«ناگهان درخت»، فیلمی از صفی یزدانیان

«ناگهان درخت؛ دغدغه‌های کارگردانی است که این روزها دل‌شکسته‌تر شده است»

فیلم روایتی است که فرهاد از زندگی خود ارائه می‌دهد، از کودکی تا «ناگهان درخت»- عکس از هنرآنلاین

نخستین حضور «صفی یزدانیان» در دنیای سینما، به سال ۱۳۵۹ برمی‌گردد. در آن سال او ۲۰ سال داشت و در نقش «کارگر معدن» در فیلم «آقای هیروکلیف» به کارگردانی و نویسندگی «غلامعلی عرفان» نقش‌آفرینی کرد. این فیلم به دلیل «گرایش‌های چپ و معاند با نظام جمهوری اسلامی»، توقیف شد. به جز چند اکران رسمی و بسیار محدود در سال‌های بعد، جایی نمایش داده نشد.

دومین حضور صفی یزدانیان در سینما، در همان سال و این‌بار با بازی در فیلم دیگری از «غلامعلی عرفان» به نام «گفت هر سه نفرشان» بود. این فیلم هم توقیف شد و تاکنون هیچ اکرانی نداشته است. سرنوشت «غلامعلی عرفان» این شد که قبل از آنکه دستگیر شود، از کشور خارج شد و به فرانسه رفت. در آنجا به ادبیات روی آورد و اکنون از نویسنده‌های شناخته شده آنجا است. صفی یزدانیان هم چند سال بعد، به دانشگاه رفت. در ۱۳۶۸ با مدرک کارشناسی سینما، از دانشگاه هنر فارغ‌التحصیل شد. در همان سال، مشغول به نوشتن نقدها و یادداشت‌های سینمایی در «ماهنامه فیلم» و بعد چند نشریه دیگر شد؛ و هنوز هم کم‌وبیش ادامه دارد. او در این سال‌ها، چند فیلم مستند و کوتاه ساخت. حضور او به عنوان فیلم‌نامه‌نویس در ۱۳۸۲ با نوشتن فیلم‌نامه «زنی در دور دست» به کارگردانی علی مصفا رقم خورد؛ فیلمی که دوباره به شکل‌های مختلف بایکوت شد و دیده نشد. سرانجام در ۱۳۹۳ با فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» به تهیه‌کنندگی علی مصفا، به عنوان کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس فیلم بلند داستانی، مطرح شد. «ناگهان درخت» در سال ۱۳۹۷ به تهیه‌کنندگی «پیمان معادی»، او را به عنوان کارگردانی صاحبِ سبک تثبیت کرد.

مدتی است فرمول و روش ساده‌ای در سینما و تلویزیون جمهوری اسلامی رایج شده است. فیلم و سریال‌ها دو دسته‌اند؛ یا آشکار یا پنهان در خط نیروهای امنیتی و آلوده به فساد مالی باندهای وابسته به پول‌های مشکوک قرار دارند، یا فیلم‌هایی بی‌اثر و خنثی‌ هستند. اگر فیلمی پیرو نظرات نیروهای امنیتی و آغشته به فساد مالی سیستم نباشد، باید در راه نمایش ‌آن سنگ انداخت، فیلم را توقیف کرد، پخش را به تاخیر انداخت، در سالن‌های سینما نمایش نداد و سرانجام اگر کارش به پخش آنلاین رسید، برای ایجاد مانعی در شبکه‌های تلویزیونی، جهت دیده‌نشدن فیلم تمام توان خود را به کار برد. باید آن‌ را مورد یورش قرارش داد و زیر تیغ نقد و فحاشی، تاثیر آن فیلم را بی‌اثر کرد تا جایی‌که حتی در سینمای آنلاین هم دیده نشود.

برنامه «هفت» و نقدهایی که برگزار می‌کند، از شبکه سه یعنی امنیتی‌ترین شبکه‌ صدا و سیما پخش می‌شود. این همان برنامه‌ای است که مسعود فراستی، حتی وقتی مجری برنامه هم حضور دارد، می‌خواهد نظر خود را تحمیل‌کند و عملا اجازه حرف‌زدن به کسی نمی‌دهد. این برنامه بیشتر از فیلم‌های امنیتی و حکومتی تمجید و فیلم‌های مستقل مانند «سراسر شب» و «ناگهان درخت» را تخریب می‌کند. اگر رسالت این برنامه غیر از این باشد، چگونه ممکن است منتقدان باسابقه‌ای مانند جواد طوسی، محمدتقی فهیم، کامیار محسنین، گِرد مسعود فراستی بنشینند و فیلم کسی که سال‌ها است می‌شناسند را مضحکه کنند و فراستی با مزه‌پراکنی‌، تمام تلاش خود را بکند که آن فیلم دیده نشود؟

فیلم مانند هر اثر هنری دیگر، وقتی منتشر می‌شود موجودی است که گویی تازه زاده شده است. در مورد موجود تازه زاده‌شده، نظرهایی داده می‌شود؛ اما نمی‌شود گفت اگر بیست سانت بلندتر یا کوتاه‌تر بود زیباتر می‌شد! این یعنی ساختن موجودی دیگر. نقد فیلم مانند نقد موسیقی یا نقاشی، نقد آنچه که هست است؛ می‌توان توصیفش کرد، می‌توان گفت به فلان دلیل این صحنه خوب نیست، اما نمی‌توان گفت اگر اینگونه بود خوب می‌شد، چون حتما با فیلمی دیگر و کارگردانی دیگر روبه‌رو می‌شدیم. نقد‌های فراستی و دوستانش معمولا چنین است که می‌خواهند فیلمی که با سلیقه آنها جور در نمی‌آید یا نمی‌خواهند جور در بیاید را به فیلم مورد پسند خود تبدیل کنند! 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

وقتی برنامه «هفت» بخش میز نقد را نگاه می‌کنید تصور می‌کنید در مورد فیلم دیگری دارند حرف می‌زنند. فیلمی که می‌خواسته «سینما پارادیزو»، به کارگردانی جوزپه تورناتوره یا «ایثار» اثر آندری تارکوفسکی باشد اما نیست چون «صفی یزدانیان بلد نیست نه فیلم‌نامه بنویسد نه کارگردانی کند.» این را نمی‌بینند که «در دنیای تو ساعت چند است؟» و «ناگهان درخت» را یک کارگردان ساخته است با دو حال‌وهوای مختلف، نسبت به شهری واحد. اینکه شهر یکی است اما حال و هوای سازنده فیلم فرق می‌کند در نظر گرفته نمی‌شود. منتقدان متوجه نیستند که دید و حال‌وهوای کارگردان تغییر کرده نه آنکه این فیلم نسبت به آن فیلم بدتری است یا کارگردان ناشی‌تر شده است. این تنها مقایسه شما است که نادرست است.

«ناگهان درخت» هیچ شباهتی از نظر فرم و محتوا و بازی و بازیگران با «در دنیای تو ساعت چند است؟» ندارد. تنها دغدغه‌های کارگردانی است که این روزها دل‌شکسته‌تر شده است.

فیلم روایتی است که فرهاد (پیمان معادی) از زندگی خود ارائه می‌دهد، از کودکی تا «ناگهان درخت». در بخش کودکی، در مدرسه، عاشق دختری به نام «سوزان» می‌شود که فرهاد شناسنامه‌اش را دیده بود و «سوسن نبود» و می‌گوید بعدها وارد زندگی‌ام شد. بعد از «ناگهان درخت»، «سوزان» حذف و «مهتاب» (مهناز افشار) دوباره به داستان می‌آید. وقتی فرهاد به مدرسه می‌رود دانش‌آموزان دختر و پسر لباس فرم مدرسه پوشیده‌اند و سوگند می‌خورند: «من به این پرچم که مظهر استقلال میهن من است سوگند وفاداری یاد می‌کنم.» سپس، پرچم سه رنگ شیر و خورشید بالا می‌رود. مدرسه مختلط، پرچم، مادر، سینما و در انتها جشنی در مدرسه و شعری که سوزان می‌خواند: «مهتاب ای مونس عاشقان، روشنایی آسمان، مهتاب» که با صدای فرهاد کات می‌شود که می‌گوید «مهتاب».

نکته‌ کلیدی فیلم، درک صحنه‌ پایانی و نام فیلم است. عدم درک صحنه‌ پایانی و دیدن یک دریا و یک درخت، جواد طوسی و فراستی را به این نتیجه‌گیری غلط می‌رساند که این‌ها به فیلم «ایثار» اثر تارکوفسکی، ربط دارند، اما بد اجرا شده است. در نهایت «نوستالژی درخت و کیارستمی» را به میان می‌کشند و مضحکه می‌کنند. اما می‌توان به این فیلم، عمیق‌تر نگاه کرد و رمز و رازهای آن را یافت. از نظر من «ناگهان درخت» می‌تواند: «ناگهان جمهوری اسلامی» باشد. نشانه‌اش اینکه دختری که سقط شده، همان سن و سالی را دارد که «جمهوری اسلامی» مستقر شده است. حالا با در نظر گرفتن این نظر، اگر همه‌ حرف‌های این صحنه را مرور کنیم، نتیجه چیز دیگری از آب در می‌آید. این ممکن است خیال‌پردازی به نظر برسد، اما واضح است کشوری که بهشت نبود اما در آن آرامش نسبی بود، یا دست‌کم برای طبقه‌ای متوسط این آرامش مهیا بود و داشت گسترش هم پیدا می‌کرد؛ «ناگهان درخت» در مسیر حرکت، همچون ستونی سیمانی سر برآورد و زندگی نسل جدید را سقط کرد و دنیایی پر از مامور امنیتی که همه جا حضور دارند، پرونده‌سازی می‌کنند و زندانی که زنان و مردان را با خودکار به هم متصل می‌کند و از هم‌گسیختگی خانوادگی و افسردگی و ... شکل می‌گیرد.

اگر این را بار اضافه بر فیلم بدانیم، باز «ناگهان درخت» معنای دیگری دارد. یعنی اتفاقی که هر لحظه می‌تواند بیفتد و زندگی و سرنوشت خانواده‌ای را تغییر دهد. مانند ساقط کردن هواپیمای اوکراینی با دو موشک سپاه. این می‌تواند پیش‌بینی فیلم باشد اما بارها و بارها در این چهل و دو سال، انسان‌هایی و خانوادهایی «ناگهان» جان‌باختند. این نوع جان‌باختن‌ها در جمهوری اسلامی قاعده شده است و استثنا نیست.

در این فیلم، بازی‌ها همه در خدمت شخصیت است، از مهناز افشار تا پیمان قاسم‌خانی، آن‌گونه بازی می‌کنند که برای نقش‌شان نوشته شده است. مهناز افشار در نشست مطبوعاتی گفت:«آقای صفی یزدانیان همان جلسه اول به من گفتند خودت نباش.» در جای دیگر خبرنگاری می‌پرسد: چرا شما بازی در فیلم ««ما همه با هم هستیم» اثر کمال تبریزی را نپذیرفتید و بازی در این نقش را انتخاب کردید؟» خانم افشار در جواب می‌گوید:‌ «اگر همین الان باز دوباره آقای صفی یزدانیان بخواهد همین فیلم را بسازد، مجدد با عشق و افتخار جلوی دوربینش خواهم رفت ... .» این نشان از رشد «مهناز افشار» دارد و امیدوارم حالا که به خارج از جمهوری اسلامی آمده است بتواند نقش بارز خود را در مقابله با سانسور امنیتی و حجاب اجباری و... ایفا کند.

ممکن است بعد از دیدن «ناگهان درخت»، از آن خوشتان بیاید یا نیاید؛ آن‌را بی‌مزه بدانید یا هر چیز دیگری؛ اما توصیه می‌کنم، فیلم را ببینید. چه بهتر که به حرف‌هایی که در این یادداشت و جاهای دیگر آمده است هم توجه نکنید. خودتان را به روایتی که بازگو می‌شود بسپارید و نشانه‌ها را خودتان دنبال کنید. مهم این است که اینگونه فیلم‌ها را باید دید.

بیشتر از فیلم