زمانی که باراک اوباما، سناتور دموکرات جوان سیاه پوست، رقیب سفیدپوست جمهوریخواه خود را در ایالتهای محافظهکار شکست داد و نخستین رییس جمهوری رنگینپوست ایالات متحده شد، موضوع «آمریکای پسانژادی» در رسانههای آمریکایی مطرح شد. خوشبینان، بهخصوص در میان لیبرالهای سفید، تصور میکردند که ایالات متحده آماده است تا از گذشته نژادی خود فاصله بگیرد. اما داستان امریکای پسانژادی با راه افتادن جنبش «زندگی سیاهان مهم است» در اعتراض به خشونت پولیس علیه سیاهان، ناتوانی حکومت اوباما را در اعمال اصلاحات در نظام رفاهی، قضایی و دادگستری امریکا اثبات کرد، و با پیروزی ترامپ، خاتمه یافت. بر این مبنا، میتوان با صراحت ادعا کرد که وضعیت سیاهان و سایر رنگینپوستان در امریکا، هنوز هم تغییر مهمی نکرده است. پس از نیم قرن، هنوز هم (بهتقریب و در مجموع) درامد یک خانواده سفیدپوست هفت برابر بیشتر از درامد یک خانواده سیاه پوست است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
ابرام ایکس کیندی، استاد دانشگاه آمریکایی واشنگتن و برنده جایزه معتبر ملی کتاب، با صراحت میگوید که ایده پایان عصر نژادپرستی در آمریکا، خود تفکری نژادپرستانه است. از نظر او، وضعیت کنونی سیاهان، از جمله نابرابری اقتصادی فوقالذکر، ریشه در نابرابری نژادی دارد و اگر این عنصر نادیده گرفته شود، هیچ توضیحی برای این وضعیت جز مقصر دانستن خود سیاهپوستان وجود ندارد. این در حالیست که سیاستها و ساختارهای دولت و جامعه، در خدمت این نابرابری نژادی بوده است.
کتاب جدید وی که جزو پرفروشهای روزنامه نیویورک تایمز است، عنوان بلندپروازانهای دارد: «چگونه ضد نژادپرستی باشیم؟» او در این کتاب ایدهها و سیاستهای نژادپرستانه را در عرصههای گوناگون، مانند قدرت، بیولوژی، قومیت، بدن، فرهنگ، رفتار، رنگ، طبقه، جنسیت، سکسوالیته و...، بررسی میکند. او بهشدت با رویکرد یکسانسازی مخالف است. ما معمولا علاقه داریم که یک سلسله خصوصیات و رفتارها را به نژاد یا قومی خاص نسبت دهیم، ولی تجارب و شواهد نشان میدهد که چنین کاری اشتباه و نژادپرستانه است. رفتار افراد، انعکاس دهنده خصوصیات ملی - قومیشان نیست.
از این رو، برای خواننده فارسی زبان، این ایده مرکزی کیندی جالب است که نژادپرستی را باید در سیاستها و ایدهها و در بستر روابط قدرت جستوجو کرد، نه افراد. نژادپرستی، دفاع از قدرت و امتیازات یک گروه نژادی به بهای فرودستی و محرومیت گروههای نژادی دیگر است. نژادپرستی در شکل کلاسیک خود بر این ایده استوار بود که از منظر بیولوژیک، «نژادهای برتر و فروتر وجود دارند، و این برتری و فروتری نژادی، میتواند نابرابری در جامعه را توضیح دهد و توجیه کند». اما، با وجود منسوخ شدن نظریه تفاوتهای بیولوژیک، نژادپرستی فرهنگی و رفتاری از میان نرفته است. مثلاً، هنوز هم عقبماندگی اقتصادی سیاهان به «تنبلی»شان نسبت داده میشود که تفکری بهجا مانده از ایده «نژادپرستی بیولوژیک» یا «داروینیسم اجتماعی» است.
چنان که کیندی استدلال میکند، معمولاً تمام افراد، حتا نژادپرستان، نیز میگویند که نژادپرست نیستند. ولی در عین حال، افراد عقایدی را ابراز میکنند و از سیاستهایی حمایت میکنند که نژادپرستانه است. ما در اطراف خود کسان زیادی را میشناسیم که در سخن با نژادپرستی مخالفند، ولی اقلیتهای مذهبی و رنگینپوست را «نجس» میگویند، و یک سلسله خصوصیات منفی و جرایم منزجرکننده را به یک گروه قومی و ملی نسبت میدهند. بر همین مبنا، کیندی میگوید که «متضاد نژادپرست، غیرنژادپرست نیست، بلکه ضد نژادپرست است. تفاوت این دو در چیست؟ یک نژادپرست باور دارد که مشکلات، ریشه در ذات یک گروه از مردم دارد، اما یک ضد نژادپرست عقیده دارد که ریشههای مشکلات مردم را باید در روابط قدرت و سیاستهای جاری جستوجو کرد. یک نژادپرست، نابرابریهای نژادی را حفظ میکند (یا در برابر آن بیتفاوت میماند)، ولی یک ضد نژادپرست، با این نابرابریها مقابله میکند». او بیشتر روی واکنش و نقد فعال افراد بر سیاستها و رفتارهای نژادپرستانه تاکید دارد تا تلاش اخلاقی فردی برای تبری جستن از نژادپرستی، زیرا بر این باور است که عدم تلاش اعضای جامعه برای شناخت تفکرات و سیاستهای نژادپرستانه، به بقای نژادپرستی در جامعه و دولت کمک کرده است.
کیندی در کتاب خود با صراحت میگوید که افراد با تاکید بر «غیرنژادپرست بودن» خود، مبارزه با نژادپرستی را دشوار میکنند. محرومیت و تبعیض علیه گروههای نژادی، قومی، جنسیتی و...، در نابرابری و وجود سطحهای مختلف اجتماعی و اقتصادی ریشه دارد، و وظیفه اخلاقی اعضای جامعه، بهرسمیت شناختن آن نابرابری، و سهم خود در تقویت و بازتولید محرومیت و تبعیض است. او در این کتاب در مورد خود میگوید که چگونه روزگاری با درونی کردن تصورات نژادپرستانه، خود سیاهان را بهخاطر مشکلاتشان مقصر میدانست. اما او سپس درک کرد که سلب فرصتهای اقتصادی و شغلی، تبعیض اجتماعی، و خشونت پلیس، نقش مهمی در گسترش خشونت و فقر در محلات و مراکز سکونت سیاهپوستان داشته است. از این رو، کیندی در بحث نژادپرستی، نقش سیاستها و ساختارها را موثر میداند. برای همین، «رفتن به دنبال مردم سفیدپوست به جای تمرکز روی قدرت نژادپرست، سیاستهای زیان آور علیه سیاه پوستان را تداوم میبخشد. اگر ایدههای نژادپرستانه ضد سفید جای مبارزه با قدرت نژادپرست را بگیرد، آخر کار به ضدیت با سیاهپوستان بدل میشود».
کیندی در بحث مبارزه با نژادپرستی، آگاهی و توسل به ارزشهای اخلاقی جامعه را کافی نمیداند، چون، «مشکل بنیادین نژادپرستی در روابط قدرت ریشه دارد، نه در جهالت یا نقض اصول اخلاقی (انسانی). مشکل بنیادین نژادپرستی، با تعلیم و ترغیب حل نمیشود. دانش و آگاهی زمانی اثرگذار میشود که در خدمت مبارزه برای کسب قدرت (ضد نژادپرستی) قرار گیرد... نقد نژادپرستی به معنای تاسیس یک جنبش و کنشگری نیست. یک کنشگر، باید برای تغییر سیاستها(ی نژادپرستانه) به قدرت دست یابد. اگر قدرتی به دست نیاید، سیاستها نیز تغییر نمیکند».
مشخصات کتاب:
چگونه ضدنژادپرستی باشیم؟، ابرام ایکس کندی، انتشارات ون ورلد، ۳۲۰ ص، ۲۰۱۹.
https://www.amazon.com/gp/product/0525509283?tag=randohouseinc42021-20