وقتی سخن از صلح و سازش با طالبان به میان میآید، ماهیت طالبان نیز به عنوان یک جنبش اسلامیستی ستیزهگر که پیوندهای ناگسستنی با جهادیها بینالمللی دارند محل بحث پیدا میکند. شماری میگویند طالبان درست مثل بسیاری از جنبشهای بومی اسلامی ظرفیت تحولپذیری دارند و در سالهای پسین از تحولات اجتماعی افغانستان، منطقه و جهان تاثیر پذیرفته اند. بنا بر این رخی از دیدگاههای بنیادگرایانه و جزماندیشانه این گروه تعدیل شده است. بر پایه این فرضیه ذهنیت و رفتار سربازان و رهبران کنونی جنبش طالبان با آن چه بنیادگذاران این جریان سیاسی ـ نظامی در میانه دهه۱۹۹۰ داشتند، تفاوت دارد. بر پایه این استدال برخی از دیدگاههای رادیکال مذهبی، قومی و ایدیولوژیک طالبان تعدیل شده است و این گروه پس از نزدیک به دو نیم دهه مبارزه قهرآمیز و خشن در عرصه سیاست اکنون فهم بهتر از مناسبات پیچیده سیاسی، اجتماعی و ایدلوژیک جامعه متکثر افغاستان دارند.
واقعیت اما چیست؟ میانه طالبان با میانهروی چگونه است؟ آیا در نظام فکری طالبان امروز نشانههای هست که بتوان آن را دلیلی بر چرخش طالبان به اعتدال و میانهروی سیاسی و ایدلوژیک پنداشت؟ آیا رفتار لشکریان طالب با زنان، با مردان و یا کودکان افغانستان عوض شده است؟ روستاییان و شهرنشینان افغانستان چه تجربهای از زندگی زیر سلطه «طالبان میانهرو دارند»؟ با پاسخ به این پرسشها در این نوشته تلاش میشود تا آن چه نویسنده « توهم طالبان میانهرو» میداند، واکاوی شود.
توهم میانه روی اسلامی طالبان
نسل اول طالبان، نسل طلبههای مدارسی سنی ـ دیوبندی است. دیوبندیها از رهگذر فکری متعهد به اصلاح جوامع اسلامی بر بنیاد اصول فقهی و فکری صدر اسلام اند. در معرفت شناسی نحله فکری دیوبندی برگشت به شکوه دوران صدر اسلام به ویژه زمامداری چهار خلیفه نخستین خلافت اسلامی وقتی میسر است که فتواهای دینی و قوانین جوامع اسلامی بر بنیاد خوانش محض استوار بر کلمات متنهای اسلامی باشد. یا به عباره دیگر تفسیر امروزین و مدرن از نصوص اسلامی معنی و ماهیت متنهای اسلامی را عوض میکند و به همین دلیل از چنین تفسیر و تاویلی باید دوری جست. سنخیت تاریخی جریان طالبان با تفکر دیوبندی از یک سو و زمینههای اجتماعی ظهور و تداوم طالبان در میان جوامع محافظه کار پشتون مناطق جنوب افغانستان از سوی دیگر باعث شده است تا جزماندیشی دیوبندی با نورمهای تاریخی قبایل پشتون عجین شود و گره بخورد.
آمیزه تفکر دیوبندی و رفتار قبیلهیی طالبان قطعا تولید عادی یک وضع تاریخی نبوده است. مناسبات جنگ سرد و سرمایهگذاری بیرویه غرب و کشورهای خلیج برای گسترش تفکر وهابی ـ سلفی و حمایت از جنبشهای جهادی برای مقابله با کمونیزم در تسریع تعامل فکری اسلامگراهای افغانستان به شمول طالبان و شکلدهی ذهنیت ایدلوژیک و سیاسی آنها نقش اساسی داشته است. رفتار طالبان برآیند این تعامل پیچیده و زهراگین است. خوانش طالبان از اسلام، جدا از نظام فکری و روایت وهابی از اسلام سیاسی نیست. عدالت و حکومتداری طالبانی چه در دوره امارت اسلامی آنها ( ۱۹۹۶ ـ ۲۰۰۱ ) و چه پس از آن در مطابقت با همین خوانش از دین و متون دینی بوده است. مفهوم اسلام معتدل و یا میانهروی اسلامی عناصر فرهنگی و دینی غیر از اسلام وهابی طالبان دارد.
بیشتر بخوانید
توهم میانهروی سیاسی طالبان
کارنامه امارت طالبان جدیترین دستاویزیست که میشود در رد توهم میانهروی سیاسی طالبان داشت. تمامی اسناد حقوقی و سیاسی به جا مانده از امارت طالبانی و همچنان اسناد و خبرنامههای طالبان در ۱۷ سال گذشته نشان میدهد که طالبان هیچگونه پابندی به قوانین بین المللی، حقوق بشر، حقوق زنان، آزادیهای مدنی و فردی، پیمانها و کنوانسیون های جهانی نداشتهاند. نهادهای معتبر جهانی صدها مورد نقض حقوق بشر، ارتکاب جرایم جنگی و اعمال تروریسم را توسط طالبان ضبط و مستند کردهاند. محدودیت آزادی بیان و عقیده، ستیزه با اقلیتها قومی و مذهبی، سلب ساختارمند حقوق زنان، کشتار و اعمال سیاست زمین سوخته بخشی از روزمرگیهای سیاسی طالبان است.
صلح با طالبان میانهرو
آنانی که به مذاکرات صلح ایالات متحده آمریکا با گروه طالبان دل بستهاند و ذوق زده شده اند باید به خاطر داشته باشند که طالبان هنوز رویای برپایی دوباره امارت اسلامی را در سر میپرورانند. در امارت طالبان مفاهیمی چون شهروندی، مردمسالاری، توسعه، شادمانی و آینده وجود ندارد. نه طالبان دیروز و نه طالبان امروز با میانهروی و اعتدال سیاسی میانه خوب نداشته اند. در هیچ یک از باورهای بنیادین سیاسی و دینی طالبان تغییر و تعدیلی نیامده است. سیاست و رفتار فرهنگی طالبان نیز استوار بر همان ذهنیتی است که نزدیک به سه دهه پیش امکان شکلگیری جنبش رادیکال، ستیزهجو و دهشتافگن طالبان را میسر ساخت. این ذهنیت با توجه به تحولات جهانی پس از ۲۰۰۱ و تاثیرات شگرف آن بر جنبشهای اسلامیستی ستیزهجو تر شده است.
مفهوم طالبان میانهرومصداق عینی ندارد. دستکم برای اکنون هیچ طالبی میانهرو نیست. این بخشی از ادبیات تضرع به طالبان و پروژه طالبانی کردن سیاست، اجتماع و فرهنگ افغانستان است.