برای آنان که از بیرون مینگرند، ایران همواره بهصورت یک معما جلوه کرده است.
هرودوت از «آداب اسرارآمیز ایرانیان» سخن میگوید و ادوارد گیبون، تاریخنویس انگلیسی سده هجدهم «پیچیدگی رمزآمیز» ایرانیان را در «برابر سادگی و صراحت» رقیبان رومی ایران باستان قرار میدهد.
کنت دوگوبینو، دیپلمات پژوهشگر فرانسوی، در شگفتی از آن است که ایرانیان که «میهنشان زادگاه نژاد آریایی» است، چگونه یک دین سامی، یعنی اسلام را پذیرفتهاند.
در دوران نزدیکتر به امروز بسیار سیاستمداران و پژوهشگران خاوری و باختری از دشواری درک ایران و ایرانیان سخن گفتهاند. بیل کلینتون، رئیسجمهور ایالاتمتحده در سالهای ۱۹۹۰ میلادی، یک بار گفت: سرانجام نفهمیدیم که ایرانیان چه میخواهند!
ناظران امور ایران این روزها با جلوهای دیگر از معمای ایران روبرو هستند: رابطه ایرانیان با محمدرضا شاه پهلوی که صدمین زاد روز او فرا رسیده است.
در شرایط عادی هر کشور دیگر، پادشاهی که در توفان یک انقلاب کنار گذاشته شده است، نه در ۱۰۰ سالگی، بلکه در چند دی و بهمن از یاد میرود.
در ۱۸۲۹ میلادی؛ ۴۰ سال پس از انقلاب فرانسه، کسی به یاد لوئی شانزدهم نبود. در فرانسه آن زمان، تاریخ با نوشتن چند فصل دراماتیک از ترور روبسپیر گرفته تا امپراتوری ناپلئون بناپارت و سرانجام بازگشت شارل دهم به عنوان پادشاه بوربون، لوئی سر بریده را به محاق فراموشی سپرده بود.
در روسیه ۱۹۵۷ میلادی، ۴۰ سال پس از اعدام تزار نیکلا، کسی به یاد تاجدار رومانف نبود. آن سال برای اتحاد جماهیر شوروی سال آغاز برنامه فضایی با اسپوتنیک و فاجعه اتمی کیشتیم بود. اگر از یک شهروند روسی میپرسیدید: آیا نیکلا را به یاد دارید؟ پاسخ شما در سراسر آن سرزمین پهناور از کییف تا آرخانگلسک، بیشک یک «نه» قاطع بود.
در جمهوری خلق چین در ۱۹۸۹ میلادی، ۴۰ سال پس از استقرار نظام مائوئیستی،کسی از پویی، آخرین امپراتور چین از دودمان منچوریالاصل کیئیگ سخنی نمیگفت.
در ۱۹۸۹ چین فصل مائوئیستی تاریخ خود را بسته بود و در آغاز فصل هیجانانگیز تبدیل شدن به یک ابرقدرت اقتصادی در مقیاس جهانی قرار داشت. رهبران چین در ۱۹۸۹ از امپراتور پویی نمیترسیدند.
تنها در جمهوری اسلامی در ایران است که یک پادشاه رانده از سلطنت هنوز در مرکز دغدغههای سیاسی یک رژیم انقلابی و مخالفان آن قرار دارد.
یک بررسی گفتمان سیاسی در جمهوری اسلامی بهخوبینشان میدهد که کینه آمیخته با هراس از محمدرضا شاه پهلوی از مهمترین مضامین مورد علاقه حکمرانان امروزی تهران و مشاطهگران آنان قرار دارد. تلاش برای تخریب شخصیت محمدرضا شاه جزو مهمترین هدفهای تبلیغاتی جمهوری اسلامی هم از طریق وسائل ارتباط جمعی کلاسیک و هم تریبون نماز جمعه در هزاران مسجد، یک روند روزمره است.
کینه آمیخته با ترس از محمدرضا شاه که چهار دهه پیش در تبعید درگذشته، باعث بسیاری از اقدامات پرسشانگیز از سوی نظام کنونی ایران شده است. در سال ۲۰۱۱ میلادی، فرهنگستان اسلامی در تهران برنامهای را برای «پاکسازی» زبان فارسی از واژگانی که «شاه» را در بر دارند، آغاز کرد. قرار شد لغاتی چون شاهزاده، شاهبیت، شاهنده، شاهکار و حتی پایتخت از زبان و ادبیات فارسی حذف شوند. خوشبختانه این برنامه کوکانه پیش از اجرا، مرد. اما ترس و کینه از محمدرضا شاه فروکش نکرد.
کینه و ترس از محمدرضا شاه محدود به اردوگاه مسلکی خمینی و بازماندگان او نیست. بقایای «چپ» استالینی و مائوئی نیز در آن سهیماند. آنان هرگاه که از شاه سخن میگویند، صفت «معدوم» را فراموش نمیکنند.
دشمنان لیبرال محمدرضا شاه، بر عکس مودبترند. آنان به جای صفت «معدوم» از صف «آخرین» بهره میگیرند، به این امید که ایران هرگز به اصل شاهنشاهی خود بازنگردد.
یک شگرد دیگر، این بار از سوی آنان که میخواهند بیطرف جلوه کنند، به کار بردن صفت «سابق» است، به این معنا که محمدرضا شاه متعلق به گذشته است و آینده نیز نامعلوم!
از سوی دیگر، سلطنتطلبان نیز بر سر صفت شایسته محمدرضا شاه به توافق نرسیدهاند.
گروهی او را «شاه فقید» میخوانند. همان لقبی که برای رضا شاه، بنیانگذار دودمان پهلوی پس از مرگ او به کار میرفت. فقید، به عربی یعنی کسی که نبود او با رنج فراوان حس میشود.
گروهی دیگر از سلطنتطلبان زیر شعار «جاوید شاه» یا «شاه جاوید» گرد هم میآیند.
در اساطیر ایرانی، کیومرث نخستین «زندهمیرا» یا «جاوید» بود. اما از آنجا که فره ایزدی، یعنی منبع آغازین شاهنشاهی ایران، ازلی و ابدی است، همه شاهان ایران «زنده میرا» و «جاوید» بودهاند و خواهند بود.
با این حال باید پذیرفت که پدیده محمدرضا شاه را نمیتوان تنها در چارچوب درس اساطیری از تاریخ ایران توضیح داد. ایران، براساس بهترین تخمینهای تاریخی در ۲۵۷۷ سال گذشته، یعنی از آغاز شاهنشاهی هخامنشی، ۳۱۸ پادشاه و سه ملکه داشته است. اگر شاهان ماد را که در بخشهایی از فلات ایران، اما همواره به نام ایران سلطنت کردند، بیافزاییم، رقمی بزرگتر بهدست خواهیم آورد.
با این حال هیچ یک از آنان پس از مرگ به مقامی که محمدرضا شاه رسید، دست نیافتند.
این موقعیت استثنایی محمدرضا شاه را چگونه میتوان توضیح داد؟ یک عامل مهم، با تاثیر اینجا و اکنونی، احساس نوستالژی است. در این تردید نیست که بخش مهمی از جامعه کنونی ایران، دوران محمدرضا شاه را در مقایسه با وضع موجود یک دوران طلایی میپندارد- دورانی که توسعه اقتصادی، اصلاحات اجتماعی، مناسبات دوستانه با جهان خارجی و آفرینش ادبی، هنری و فرهنگی، افق آینده را با رنگهای شاد ترسیم میکرد.
اما علاوه بر نوستالژی، عامل دیگری نیز در کار است: بیم از آینده. در حالی که تجربه جمهوری اسلامی، ایران را در بسیار زمینهها به بنبست کشانده است، دشواریهای اقتصادی که بخشی از آن ناشی از تحریمهای ایالاتمتحده، اتحادیه اروپا و شورای امنیت سازمان ملل است، ایرانیان را از آینده میهنی خود نومید کرده است. این نومیدی به نوعی گذشتهگرایی انجامیده است.
در زمان محمدرضا شاه، همین در دوران خوشبینی و امید، دوری از کهنه و اتخاذ نو، در بسیاری از زمینهها گرایش اصلی را شکل میداد: شعر نو، معماری نو و حتی آشپزی نو بخش مهمی از نیروی آفرینشی و فرهنگی ایرانیان را به خود جلب میکرد.
اما در دوران دغدغهآمیز کنونی، بسیاری از ایرانیان در پی پناهگاهی میگردند. به همین سبب است که ما بار دیگر به غزل و قصیدهسرایی روی آوردهایم، موسیقی سنتی را به مدرن ترجیح میدهیم و از بیم از دست دادن میراث فرهنگی حتی به ویرانههای باستانی پناه میبریم.
شگفتیآور است که حتی وسائل ارتباط جمعی زیر کنترل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، این احساس پناه بردن به گذشته را منعکس میکنند. در همین هفته آنان گزارشهای دور و درازی درباره تخریب معبد مهرپرستان (پیروان میترا یکی از خدایان ایران باستان) در مراغه آذربایجان خاوری عرضه کردند.
در یکی از این گزارشها در خبرگزاری فارس میخوانیم: «مهر پرستی یک دین ایرانی بود که پرستش خورشید از اجزای اصلی آن بهشمار میرفت. دینی که از ایران در دورهای نیز به اروپای غربی رخنه کرد. مهر یا میترا خدایی بوده که پرستش او در غرب تا شمال انگلستان و در شرق تا هند، هزاران سال رواج داشته و هنوز هم مورد احترام زرتشتیان است.»
البته این توصیف از «میترائیسم» پر از اشتباهات تاریخی و فقهی است. با این حال، آنچه اهمیت دارد، معرفی یک اسطوره باستانی ایرانی بهعنوان یک دین است.
از سوی دیگر تخریب معبد مهر در مراغه، هنگامی مطرح میشود که تنها معبد میترائی اروپا در لندن، پایتخت بریتانیا، پس از ۱۵ سال مرمت بازگشوده شده است.
در قم، آیتالله العظمی علوی بروجردی که به گمان کارشناسان حوزوی، ستاره رو به اوج روحانیت شیعه است، از کورش بزرگ، بنیانگذار شاهنشاهی ایران، تجلیل میکند. پس از او، محمود احمدینژاد، رئیسجمهوری اسلامی، کوروش را «همردیف پیامبران» توصیف کرده بود. هنگامی که منشور کوروش که در موزه بریتانیا جای دارد، برای یک نمایش کوتاه به تهران فرستاده شد، تعداد زیادی از ایرانیان در موزه ایران باستان، از آن دیدن کردند.
محمدرضا شاه در ۱۰۰ سالگی، نماد آن ایرانی است که از میترا و کوروش گرفته تا گرفتن قدرت از سوی پیروان خمینی، ایرانیان را در متن تاریخ، گاه در صف اول ملل قرار داده بود: یک ایران نیمه واقعی و نیمه خیالی که هم در واقعیت و هم در خیال، برای بسیاری از ایرانیان بهتر از ایران در هیات جمهوری اسلامی بود.
در ۳۷ سال سلطنت، محمدرضا شاه پهلوی، القاب فراوان داشت: قدر قدرت، قوی شوکت، صاحب قران و آریامهر.
بدینسان، آنچه امروز برای توصیف او بهکار میرود، چه دوستانه و چه دشمنانه، برای او مهم نیست. آنچه برای او، و شاید برای همه ایرانیان نیز مهم است، لقب دیگری است که امروز بسیاری از ایرانیان و شاید اکثریت آنان، برای محمدرضا شاه بهکار میبرند: خدا بیامرز!