را ببینی و ازشان سوال کنی.
در جشنواره مجازی از این خبرها نیست و باید فیلم را در آرامش خانه و با دنبال کردن دقیق دستورات جشنواره ببینی. البته نشستهای خبری مجازی برگزار میشوند اما این کجا و مستقیم در چشم رومن پولانسکی یا اصغر فرهادی نگاه کردن و سوال کردن از آنها کجا؟
رقص عشاقِ کارائیبی
از غر زدنهای سینمایی و نیویورکی که بگذریم جشنواره نیویورک امسال دست پری دارد. استیو مککوئینِ بریتانیایی که با «دوازده سال بردگی» محبوب شد نه با یک فیلم که با سه فیلم که در واقع سه اپیزود از مجموعهای به نام «تبر کوچک» هستند به میان آمده که میشود گفت مهمترین جلوه جشنواره امسال هستند. این فیلمها به زندگی جامعه سیاهپوستان کارائیبیتبار لندن از اواخر دهه ۱۹۶۰ تا اوایل ده ۱۹۸۰ میپردازند. در زمان نوشتن این خطوط یکی از این سه فیلم به نام «رقص عشاق» به نمایش در آمده که تقریبا تمام ماجرای آن در طول یک شب و در یک مهمانی در محله لدزبروک گروو غرب لندن میپردازد که آشنایان به تاریخ نقش آن در پا گرفتن جامعه سیاهپوستان بریتانیا را که پس از جنگ جهانی دوم به این کشور مهاجرت کردند میدانند. این فیلم به نظر من بهترین دستاورد مککوئین در سالهای اخیر است. به جای اگزبیشنیسمی که در «دوازده سال بردگی» دیده بودیم، کارگردان فضاسازی خیرهکنندهای انجام میدهد. رنگ و موسیقی و لهجههای غلیظ کارائیبی و حال و هوای خیالآلود مهمانی به «رقص عشاق» کیفیت فیلمی میدهند که هم راوی دوره تاریخی است و هم ثبتکننده لحظه انسانی.
در میان سایر کارگردانان امسال جشنواره، سای مینگ لیانگ، استاد مسلم «موج نوی دوم» سینمای تایوان با «روزها» آمده که منتقدین آنرا فیالحال با «چهارصد ضربه» فرانسوا تروفو مقایسه میکنند. فردریک وایزمن، ریشسفید سینمای مستند آمریکا، «شهرداری» را به نیویورک آورده که در این دوران پرتب و تاب سیاسی به عمق شیوه کارکرد نهادهای سیاسی در آمریکا میپردازد. اسمهای بزرگ و معروفی همچون سوفیا کوپولا، اسپایک لی و پدرو آلمودووار نیز در میان کار هستند. در میان بازیگران حاضر میشل فایفر در «خروج فرانسویِ» آزازل جاکوبز حاضر است و فرانسیس مکدورماند در «نومادلند» (کولیستان)، ساخته کلوئی ژائو که شیر طلای جایزه ونیز را برد و مطرحترین فیلم هنری این روزهای سینمای جهان است.
جعفر پناهی چه چیزی برای «پنهان» کردن دارد؟
توجه ایرانیان اما بیش از همه جلب جعفر پناهی است، کارگردان نامآور ایرانی که فیلم قبلیاش «سه رخ» در جشنواره کن ۲۰۱۸ درخشید و جایزه بهترین فیلمنامه را گرفت و همان سال در بخش اصلی جشنواره نیویورک نیز نمایش یافت و مورد توجه گسترده قرار گرفت. یازده سال پیش که جنبش سبز در ایران گر گرفته بود، پناهی در جشنواره مونترال پرچم سبز را بالا برد تا سران جمهوری اسلامی ممنوعش کنند. او اما به جای راه تبعید راه ماندن را پیش گرفت. از آن موقع تا بحال علیرغم ممنوعیت قانونی از فیلمسازی، در خفا فیلم گرفته و فیلم ساخته. سینماگران جهان که از محدود ماندن یکی از همصنفیهای قهارشان (که پیش از آن با «بادکنک سفید» نوشته عباس کیارستمی و ساخته خودش درخشیده بود و دوربین طلای جشنواره کن را هم برده بود) خشمگینند توجه خاصی به این فیلمها قائلند و به او جوایز متعددی ارائه کردند. موفقترین فیلم این سالهای ممنوعیت پناهی «تاکسی تهران» است که سال ۲۰۱۵ خرس طلای جشنواره برلین را مال خود کرد و با تحسین منتقدین متعدد از جمله ریچارد برودی در مجله «نیویورکر» مواجه شد. همین است که پناهی به نامی آشنا بین منتقدین نیویورکی بدل شده. شیوه فیلمسازی خودمانی او در «تاکسی تهران» که روی صندلی راننده مینشیند و تهران پرماجرا و شخصیتهایش را شخم میزند به دل منتقدین و مخاطبین غربی نشست. پناهی دیگر این فرمول آشنا را رها نکرده و در «سه رخ» خودش را پشت رل راننده نگاه داشت و اینبار به دل کوهستانهای سرزمین بومیاش، آذربایجانِ ایران، زد تا از محدودیتهای زنان کشورمان و ماجرای ممنوعیتشان از آوازخوانی بگوید.
فیلم کوتاه «پنهان» را جشنواره نیویورک «بازسازی زیرکانه سه رخ» معرفی کرده است. پناهی این بار باز هم پشت فرمان نشسته. دخترش، سولماز پناهی، که در این سالها که پدر اجازه حضور در جشنوارهها را ندارد به نماینده او بدل شده و دیگر به نوبه خودش چهرهای شناخته شده اینجا در صندلی عقب نشسته و همانطور که دوستِ پدر در فیلم را غافلگیر میکند به بیننده نیز تلنگر میزند. این سه مسافر اینبار به جای آذربایجان به کردستان میروند تا داستانی مشابه را دنبال کنند: دختری که صدای زیبایی دارد اما اماکن خواندن ندارد. اگر در «سه رخ» پناهی سمت روستای پدری خود رفته بود این بار روستای دختر کردی که همراه او است مقصد است. پناهی از این فرصت برای اشاره به تفاوتهای دو منطقه همجوار کردستان و آذربایجان اشاره میکند. مثلا اینکه زنهای روستا به نظر در کردستان راحتترند و بر خلاف آنها که در «سه رخ» دیده بودیم مشکلی با جلوی دوربین ظاهر شدن ندارند و حجاب اسلامی کامل هم ندارند. پناهی بدین سان به تحسین «دیگری» مینشیند. در این میان دختر کرد فیلم اما به مشکلات ععدیده منطقه اشاره میکند و گریزی هم به دیگر قوم استانهای غربی یعنی عربها میزند و از مشکلات آنها میگوید. او در اشاره به مشکلات کردستان میگوید در برخی نقاط حتی ختنه زنان هم رایج است. در آخر دختر آوازهخوان قصد حضور جلوی دوربین را ندارد و فیلم در حالی پایان مییابد که صدای او را از پشت پردهای میشنویم که مثل دیدار بین او و آقای کارگردان کشیده شده است.
آنها که با نوشتههای من آشنا دارند میدانند که دل خوشی از این فیلمهای اخیر پناهی ندارم و جذابیتی در آنها نمییابم. در عین حال اما این فیلمها سوالهایی جدی در مورد سوبژکتیو/ذهنی بودن تجربه سینمایی مطرح میکنند. برای مخاطب ایرانی «تاکسی تهران» با آن حرفهای گلدرشت راجع به «سیاهنمایی» و حضور نسرین ستوده و غیره شاید زیادی شعاری جلوه کند اما برای مخاطبی که بیشتر از اثر فاصله دارد فیلم، جذاب و گیرا و حتی بی ژیله و پیله جلوه میکند. همین است که نه فقط منتقدین که مخاطبین معمولی اروپایی هم از آن استقبال کردند.
این فرمول در فیلمهای بعدی هم کم و بیش ادامه یافته و به نظر مخاطبی که بدش نمیآید پشت فرمان پناهی سر از مناطق مختلف ایران سردربیاورد آنرا دنبال کند. اما فیلم کوتاه «پنهان» این سوال را پیش میآورد که آیا این شکل پایانی ندارد و تکرار صحبتهایی کلیشهای و المانهای کلیشهای مثل زنی که از پشت پرده آواز میخواند همچنان جذب مخاطب خواهد کرد؟ اگر «بازسازی زیرکانه» قرار است ادامه راه پناهی باشد بعید است بتواند تا ابد جذاب مخاطب کند. گرچه جامعه جهانی سینما به حق بخاطر محدودیتهایی که جمهوری اسلامی بر او اعمال کرده کنارش بایستد.