در روزهایی که مرگ و بیماری از هر سو جهان را احاطه کرده است و هر روز خبر درگذشت اهل هنر و فرهنگی را میشنویم و تصویر تشییع پیکر آنها را در سکوت و خلوت روزهای کرونایی نظاره میکنیم و در سکوت محزون و غمزدهمان درون خود میگرییم، سخن از زادن و گفتن از تولد و بانگ سرود و خوشی سردادن کیمیا است اما همزمانیها اسبابی را فراهم میآورند تا برای لحظاتی از مرغ مرگاندیش بودن فاصله بگیریم و همانند داستان مولانا، طوطی شکرشکن شویم و از زاده شدن هم بگوییم و سرود شادی سر دهیم و جشن تولد بگیریم؛ تولد برخی از اهالی فرهنگ و هنر که جهان را و زیباییهای آن را بیش از هشت دهه تجربه کردهاند و از میان این تجربههای شخصی و جمعی به وسعت عقل و دانش و هنر خود برای ما دنیایی بهتر ساختهاند. مسعود کیمیایی از جمله این افراد است که هشتادمین سال تولدش را ایرانیان و فارسیزبانان و به خصوص علاقهمندان به سینما نظاره کردند؛ هنرمندی که فصلی مهم از خاطرات ما ایرانیان به او و آثارش اختصاص دارد.
این روز شادیآور سبب شد تا برخی از دوستان کیمیایی نیز به صرافت بیفتند و برای لحظاتی، تلخی و پلشتی این روزها را به کناری نهند و شمعی به دست گیرند و در جشن هشتادمین سال تولد این نابغه سینمای ایران بر آن بدمند. لیلی گلستان از جمله این افراد بود که وقتی دریافت هفتم مرداد با تولد مسعود کیمیایی همزمان است، شمع و کیکی خرید و به دیدار دوست قدیمیاش رفت تا زادروزش را به او تبریک بگوید.
نکته جالب توجه اینکه همزمان با هشتادمین سال تولد کیمیایی تیزر تازهترین فیلم او که سیامین اثر سینمایی کیمیایی است و پس از پایان فیلمبرداری در مراحل تدوین قرار دارد هم پخش عمومی شد.
۳۰ فیلم در ۵۵ سال
کمتر ایرانی است که سری در سینما داشته باشد و نام فیلمهایی چون قیصر، گوزنها، رضا موتوری، داشآکل، سرب، سلطان و… به گوشش نخورده باشد. آثاری که هر کدام در زمان تولید و روی پرده رفتن، فضایی متفاوت را در سینمای ایران رقم زدند. شاکله اصلی این فیلمها بر رفاقت استوار بود و این همان تم محوری است که تکرار آن در عمده آثار او سبب شد تا از کیمیایی به عنوان یک کارگردان مولف نام برده شود.
کیمیایی ۲۵ ساله بود که به عنوان دستیار ساموئل خاچیکیان وارد سینما شد و دو سال بعد (۱۳۴۷) نخستین فیلمش را با عنوان «بیگانه بیا» ساخت اما «قیصر» بود که نام کیمیایی را بر سر زبانها انداخت و خط آغازی شد بر مجموعهای از فیلمها که تمی مشترک و حتی نشانهگذاریهای خاصی (مثل چاقوی ضامندار) داشتند که در تمامی فیلمها تکرار میشدند. البته تاثیر کیمیایی تنها بر خط داستانی و کارگردانی نبود؛ بلکه او را میتوان یکی از کاشفان اصلی استعدادهای بازیگری در سینمای ایران به شمار آورد. بازیگرانی چون بهروز وثوقی، پوری بنایی، فریماه فرجامی، گلچهره سجادیه، احمد نجفی، فریبا کوثری، میترا حجار، فریبرز عربنیا، هدیه تهرانی و محمدرضا فروتن… را نخستین بار کیمیایی معرفی کرد که بعدها هریک به وزنهای در بازیگری سینما و تلویزیون ایران تبدیل شدند.
فیلمسازی که شعر میسراید و رمان مینویسد
در سالهای اولیه دهه هشتاد به یکباره رمانی دو جلدی به نام «جسدهای شیشهای» منتشر شد که نام مسعود کیمیایی را به عنوان نویسنده بر جلد خود داشت. این رمان دو جلدی و هزار صفحهای که بیش از ۱۰۰ شخصیت در آن حضور دارند و زندگی آنها به روایت کیمیایی از دوران جوانی شروع میشود و تا سنین پیری پیش میرود، بخشی دیگر از ظرفیتهای هنری-ادبی کیمیایی را نشان میدهد.
کیمیایی خود در گفتوگویی با همشهری کتاب (دی و بهمن ۱۳۸۹) گفته است: «داستان من تکنیک دارد. داستانی که از سال ۱۳۲۸ شروع میشود و تا سال ۱۳۷۵ ادامه دارد، از یک نقطه و یک محل شروع و در همان محل تمام میشود؛ تکنیک دارد. داستانی که بتواند روی بافت خودش مسلط باشد تکنیک دارد؛ مثل یک فیلم سینمایی است که از یک لوکیشن شروع میشود و در همان لوکیشن به پایان میرسد.… ۱۰۰ آدم در جسدهای شیشهای دارند با هم پیر میشوند و بعد سروکله جوانها پیدا میشود، بچهها به دنیا میآیند.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
چند سال بعد نشر افراز کتابی کمحجم به نویسندگی منصور یاقوتی و آرش سنجابی با عنوان «مسعود کیمیایی و جهان رمان» منتشر کرد که خوانشی بر ادبیات داستانی مسعود کیمیایی با محوریت رمان جسدهای شیشهای بود.
پس از این رمان، آقای کیمیایی دو رمان دیگر هم منتشر کرد؛ نخست رمان «حسد» (نشر ثالث) که روایت کیمیایی از زندگی عینالقضات همدانی، عارف نامی است و دیگری رمانی با عنوان «سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند» در سه جلد که انتشارات اختران در بهار ۱۳۹۴ منتشر کرد؛ رمانی که همانند دیگر آثار کیمیایی فضایی اجتماعی را به تصویر میکشید. اگرچه رمان جسدهای شیشهای بیش از شش بار تجدید چاپ شد، در مجموع استقبال اهالی ادب و فرهنگ از رماننویسی و شعرگویی کیمیایی به اندازه فیلمهای او نبود.
اما کیمیایی تنها در رمان نیست که دستی بر آتش دارد، بلکه در خلوت خود شعر هم میسراید و نشر ورجاوند دفتری از اشعارش با عنوان «زخم عقل» را در سال ۸۲ منتشر کرد تا سویههای ادبی دیگر کیمیایی را نمایان کند. وجه شاعرانگی کیمیایی نکته تازهای نیست چرا که بسیاری از دیالوگهای فیلمهایش هم برای مخاطب نوعی شعر را تداعی میکنند.
ملاقات با سعید امامی و روایت بیضایی از آن دیدار
در کارنامه کاری مسعود کیمیایی، همانند هر انسان یا هنرمند دیگری، نقطههایی وجود دارد که همین نقاط ابهامها و پرسشهایی را برای اهالی هنر به وجود آورده است که زندگی مشترک او با گوگوش، خواننده نامی، از جمله آنها است. کیمیایی در گفتوگویی که با حسین دهباشی انجام داده، به سه ازدواجش، از جمله ازدواج آخر با گوگوش، اشاره کرده است. اگرچه این اشاره بسیار مختصر است و حتی از گوگوش نام برده نمیشود اما نشانههایی که میدهد موید آن است؛ آنجا که میگوید: «خانم بزرگواری بودند که زندگیای پاکیزه با هم داشتیم.»
ماجرای ملاقات کیمیایی با سعید امامی در هتل لاله و حواشی پس از آن از جمله نقطههای پرسشبرانگیز در کارنامه کاری مسعود کیمیایی است. ملاقاتی که چند بار تکرار شد و برخی بر این باورند که دو فیلم ضیافت و سلطان نتیجه این دیدارها بودند. در یکی از این دیدارها، بهرام بیضایی هم حضور داشت که روایت کیمیایی از این دیدار واکنش تند بیضایی را به دنبال داشت. این واکنش بعد از نزدیک به دو دهه، در مستندی که علاء محسنی از بیضایی تهیه کرد، منتشر شد.
در بخشی از این مستند به نشست بیضایی و مسعود کیمیایی در سال ۱۳۷۴ با سعید امامی، چهره معروف اطلاعاتی-امنیتی جمهوری اسلامی که در ماجرای قتلهای زنجیرهای دست داشت، در هتل لاله پرداخته میشود. کیمیایی در روایت خود، که گزارش آن در سالهای اول دولت خاتمی در نشریه «گزارش فیلم» منتشر شد، ضمن اشاره به برخی موضوعاتی که بین او و سعید امامی مطرح شد، در پاسخ به این پرسش که آقای بیضایی به چه نکاتی اشاره کرده بود، گفت: «نصیحت میکرد. نگرانی نسل آینده را داشت. میگفت از ما که گذشته است، فکر بچههای ایران باشید.» اما بیضایی در مستند «عیار تنها»، ضمن تکذیب کلیت این اظهارات گفت: «من متنفرم از این جمله دروغ که از روی لطف به من بستهاند. گوینده این نقلقول که جعلی و حتما معرف روح خلاقه گوینده آن است و نه من، انگار متوجه معنای مخوف آن نیست. من هزار سال بعد از مرگم هم فکر نمیکنم از من گذشته و اصلا یعنی چه؟ چرا تا هستیم از ما گذشته و آنها که قرنهای قرن است ازشان گذشته، بدین فروتنی و خاکساری یک طرفه ما، هر روز پروارترند؟ من کیام و کدام ابلهم و غلط میکنم بچههای ایران را به ماموران امنیتی ایران یا هر کجای جهان بسپارم که به فکر آنها باشند. به فکر آنها بودهاند که مردم دستهدسته ناچار از مهاجرت اجباری شدند؟ و دردناکتر از آن سوگواریهای پنهان و آشکار برای بچههایشان. مرده من هم بچههای ایران را به دشمنان ایران نمیسپارد. این جمله ظاهرفریب هراسآور را از قول من لطفا تکرار نکنید و نگذارید بیش از این بگویم.»
سیامین اثر: خائن کشی؛ داستان یک کلاهبردار معروف
ایرانیان و علاقهمندان دنیای کیمیایی و سینمای خاص او منتظرند که آخرین دستپخت او در کارگاه ذهنش را به تماشا بنشینند. فیلم «خائن کشی» نشان میدهد او همچنان بر همان مسیر و مدار سابق آثارش را خلق میکند؛ با رگههایی آشنا و زنجیرهای پیوسته که از نگاه منظومهای او به آثاری که خلق میکند، نشان دارد.
خائن کشی داستان زندگی مهدی بلیغ از کلاهبرداران نامی تاریخ معاصر ایران است که فروردین ماه سال ۱۳۶۰ به دستور صادق خلخالی اعدام شد. داستان شیوههای شگفت او برای کلاهبرداری نقل صفحات سالهای قبل و اوایل انقلاب بود؛ اما کیمیایی در گفتوگویی از دیدار مستقیم با مهدی بلیغ سخن گفته و اشاره کرده که سالها در فکر ساخت فیلمی درباره این چهره جنجالی بوده است. تم اصلی فیلم همانند تمامی فیلمهای کیمیایی بر محور رفاقت میگردد؛ با این تفاوت که در برخی فیلمها او سعی میکند موضوع اصلی فیلم را به گوشهای از تاریخ معاصر ایران نیز پیوند بزند که این بار روزهای منتهی به ۲۸ مرداد و حوادث تاریخساز آن روزها بستر اتفاقات فیلماند.
همانند سایر فیلمهای کیمیایی او گریمی متفاوت و تیپی تازه از بازیگران را پیش چشم مخاطبان نهاده است که نمونه بارز آن را در بازی امیر آقایی میتوان نظاره کرد که بسیار به روزهای جوانی ایرج قادری شبیه شده است. علاوه بر آقایی، بازیگران دیگری چون فرهاد آییش، سارا بهرامی، پانتهآ بهرام، مهران مدیری، پولاد کیمیایی، اندیشه فولادوند، حمیدرضا آذرنگ، سام درخشانی، الهام حمیدی و نرگس محمدی نیز در این فیلم حضور دارند و جدا از این بازیگران نامآشنا، کیمیایی سه چهره تازه را هم در این فیلم معرفی کرده است؛ نسیم ادبی، فریبا نادری و شکیب شجره. سپیده عبدالوهاب مراحل تدوین را به پایان رسانده است و این فیلم احتمالا فصل پاییز بر پرده سینماها خواهد نشست.
کیمیایی در هشتمین دهه زندگیاش همچنان تنها است. او در همان گفتوگو با همشهری کتاب (دی و بهمن ۱۳۸۹) میگوید که تنهایی به خصوص در سنین ۶۰ و ۷۰ سالگی مصیبت بزرگی است. وی در انتهای گفتوگو بر این تنهایی در جملاتی شعرگونه تاکید میکند تا نشان دهد که تنهایی برای هنرمندی چون او تا چه اندازه سخت و طاقتسوز است: «خیلی فاصله هست بین اینکه وقتی وارد خونه میشی، چراغ خونه رو خودت روشن کنی یا چراغ خونه روشن باشه. تو نمیدونی این فاصله یعنی چی!»