«خون شد» کیمیایی که دو سال پیش ساخته شد، سرانجام به اکران رسید و در سینماها و پلاتفرمهای اینترنتی به نمایش درآمد. «خون شد» پیش از آن که بر پرده بیاید، خون به پا کرد.
جواد نوروزبیگی، تهیهکننده «خون شد»، در مصاحبهای در آبان ۹۸ در روزنامه شرق میگوید: «اگر همه چیز طبق برنامه پیش برود و فیلم مراحل پساتولید را در زمان کافی پشت سر بگذارد، و به شرط انتخاب، برای نخستین بار در جشنواره فیلم فجر پیشرو به نمایش گذاشته خواهد شد.» نوروزبیگی نمیدانست در آبان خون میشود و جشنواره فجر تحریم.
هر چند، هر فیلمی که مسعود کیمیایی بخواهد بسازد، از همان روز نخست رسانهای میشود و از انتخاب بازیگر تا کلید خوردن و آغاز فیلمبرداری، موضوع خبرگزاریها میشود، اما «خون شد» به دلیل تحریم جشنواره فجر در سال ۱۳۹۸ خبرسازتر شد. برخی گفتند کیمیایی روغن ریخته را خرج مسجد کرده است و دیده است فیلمش جایزه نمیبرد، قمپز در کرده است. اما کیمیایی آن جشنواره را به دلیل عزادار بودن مردم در قتلعام آبان و سقوط هواپیمایی که میگفتند «بر اثر خطای انسانی سقوط کرده»، اما مشخص شد «بر اثر شلیک موشک سپاه ساقط شده» است، تحریم کرد. کیمیایی نیاز به خالی بستن و قمپز در کردن ندارد. فیلمی که کیمیایی بسازد، دیده میشود؛ حتی اگر فیلم بیارزشی باشد. زیرا دیدن فیلم بیارزش از کارگردانی که پرونده ارزشمندی دارد، به هر حال بهتر از دیدن فیلمهای بیارزشی است که کارگردانان «ارزشیِ» بیارزش میسازند.
کیمیایی در همان سال ویدیویی منتشر کرد و در آن گفت: «من هیچوقت اهل جشنواره نبودم و سمت و سویم همیشه مردم هستند و نگاه میکنم میبینیم که مردم روزگار سختی را میگذرانند و روزی نیست که خبرهای بد نشنویم. دلم نمیخواهد فیلمم در جشنواره فجر نشان داده بشود.» و همین موجب شد که پشت سینه ستبری که او سپر کرده بود، سایر هنرمندان هم بایستند و باز نام مسعود کیمیایی بهعنوان کارگردانی جریانساز، اما این بار در پشت صحنه سینما، بر سر زبانها بیفتد.
سرانجام، «خون شد» از طرف تهیهکننده به جشنواره فجر رفت؛ بدون آن که کارگردانی و فیلمنامه آن مورد ارزیابی قرار گیرد، و لیلا زارع در نقش «فاطمه» نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل زن، و محمدرضا قومی، نامزد بهترین چهرهپردازی شدند.
داستان یکخطی «خون شد» ساده است. خود کیمیایی میگوید: «داستان خون شد به مثابه خانهای قدیمی است که همه چراغهایش خاموش بوده و هیچکس نیز در اتاقهایش ساکن نیست. در این میان یکی از ساکنین این خانه میآید و همه چراغها را روشن میکند.»
«خون شد» با سایه مردی روی کف کوچه و بعد دیوار و کرکره پایین کشیده شده مغازهها، همراه با موسیقی ستار اورکی که یادآور موسیقی اسفندیار منفردزاده در «قیصر» است، آغاز میشود. فضلی (سعید آقاخانی) به خانه پدری خود برگشته، چراغ سردر خانه خاموش است، و قرار است تا در آخر فیلم که دوباره فضلی است و کوچه و تاریکی، چراغ سردر خانه اینبار روشن باشد. البته اینبار فضلی زخم کاری خورده است و احتمال دارد بمیرد، اما هنوز یک کار نکرده دیگر باقی مانده است.
اگر «قیصر» روح آن شیوه مبارزاتی آن زمان (که جنگ چریکی و انتقام فردی بود و به اصطلاح «چریکها موتور کوچک بودند که قرار بود موتور بزرگ را به گردش درآورند») باشد، در «خون شد»، این خانه است که به تاراج رفته است و «فضلی» آمده است تا چراغ خانه را روشن کند و سندش را، گیرم خونآلود، پس بگیرد، که چنین میشود و حالا تنها مانده است که ثریا هم به خانه بازگردد. نکات ظریف بسیاری در فیلم است که کشف و شهودشان بماند برای بینندگان؛ نکاتی مانند در تنور انداختن نانوایی بهدست فضلی؛ که بین مردم زبانزد است که گویا رضاشاه نانوایی را در تنور انداخته بوده است تا نانواهای دیگر حساب کار دستشان بیاید.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
شراره (مریم عباسزاده) که دختر خانمجان (نسرین مقانلو) و خواهر ناتنی فضلی و مرتضی و فاطمه محسوب میشود، هر چند شخصیت فرعی داستان است، اما بسیار خوب پرداخت شده است و با بازی درخشان بازیگر جوان آن، خانم عباسزاده، میتوان کامل او را درک کرد. شراره کتابخوان است و همسرش صفدر (که اکنون شراره فرزند او را حمل میکند) کارگر بخش نفت بوده است و دستگیر میشود و بعد اعدام، و همه اینها را ما تنها از دیالوگهایی که شراره به فضلی میگوید درمییابیم. در مقابل، یکی از شخصیتهای اصلی، مرتضی (سیامک صفری)، اساسا خوب پرداخت نشده است. برای همین، با آن که سیامک صفری بازیگر بسیار خوبی است و قبلا بازیهای درخشانی انجام داده است، اما در «خون شد» سرگردان است و نمیداند چه نقشی را باید بازی کند.
مشکل بزرگ «خون شد» از نظر ساختاری، نه دیالوگهای کیمیاییوار است، نه شخصیتهای کیمیاییطور. مشکل اصلی آن در «قهرمان» هم نیست، در «آنتاگونیست» یا «حریف و همآورد قهرمان» است. در «قیصر»، «قهرمان» قیصر است و «همآورد و حریف»، برادران آبمنگل که به خواهر او تجاوز کردهاند و برادرش فرمان را هم کشتهاند. اما در «خون شد»، هرچند «فضلی» به وضوح «قهرمان» است، اما معلوم نیست «آنتاگونیست» کیست. برای همین، از داخل تنور انداختن نانوایی که حداکثر جرمش دادن مواد مخدر است، خوشحال نمیشویم و حتی برای کشتن صمدپور (پوریا قاسمی) که روی صندلیچرخدار است و سقف محل کارش را کوتاه گرفته است (که برای خودش فرقی نمیکند، اما برای کسانی که میآیند و میروند باید دولا بشوند) هم تنها کمی جریحهدار میشویم. به هر حال، کشتن معلولی که روی زمین افتاده است، دور از شان «قهرمان» است.
موضوع دیگری که در این کار و در بقیه کارهای کیمیایی، از «قیصر» تا کنون، وجود داشته است، موضوع زن است. هر چند باید این موضوع مستقل بررسی شود، اما چکیده آن این که متاسفانه کیمیایی در این زمینه رشد اساسی نکرده است. شاید قویترین زنی که تاکنون ساخته و پرداخته است، «زیور» باشد با بازی کمنظیر گلچهره سجادیه در «دندان مار». در «خون شد»، تنها به تکگوییای بسنده کرده است که «خانمجان» در زیرزمین بالای صندوقچه قدیمی میگوید، و نظریه ساده شدهای را ارائه میدهد که اگر زنان پول در بیاورند برده مردان نمیشوند؛ آن هم نه در ساختار نمایشی، که صرفا در دیالوگ. فراموش نکنیم که «خانمجان» نتوانسته بود چراغ خانه را روشن نگه دارد و اگر فضلی نیامده بود، سند خانه هم رفته بود.
به هر حال، مسعود کیمیایی به در مسجد میماند، نه میشود کند، نه میشود سوزاند؛ او مسعود کیمیایی است. اگر «خون شد» آخرین فیلم او بود، خداحافظی خوبی از سینما داشت. اما حال که «خائنکشی» را ساخته است، باید صبر کنیم ببینیم «خائنکشی» چه از آب در میآید تا قضاوت صحیحتری داشته باشیم.