در بچگیام در کابل، در عروسیها زن و مرد باهم بودند. مردها کت و شلوار و زنها لباسهای مد روز میپوشیدند. زوجها در مهمانیها باهم میرقصیدند و عروسیها مفری بود از سختیهای روز و جنگ.
این لحظات را وقتی به عکسهای دلخراش اجساد قربانیان روز یکشنبه نگاه میکردم که در انفجار بمب انتحاری تکه تکه شده بودند، به خاطر آوردم. او وارد سالن عروسی شد و تاکنون ۶۳ کشته و ۱۸۰ مجروح؛ و داعش مسئولیت آن را بر عهده گرفته است. یکی از عکسها پشتهای از کفشهای خونین قربانیان را در «سالن عروسی دوبی» نشان میداد. تقبیح این حمله «غیر انسانی» - همیشه همین عبارات را استفاده میکنند – از طرف همه از جمله پرزیدنت اشرف غنی ابراز شد که در توئیتی ابراز خشم کرد. تازه چه خبر؟
(خبر تازه این که) یک شعر شگفت انگیز از یک جوان ناشناس افغان به زبان فارسی در فیسبوک پست شد. او به شدت از بابت این که امروز رئیس جمهور صدمین سالگرد استقلال افغانستان را در ضیافتی در نزدیکی کاخ امانالله، پادشاه اسبق جشن خواهد گرفت، خشمگین است. در این ضیافت، دیپلماتهای آمریکایی، اتحادیه اروپا، وزرای دولت و سایر مقامات حضور دارند. این نخستین خطوط شعر این مرد ناشناس است:
«قربانیان در تابوتند: وبه خاک سپرده خواهند شد.
یک جسد اینجا، دو جسد آنجا؛ شش کودک از یک خانوار؛ چهارده در تنها گورستان دهکده.
تابوتها را دوباره میفروشند – همین امروز عصر. اما با کفشهایشان چه کنیم؟»
در اسلام، جسد در کفن به خاک سپرده میشود. تابوت حامل آنها برای استفاده مجدد به مسجد بازگردانده میشود.
شعر اینگونه ادامه پیدا میکند:
«کفشها را به میزهای جشن «استقلال» ما ببرید.
فاصلهای با سالن عروسی دوبی ندارد، به کاخ امانالله!
فردا شب، جشن برپاست. رئیس جمهور آنجاست. و سفرا. آمریکا و اروپا. سازمان ملل متحد.»
«فردا شب، مهمانی است. مهمانیای که در آن پرچم ما را میفروشند...
باید این کفشها ببریم و روی میز شامشان بچینیم.
شاید آنوقت دیده شویم – در میان رنگهای سرخ و سبز (رنگهای پرچممان)
زیرا ما رنگ سیاه استقلالمان هستیم.
چه پرچمی! چه ضیافتی! چه استقلالی!
حقیقت تلخی در میان همه اینها نهفته است. در کابل جدید «دموکراتیک» و «آزاد»، در عروسیها زن و مرد از هم جدا هستند. زوجهایی که با هم به مراسم میرسند، باید هریک به سالن مجزایی برود. زنها با شالهای بزرگ لباسهای رنگین و آرایششان را پنهان میکنند. عروسیهای طبقه حاکمه فاسد، با ثروت سرشار و املاکشان، با تدابیر امنیتی شدید و ولخرجی فراوان برگزار میشود، اما زوجهای معمولی باید برای جشن عروسیشان پس انداز کنند و وام بگیرند. عجیب است، اما در افغانستان خوشبختی آنها باید محکوم به مرگ شود.
حقیقت تلخ، البته، این است که در روز ۱۹ اوت، کابینه افغانستان روزی را به عنوان تعطیل ملی جشن میگیرد که دولتهای افغان تحت الحمایه آمریکا جشن گرفتهاند. این جشن به مناسبت پایان سومین جنگ میان بریتانیا و افغانستان درسال ۱۹۱۹ و امضای معاهدهای است که به افغانستان کنترل امور خارجی و داخلیاش را میدهد. افغانهای بیچاره امیدشان را به اینگونه کلمات میبندند، بههمین گونه که امیدوار بودیم شعر، موسیقی و ادبیات مبارزه، ما را به عدالت رهنمون کند. شاعر ناشناس، نمود این درد و حس عمیق این خسران است.
در اواخر دهه هشتاد، موشکهای نیروهای مجاهدین آن زمان، از فراز بلندیهای کابل، مهمانان عروسیها، کودکان مدارس و مردم را در ایستگاههای اتوبوس و جادهها میکشت و مجروح میکرد. کشتار غیرنظامیان که بهعنوان راهبردی علیه حکومت دکتر نجیبالله تحت الحمایه شوروی استفاده میشد، مرد و زن و کودک نمیشناخت.
در آن زمان، من به مجاهدین به عنوان خداترسانی مینگریستم که در مقابل دولت کمونیست «کافر» از اسلام دفاع میکند و بدین گونه تمام بیرحمیها و خشونتهایشان را توجیه میکردم. غرب آنها را بهعنوان «مبارزین آزادی» تجلیل میکرد. در کابل، ما معتقد بودیم رنجهایمان با حمایت غرب برای احیای آن «استقلال» معروف و «آزادی»، جبران خواهد شد. ما منتظر قطعنامههای سازمان ملل متحد بودیم به این امید که خونریزیهایی که ما را احاطه کرده بود، پایان یابد.
اما مسیر متفاوت بود. طالبان جایگزین موشکهای مجاهدین شدند. بعد، بمبهای آمریکا – که یک عروسی را با گردهمایی تروریستها اشتباه گرفت. و حالا داعش.
همه از خشمشان میگویند، از جمله حکمرانان جاری. ریختن اشک در ملاء عام، اکنون بخشی از این نمایش و تئاتر سیاسی است که زندگی در افغانستان است. از سال ۱۹۷۹ و تهاجم شوروی چه چیز عوض شده؟ وعده «آزادی» در لوای انتخابات تقلبی و دولتهای شکست خورده. استقلالی که بر آن ارج گذاشته میشد، در شمایل یک آزادی متفاوت از راه رسیده است: تعرفههای کمتر بر بازرگانی، عدم پاسخگویی کسانی که کشور را کنترل میکنند، و تنگترشدن بندهای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول.
در روزهای نخست جنگ، نوعی احساس غرور و مقاومت – هرقدر ساده لوحانه – در میان افغانها بود که روزی کشورشان در راه ثبات – و بار دیگر آن واژه محبوب – ترقی، گام برخواهد داشت. امروز، خستگی مفرط و بی اعتمادی بر افکار افغانها مسلط است.
چیزی جای اینها را گرفته که تنها میتوانم پس رفت تفکرات در نبود آزادیهای اولیهای توصیف کنم که نسل من برایش جنگید و مرد. در داخل دولت حتی تفکرات نوع طالبان وجود دارد. بخشی از معاهده صلح با طالبان حاکی از بازگشت حق مردسالاری در مورد تعیین اندازه روسری زن است.
در این چارچوب، یک بمب گذار انتحاری که «اجتماع مشرکین» (کافران) یا به گفته مسلمانان سنی داعش، شیعیان را هدف قرار میدهد، چیزی جز نفرین یک قاتل نیست.
* نیلوفر پذیرا کارگردان، بازیگر و نویسنده افغان-کانادایی است.