خوشبختانه تروریست فرانسوی مرا ندیده!
از خبر سر بریده شدن آموزگار فرانسوی، دلی نبود که نلرزد. آقای ساموئل پتی ۴۷ ساله دمکرات منش، در توجیه آزادی بیان، کاریکاتور پیامبر اسلام را به شاگردانش نشان داده بود و گفته بود هر محصلی ناراحت میشود، میتواند از کلاس برود بیرون. اسلامیها پیشتر کارتونیسته را کشته بودند.
مقامات فرانسوی خیلی ناراحتند، ارواح مشکشان!
دو سال پیش در همین روزهای مهر و اکتبر، در مصاحبهای اسکایپی مجری اخبار تلویزیون «ایران اینترنشنال» از من پرسید شما هیچوقت «یحیی قواسمی» را دیدهاید؟ گفتم خوشبختانه نه من او را دیدهام، نه او مرا دیده بود!
آن روز صبح پلیس فرانسه به مرکز اسلامی زهرا در شمال فرانسه پورش برده بود که آنجا را مرکز تروریسم و انبار سلاح تشخیص داده بود. رئیس آنجا، آقای قواسمی و چند نفر دیگر را بازداشت کرده بود. نگو نام من هم در پرونده ایشان آمده بود و اندک سوژهای برای برنامه خبری عصر تلویزیون شده بودم.
یادآوری این ماجرا برایم خوشایند نیست و اینجور نوشتن را دوست نمیدارم، ولی حالا که رویداد غمانگیز ساموئل پتی پیش آمده و مقامات فرانسوی دارند اشک میریزند، لازم میدانم به سعدی بزرگ گوش بدهم که «دو چیز طَیرَه عقل است، دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی.» من که دومی را زیاد رعایت نمیکنم اقلاً اولی را جواب بدهم که عقلم سبکتر از این نشود.
در جریان برگذاری یا برگزاری یا برگظاری... خسته شدم از بس درست نوشتم! در جریان دادگاه میکونوس برای محاکمه قاتلان دکتر شرفکندی و همراهانش در برلین، آقای ابوالحسن بنی صدر یک عضو امنیتی سابق رژیم را معرفی کرد که راجع به آدمکشی حکومت شهادت بدهد. این شخص به عنوان شاهد C در دادگاه معرفی شد. او در ۲۷ سپتامبر ۱۹۹۶ به دنبال افشاگریهایش در مورد فرمان قتلها به دادگاه گفت:
«...خود من فرمان قتلي با امضاي خميني را ديدهام گرچـه مـن فرمانـده تيم نبودم. اين مورد خسرو هرندي در لندن بود.»
«مصباحي دربازجوئي خود در برابـر دادسـتانی چنـدين بـار از خـسرو هرندي سخن گفت. سپس در جريان همين بـازجويي گفـت همـه جـا مقـصودم از هرندي، هادي خرسندي است. وي در دادگاه نيز اين نكته را تأييد نمود.»
«در آن زمان محمد موسویزاده معاون ریشهری وزير وقت واواك با يك كپی از فرمان قتل به دوسلدورف آمد. در آن جا من در حضور او با فرمانده مسئول اين سوءقـصد و معـاونش ملاقات كردم. چون هردو عرب بودند، فارسی نميدانستند و فرانسه صحبت میكردند، من در مذاكرات آنهـا با موسویزاده مترجم بودم و فرمان قتل را ترجمه نمودم. ما به زبان فرانسوی حرف میزديم كـه مـن بـر آن مسلط بودم. موسویزاده در اين صحبت اشاره كرد كه فرمان قتل بايد به اجرا در آيد و هر تاخيري گناه است. من بعدا در تداركات ديگر اين سوءقصد شركت داشتم. در اتريش، پول و عكس قربانی كه از طريق سفارت ايران در ويـن فرستاده شده بود را به تيم دادم. به علاوه من در گرفتن دسـتور اجـرای سوءقـصد [كـد اجـرای عمليـات] از واواك در تهران و انتقال آن به تيم همكاری نمودم. به اين صورت كه در اين زمان -بازهم به دليل زبان- به خواست فرمانده تيم لغت به لغت به تهران اطلاع دادم كه «ما میخواهيم فردا جشن را به راه بياندازيم». من خود پاسخ را از موسویزاده دريافت نمودم و به تيم دادم «جشن بگيريد. اميدوارم خوش بگذرد.»
«در شب اجراي قتل من به طور ناشناس به پليس انگلستان تلفن كردم و بـه صـورت زيـر سوءقـصد جـاري را اطلاع دادم:
«فردا حدود ساعت شش صبح دو نفر عرب چاق، يكي از آن ها بسيار چاق، پياده خيابانی را كـه در آن خانـه هرندی قرار دارد طي خواهند كرد (من آدرس را دادم). آنها میخواهند در حدود ساعت هشت هرندی را به قتل برسانند. زمان سوءقصد حدود ساعت هشت تعيين شده بود چون هرندی هميشه تقريبا در ايـن زمـان از خانـه خـارج میشد. در اين عمليات يك زن هم دست داشت. پليس با مراقبت در ساعت شش به درست بودن اطلاعات پی برد و سـپس سوءقـصدكننـدگان را در سـاعت هشت دستگير نمود و اسلحهها را نيز پيدا كرد. در مجموع هفت نفر دستگير شدند، پنج نفر به طور مستقيم در رابطه با عمليات و دو نفر از جمله آن خانمی كه گفتم. يك ماه بعد من به رئيس تيم كه آزاد شده و در سوئد بود برخورد كردم. در اين ملاقات او به مـن گفـت كـه موضوع از طرف ايرانیها لو رفته است.»
«فرمانده عملیات و معاونش عرب فرانسوی بودند. یکی از آنهـا الجزایـری بـود بـه نـام گواسـمی و دیگـری مراکشی که نامش را به یاد نمیآورم.» مجموعه این بازجوییها در اختیار دادگاه قرار گرفت و مصباحی در جلـسه غیرعلنـی و علنـی دادگـاه دربـاره آنهـا شهادت داد و درست بودن آنها را تأیید نمود. به دنبال فرستادن یک پرونده در مـورد مـصباحی از طـرف ایـران بـه دادگاه، مصباحی در بازجویی و شهادت مجدد خود که بیشتر موضوع محلهای اقامت و رفتوآمد او در اروپا مطـرح بود بعد از اشاره به سفرش به اتریش در ۱۹۸۴ گفت: «در این زمان که دقیق نمیتوانم بگویم کی بود، دو ماه در وین اقامـت داشـتم. در آن جـا بـا یـک دیپلمـات ایرانی بنام شمخانی زندگی میکردم. او بعدا به من گفت که پلیس اتریش میخواسـته مـن را در زمـان ایـن اقامت در رابطه با سوءقصد برنامهریزی شده علیه هادی خرسندی دستگیر کند.»
توضیحات من: این موسویزاده معاون آقای ریشهری، همان هاشمی، شوهر خانم معصومه ابتکار است. عرب چاق را میفهمم ولی بسیار چاق را ازش میترسم. لابد قرار بوده بیفتند روی من لهام کند. پس اسلحه برای چه؟ بههرحال اینجا بود که من با نام آقای قواسمی یا گواسمی آشنا شدم.
آن روز عصر سپتامبر ۱۹۸۴ پلیسها آمدند به دفتر روزنامه اصغرآقا که طبقه بالای خانهمان بود. خانواده چهار نفریمان را هدایت کردند به خارج شهر و خواستند با هیچ ایرانی تماس نگیرم و به کسی خبر ندهم. من به منشیام ویدا و دستیارم فرهنگ حسین قویمی (از برنامهسازان امروز رادیو فردا) خبر دادم.
تقریبا بیستسال بعد از افشاگری آقای ابوالقاسم مصباحی (شاهد C) در دادگاه، به صرافت تشکر از آقای مصباحی افتادم. با آقای بنیصدر تماس گرفتم، ایشان گفتند خبری از او ندارند. من از طریق خانم رؤیا حکاکیان که برای کتابش با ایشان مصاحبه کرده بود، پیدایش کردم. چهار، پنج سال پیش با اطلاع پلیس انگستان همراه پسرم در یک روز بهاری به دیدار او در حومه دوسلدورف آلمان رفتیم. آمد از هتل ما را به خانهاش برد. همسر و فرزندانش از ما استقبال کردند و در حیاط منزلشان کبابی درست کردیم و شرابی و آن جشنی که ۳۳ سال پیش آنها نتوانستند برگزار کنند، خودمان برگزارش کردیم و عکس گرفتیم.
برگردیم به اصل مطلب: عالیجناب قواسمی
ایشان ۱۴ سال بعد از افشاگری آقای مصباحی، مرکز اسلامی زهرا را در شمال فرانسه تاسیس میکند. ویکیپدیا: «مرکز الزهرا در فرانسه مرکزی است که در سال ۲۰۰۹ بنیانگذاری شدهاست و یکی از مراکز اصلی شیعی مرتبط با جمهوری اسلامی ایران در اروپا محسوب میشود. مرکز الزهرا، از چندین انجمن تشکیل شدهاست. یک اطلاعیه رسمی دولت فرانسه، رهبران این مرکز را متهم کرد که از سازمانهای مختلف تروریستی حمایت کردهاند و از نهضتهایی حمایت میکنند که مغایر ارزشهای جمهوری فرانسه میباشند.»
«رهبری گروه مرکز الزهرا را یحیی قواسمی برعهده دارد که دارای ارتباط با جمهوری اسلامی ایران است. چند سال پیش، خبرگزاری فارس در ایران در گزارشی از او با عنوان «رهبر حزب ضد صهیونیستی» در فرانسه نام برده بود. براساس گزارشهای منتشرشده قواسمی اوایل سال ۱۳۹۷ خورشیدی در سفر به ایران از کتابخانه مجلس بازدید کرد که خبر این بازدید در بولتن کتابخانه مجلس شورای اسلامی در اردیبهشت ماه منتشر شد در این بولتن نوشته شدهاست: «مرکز الزهرا مؤسسهای فرهنگیـاسلامی است که به صورت تخصصی در حوزه اسلامشناسی با محوریت تشیع در اروپا فعالیت میکند و مقرّ مؤسسه در فرانسه است.»
«قواسمی همچنین در ۲۰۰۹ ضمن سفرش به تهران با رئیسجمهور وقت احمدینژاد نیز دیدار داشتهاست.»
اما بعد از حمله دو سال پیش به مرکز اسلامی، چه شد:
«به دنبال یورش پلیس فرانسه در بامداد دیروز (۲ اکتبر ۲۰۱۸) به مرکز زهرا در این کشور و دستگیری شماری از کارمندان و نیروهای خدماتی این مرکز، امروز در صفحه فیسبوک مرکز زهرا فرانسه پیامی مبنی بر رد هرگونه اتهام وارده از سوی نیروهای امنیتی در مورد همکاری این مرکز فرهنگی با گروههای تروریستی و افراطی منتشر شد.
به گزارش پلیس محلی علت این اقدام نیروهای امنیتی اتهام وارده مبنی بر «ترویج عقاید افراطی و تروریستی همچنین به کارگیری سیاستهایی مغایر با اصول امنیتی فرانسه» بوده است که در پیام منتشر شده در صفحه فیسبوک مرکز زهرا از پلیس خواسته شده برای اتهام خود مبنی بر دست داشتن در اقدامات تروریستی دلیل ارائه کند.
لازم به ذکر است که مرکز زهرا فرانسه حدود ده سال قبل با مجوز وزارت فرهنگ و آموزش عالی فرانسه فعالیتهای دینی و تبلیغی خود را آغاز کرد و در طی این سالها هیچگونه فعالیت مشکوک یا خلاف سیاستهای ملی فرانسه در پرونده کاری این مرکز به ثبت نرسیده است.»
خوشتان آمد؟ قضیه به خوبی و خوشی تمام شد. هیچکس نگفت رئیس این مرکز تروریست است، میخواسته یک چارلی اِبدوی ایرانی را بکشد.
بخشی از شرح حال او در ویکیپدیای فرانسوی چنین آمده:
«یحیی گواسمی خود را به عنوان یک سرباز امام خمینی در فرانسه معرفی میکند. او تحت نظارت سرویسهای ضد جاسوسی فرانسه است، كه در سال ۱۹۸۴ كشف كردند كه «قصاب حلال» با درآمد متوسط، نهتنها دارای یك آپارتمان در دانكرك و خانه در لیل است، بلكه در بولون-بیلانكور نیز اقامت داشته است. در همان سال، گواسمی و دو فعال طرفدار خمینی در مقدمات حمله به روزنامهنگار ایرانی در لندن، هادی خرسندی، نقش داشتند. سپس یحیی گواسمی به همراه دو همدست خود از انگلستان اخراج شده وهنگام پیادهشدن از کشتی در بندر فرانسوی کاله دستگیر میشود. وی یک ماه در زندان ماند تا اینکه به دلیل کمبود شواهد از زندان آزاد شد. (بعله، کمبود شواهد، گمانم یک جنازه بوده!)... مصباحی سپس اظهار داشت که خود وی از وقوع حمله جلوگیری کرده بود»
دوستمان صادق صبا میگفت اگر تو بتوانی بروی با آقای گواسمی صحبت کنی، یک برنامه تلویزیونی خوبی میتوانیم بسازیم. گفتم دوست عزیز شما برو صحبت کن، از قول من هم سلام برسان. اگر قرارداد او با جمهوری اسلامی هنوز به قوت خودش باشد، چه بسا که با حواله کردن یک مشت به کله من درجا جشن را برپا کند.
اینها را که نوشتم، این را هم گفته باشم که من در این آقای قواسمی صداقت بیشتری میبینم تا در مقامات تروریستپرور دولت فرانسه که حالا برای زندهیاد ساموئل اشک تمساح میریزند. این ماجرا یک مورد کوچک و ناقابلی است که من در جریانش قرار گرفتم و شما را در جریان گذاشتم. سر گُنده ارتباط اروپائیها، علیالخصوص فرانسویها با تروریسم نفتی، زیر لحاف است.
من همچنین برای او، در قیاس با آن خواننده معروف که به خاطر رژیم میخواست مرا ترور ترانهای کند، احترام قائلم!
خواننده معروف وقتی به سرش زده بود برود به ایران، خوشخدمتی را با تخریب من شروع کرد و سروده مرا که خودش اجرا کرده بود و بارها با آن کنسرت داده بود، به تمسخر گرفت و کلماتی را که خودش آواز داده بود به ادا اطوار بازگو کرد و ترانهای را که خودش با آن کاسبی کرده بود گفت «از اسم بچهها سوءاستفاده شده!» آخرش هم برای اینکه مرا ضایع کند! نتیجه گرفت که ایران ما، گربه نیست، شیر است! انگار حالا الزامی هست که کشور ما شکل یک حیوانی باشد! غافل از اینکه همه، حتی خودش میخواند: «بچه ها، این گربههه، ایران ماست!» (لینکش این است)
***
دانلود کتاب «هنوز در برلن قاضی هست – ترور و دادگاه میکونوس»