مفهوم «میانهروی» در چارچوب جمهوری اسلامی یک سوءتفاهم بزرگ است. برای آنان که با معادلات درونی قدرت در جمهوری اسلامی آشنا نیستند، ترکیب «سیاستمدار میانهرو» این تصور را ایجاد میکند که گویی سیاستمدارانی در این رژیم ایدئولوژیک در تلاش برای تبدیل آن به یک دولت عادی و عادی کردن رفتار آناند.
اگر عادی سازی (نرمالیزاسیون) و میانهروی یک رژیم ایدئولوژیک را در فاصلهگیری آن رژیم از اصول بنیادین تعریف کنیم، میتوان با اطمینان گفت که چنین پدیدهای هیچگاه در جمهوری اسلامی رخ نداده است؛ حتی اگر کسانی مدعی آن باشند. درواقع تصویر و ترجمهای که از کارگزاران به اصطلاح «میانهرو» در جمهوری اسلامی عرضه میشود، هیچ نسبتی با واقعیت بیرونی و رفتار آنان ندارد.
از قضا این ادعای نگارنده بیش از هر چیز در پروژه هشت ساله ریاست حسن روحانی بر قوه مجریه جمهوری اسلامی ایران قابل اثبات است. حسن روحانی با شعار «اعتدال» و میانهروی روی کار آمد ولی نگاهی به کارنامه هشت ساله او نشان میدهد که توقع میانهروی در جمهوری اسلامی همچون توقع بارش برف در برهوت است. البته این مسئله به حسن روحانی و یاران او منحصر نیست. مسئله این است که اساسا جمهوری اسلامی در مقام رژیمی انقلابی، هیچگاه به کارگزاران ارشد خود فرصت میانهروی و تجدیدنظر نمیدهد و اگر احیانا کسانی نیز در آن جهت بکوشند، دستگاه ولایت فقیه که حامی ایدئولوژیک-لجستیک آن اصول است، آنان را به روش سیاسی-فیزیکی حذف میکند.
میتوان به مورد حسن روحانی نگاهی دقیقتر افکند و مفهوم میانهروی در رفتار سیاسی او را بیشتر سنجید. حسن روحانی پس از تبوتاب رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی در خرداد ۱۳۹۲، به عنوان «رئیسجمهور» روی کار آمد. کاملا پیدا بود اگر او گزینه مطلوب خامنهای نیز نباشد ولی در عینحال رهبر جمهوری اسلامی با ریاست او بر قوه مجریه مشکلی ندارد. به ویژه که با ریاست حسن روحانی بر قوه مجریه، خامنهای میتوانست تبوتاب پس از سال ۱۳۸۸ و نارضایتیهای سیاسی میان حامیان میرحسین موسوی و مهدی کروبی را تا حد بسیار زیادی کاهش دهد و با روی کار آمدن نامزدی که خود را منتقد سیاستهای محمود احمدینژاد تعریف میکرد، به آنان توهم کامیابی و پیروزی ببخشد.
کنایههای گاه به گاه حسن روحانی به خامنهای، به ویژه در دوره اول ریاست بر قوه مجریه، این توهم را شدت بخشید و حتی در لایههایی از تحلیلگران نیز این توهم تعارض بنیادین منافع بین خامنهای و روحانی ایجاد شد؛ ولی نگاهی جامع به دوره نخست حضور حسن روحانی در قوه مجریه نشان میدهد که او هیچگاه به خط قرمزهای خامنهای بیاحترامی و بیاعتنایی نکرده است؛ به عنوان نمونه، با اینکه «رفع حصر» از شعارهای حسن روحانی در جریان «انتخابات» سال ۱۳۹۲ بود ولی او پس از پیروزی هیچ تلاش خاصی برای آن انجام نداد. علت روشن بود؛ حساسیت سنگین خامنهای به موسوی، کروبی و رهنورد و مسائل سال ۸۸.
مسئله انقلاب سوریه و متعاقب آن جنگ داخلی این کشور و حضور جمهوری اسلامی در این کشور از نمونههای دیگری است که نشان میدهد حسن روحانی تا چه اندازه در سمتوسوی جهتگیریهای مطلوب خامنهای، حرکت میکرد. در مسئله دخالت خونبار جمهوری اسلامی در سوریه و مشارکت در سرکوب انقلاب ملت سوریه، حسن روحانی نه تنها به حساسیت خامنهای احترام گذاشت بلکه خود و اعضای دولت او هم در توجیه این مداخله کاملا جدی مشارکت کردند.
در کنار وعدههای دیگر در حوزه اجتماعی، حسن روحانی وعده تعدیل برخوردهای سنگین نظارتی مانند گشت ارشاد را هم داده بود ولی در آن حوزه نیز به آن شعارها کاملا بیاعتنا بود. در دوره اول ریاست او بر قوه مجریه بود که طرح «گشت نامحسوس امنیت اخلاقی» کلید خورد که به مراتب بیشتر از طرح گشت ارشاد، توان اعمال و ایجاد خفقان اجتماعی داشت.
این مصالحه و همزیستی مسالمتآمیز در دور دوم ریاست روحانی بر دولت هم ادامه یافت. در این دوره نیز حسن روحانی در طول دوران ریاست قوه مجریه نه تنها هیچ مشکل خاصی برای خامنهای ایجاد نکرد، بلکه در بحرانهای سیاسی با او کاملا همراهی کرد که از جمله میتوان به خیزشهای سراسری دی ۹۶ و آبان ۹۸ اشاره کرد. به ویژه در جریان آبان ۹۸، حسن روحانی نه تنها به شدت به معترضان انقلابی تاخت، بلکه وزارت کشور او به دلیل موفقیت در سرکوب آبان ۹۸ از خامنهای مدال افتخار دریافت کرد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
بسیاری از ناظران که با پروژههای «اعتدالی-اصلاحی» در جمهوری اسلامی همدلی دارند، میکوشند با برجستهسازی توافق هستهای موسوم به برجام، آن را نماد و نشانی از «میانهروی» حسن روحانی نشان دهند؛ ولی واقعیت بیرونی چیز دیگری میگوید؛ برجام، محصول نرمش خامنهای بود نه «میانهروی» موردادعای حسن روحانی و حامیان سیاسی او. واقعیت مستند این است که توافق هستهای با «نرمش قهرمانانه» شخص خامنهای کلید خورد؛ وقتی هنوز حسن روحانی بر صندلی ریاست قوه مجریه تکیه نزده بود. به استناد دادههای دستاول و معتبر، خامنهای دو سال پیش از خرداد ۹۲ برجام را کلید زده بود و حسن روحانی اساسا از آن خبر نداشت.
علی اکبر صالحی که در دوره دوم محمود احمدینژاد وزیر خارجه بود، در گفتوگویی تفصیلی با روزنامه ایران در شهریور ۱۳۹۴، فاش کرد که گفتوگوهای هستهای ایران و ایالاتمتحده در عمان از اواخر سال ۱۳۹۰ آغاز شده بود. او در این گفتوگو به تصریح میکند که مذاکرات با مدیریت خامنهای و به واسطه عمانیها پیش میرفت و پس از آنکه حسن روحانی در خرداد ۱۳۹۲ روی کار آمد، او و کارگزارانش صرفا مجری پیشبرد مذاکرات شدند.
این سخنان علیاکبر صالحی درباره دیدار او با حسن روحانی پس از برگزاری «انتخابات» خرداد ۱۳۹۲ است که روشنتر از هرگونه تفسیری میتواند نشان دهد که برجام خواست و اراده خامنهای بود و با نوع نگرش حسن روحانی ارتباطی نداشت: «وقتی خدمت آقای دکتر روحانی رسیدم گزارش مکتوب و شفاهی درباره مذاکرات را با انتخاب چند سند به صورت مکتوب به ایشان ارائه دادم. نحوه مذاکرات انجام شده را نیز شرح دادم و گفتم که رهبر معظم انقلاب فرمودند از این به بعد حضرتعالی عهدهدار این مسئولیت باشید و کار در زمان استقرار وزیر جدید امور خارجه در وزارتخانه هرطور که مصلحت میدانید پیش رود. ایشان در ابتدا خیلی با تعجب برخورد کردند؛ برایشان باورنکردنی بود؛ به آقای دکتر روحانی توصیه کردم که این مذاکرات را جدی بگیرید و به آن سرعت دهید که واقعا هم ایشان همین کار را کردند».
البته پس از نهایی شدن توافق هستهای، خامنهای بسیار تلاش کرد که هم از آن فاصله بگیرد و هم مانع از اجراییشدن تبعات سیاسی-اقتصادیاش شود. از آن سو حسن روحانی و یارانش نیز کاملا تمایل داشتند این توافق به نام آنان تمام شود و نرمش مقطعی خامنهای را به نام میانهروی خود بفروشند؛ به واسطه حضور محمدجواد ظریف -در مقام وزیر خارجه کابینه حسن روحانی و مذاکرهکننده اصلی برجام- همینگونه نیز شد و روحانی تا به امروز نیز با انکار ریشه مذاکرات منتهی به برجام، آن توافق را محصول عملکرد خود میداند.
فراتر از نمونه بالا، شاید این پرسش به میان بیاید که چرا کسانی که در جمهوری اسلامی مدعی میانهرویاند -بر فرض صداقت در انگیزه و خواست- از تحقق میانهروی ناتواناند؟ اگر به این پرسش از نگاهی تحلیلیتر بنگریم و از پی پاسخ دادن به آن برآییم، میتوان گفت که آنچه میانهروی در چارچوب جمهوری اسلامی را از مفهوم راستین میانهروی و تجدیدنظرطلبی در اصول یک رژیم ایدئولوژیک دور میکند، نگاه تقلیلی حامیان این نگاه به چرایی بحرانها در جمهوری اسلامی و چگونگی حلوفصل آنها است. درواقع آنهایی که در چارچوب جمهوری اسلامی ادعای میانهروی دارند، بحرانهای برآمده از جمهوری اسلامی را همچون یک «ایراد تکنیکی» بر دستگاهی استوار و بیماری مختصر در بدنی پایدار میبینند که گویی با تعویض قوه مجریه قابل درمان است. بر اساس چنین نگاهی است که ۲۴ سال پس از خرداد ۱۳۷۶ و آغاز پروژه اصلاحی-اعتدالی، وضعیت ایران به مراتب بدتر شده و نه تنها توسعه سیاسی رخ نداده است که اکنون به گفته رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست دولت حسن روحانی، ایران با خطر نابودی تمدنی و سرزمینی به علت روند نابودی محیط زیستی روبه رو است.