کاهش اعتراضهای خیابانی در ایران ممکن است برخی را بدینجا برساند که رژیم اسلامی از انقلاب ۱۴۰۱ جان سالم بهدر برده است. البته که اعتراضها پایان نیافتهاند و آن را در دیوارنویسیها، شعارهای شبانه (هر شب)، اعتراضهای هر جمعه زاهدان و هر شنبه خارج ایران و گردهماییهای آرامستانها میتوان مشاهده کرد. با این حال، بدون این نشانهها نیز میتوان به ضرس قاطع گفت که رژیم اسلامی در حال سقوط است و در آیندهای نزدیک فرو خواهد ریخت. امیدها و پیشرفتهایی که مقامهای رژیم از آنها سخن میگویند تا مردم را از براندازی منصرف کنند، همه دروغ و تبلیغات سیاسیاند و اکثر مردم نیز بعد از چهار دهه شنیدن وعدههای دروغ، آن را میدانند.
پیشبینی آینده در جزئیات نهتنها دشوار، بلکه غیرممکن است؛ اما با استفاده از تجربههای بشری و روندها و جهت فرایندها میتوان تصویری نسبتا روشن از آینده داشت؛ بدون آنکه زمان دقیق قابلارائه باشد.
در این نوشته، با ذکر شش تجربه نسبتا مشابه با شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران از سقوط حکومتهای دیکتاتوری و تمامیتخواه در یک قرن گذشته، نشان میدهم از عمر رژیم اسلامی در ایران زمان چندانی باقی نمانده است و این سقوط نیز نه در آیندهای دور، بلکه در آینده نزدیک اتفاق خواهد افتاد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
عملکرد و مشی این حکومت (ناکارامدی، فساد ساختاری، سرکوب وحشیانه، ریزش شدید وفاداران و گسترشطلبی) بهگونهای است که هم مردم ایران و هم یک کشور خارجی (یا ائتلافی از کشورها) ممکن است رژیم را ساقط کنند. جمهوری اسلامی یک رژیم یاغی است که دولتهای دنیا بدون استثنا آن را تهدیدی برای خود میدانند. رژیم حتی یک همپیمان هم در میان همسایگان، منطقه و دنیا ندارد. رژیمهای نزدیک به آن در واقع دریافتکنندگان منابع آن بهصورت ارز و نفتاند.
این رژیم نابهنگام و غیرعادی شانسی برای بقا ندارد و هر روز که میگذرد، بختش برای بقا کاهش مییابد. پهپادهای مونتاژی و موشکهای خریداریشده از کره شمالی و چین و برنامه هستهای خریداریشده از پاکستان و کره شمالی هم نهتنها به بقای آن کمکی نخواهند کرد، بلکه سقوطش را تسریع میکنند. در داخل ایران نیز هر روز حلقه بر آنها تنگتر میشود. این رژیم در عرصه بینالمللی جز بحرانسازی و دشمنسازی و آتشافروزی عملکردی نداشته است.
تجربه اتحاد جماهیر شوروی، ۱۹۸۹
چرا امپراتوری شر سقوط کرد؟ به چهار دلیل روشن و انکارناپذیر:
۱ــ مداخله نظامی پرخرج در افغانستان (و قبل از آن کمک نظامی به کشورهایی با حکومت کمونیستی) که منابع کشور را میمکید و شهروندان را ناراضی میکرد
۲ــ تمرکز حکومت بر رقابت نظامی و تسلیحاتی با غرب (با اقتصادهایی در حال رشد و توسعه) در دوران جنگ سرد که منابع کشور را از شهروندان دریغ میکرد و آنها را فقیر و فلاکتزده نگه میداشت
۳ــ گسترش فساد در ردههای حزبی و دولتی که منابع کمیاب را صرفا در اختیار کادرهای وفادار قرار میداد
۴ــ محدود کردن اطلاعرسانی که جایش با امواج رادیویی غربی پر میشد
ایران تحت جمهوری اسلامی عینا دچار همین عوارض است. میگویند خامنهای به سرنوشت شوروی بسیار حساس است تا اتفاقی که در آن کشور افتاد، در ایران تکرار نشود؛ اما واقعیت نشان میدهد که او از شوروی درس نگرفته است.
تجربه رژیم صدام، ۲۰۰۳
رژیم عراق پس از آنکه اسرائیل تاسیسات اتمی اوسیراک را بمباران کرد، برنامه اتمی قابلتوجهی نداشت اما وانمود میکرد دارد و با نهادهای ناظر بینالمللی همکاری نمیکرد. حمله رژیم صدام به ایران برای کشورهای غربی خطر امنیتی نداشت و دول غربی از اینکه نظام گسترشطلب و ضدغربیــاسلامی در ایران ضعیف و مهار شود، خشنود هم بودند. اما صدام با حمله به کویت به دول غربی نشان داد که یک خطر امنیتی بلندمدت برای منطقه و دنیا است. از همین جهت بعد از ۱۱ سپتامبر که فرصت فراهم شد، با اتکا به آماده بودن فضا، افکار عمومی را آماده و به آن حمله کردند.
رژیم خامنهای از حیث پیشبرد برنامه اتمیــ که در ابعاد نظامی آن شکی نیستــ گسترشطلبی در منطقه، یاغیگری در آبهای خلیج فارس و دریای عمان و نیز گروگان گرفتن شهروندان غربی به همان مسیر صدام میرود. بعید است دولتهای عضو پیمان ناتو بعد از ارسال سلاح از ایران به روسیه برای استفاده علیه اوکراین ایران را یک خطر امنیتی برای خود تلقی نکنند. بدین ترتیب اگر فرصتی برای دول غربی فراهم شود و براندازی جمهوری اسلامی را کمهزینه ببینند، برای ساقط کردن رژیم وقت تلف نخواهند کرد.
تجربه رژیم قذافی، ۲۰۱۱
آنچه اجماع دول غربی برای حمله نظامی به لیبی و ساقط کردن رژیم قذافی را فراهم کرد، هم سوابق تروریستی رژیم (مثل سقوط هواپیمای مسافربری بر فراز لاکربی) بود و هم نوع مواجهه قذافی با مردم لیبی. او همانطور که میگفت، مردم را مثل موش صحرایی شکار میکرد.
خامنهای در دوران انقلاب ۱۴۰۱ دارد عینا همان کار را انجام میدهد. سقوط هواپیمای مسافربری نیز در کارنامهاش ثبت شده است. مقامهای رژیمش هم معترضان را به مگس تشبیه میکنند. از طرفی، لیبی یک جمعیت چندمیلیونی مهاجر در کشورهای غربی نداشت تا درخواست فشار بر رژیم از دول غربی را تکرار کنند؛ اما ایران چنین جمعیتی را دارد. کافی است رژیم خامنهای در دنیا منزوی شود و قدرت نظامی آن کاهش یابد؛ آنگاه زمینه برای دول غربی و اسرائیل به منظور زدن تاسیسات نظامی آن فراهم میشود و این مردم معترضاند که خامنهای را مثل موش صحرایی در بیابانها شکار خواهند کرد.
لیبی قذافی در سالهای پایانی به دنبال محو اسرائیل از نقشه جهان نبود اما جمهوری اسلامی هست.
تجربه آفریقای جنوبی، ۱۹۹۴
جای آپارتاید نژادی را که با آپارتاید ایدئولوژیک و آپارتاید جنسی عوض کنید، رژیمی شبیه به آفریقای جنوبی را در ایران خواهید یافت. میلیونها انسان که شهروند درجه دوم به حساب میآیند، در بیغولههای حاشیه شهرها در گتو زندگی میکنند و طبقه حاکم از همه امکانات برخوردار است. فقر و بیکاری برای غیرخودیها بیداد میکند و هر کس با قشر حاکم نیست، نه قدرت دارد، نه ثروت و نه منزلت اجتماعی. طبیعی است غیرخودیها که به اعتراضهایشان با گلوله پاسخ میدهند، روزی به پا خیزند و حکومت را براندازند. با تشدید سرکوبها بهتدریج به سمت تحریمهایی که دنیا علیه رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی اعمال کرد، میرویم.
تجربه رژیم موسولینی، ۱۹۴۵
جمهوری اسلامی از حیث ساختار مافیایی و «پیشواسالاری»، دولتمداری، تمرکز بر گسترش فضای نفوذ، مداخله در جنگ داخلی کشوری دیگر (در آفریقا از سوی موسولینی/در سوریه از سوی رژیم اسلامی) و حذف پلیسی رقبای سیاسی بسیار شبیه رژیم فاشیستی موسولینی است. کارکرد و ماموریت آتشبهاختیارها و بسیج حکومت عینا شبیه پیراهنسیاههای حکومت فاشیستی موسولینی است. موسولینی برای حفظ رژیم خود با رژیم هیتلر متحد شد؛ همان کاری که خامنهای با رژیم پوتین در جنگ علیه اوکراین انجام داد.
چرا به جای رژیم هیتلر رژیم موسولینی را آوردم؟ چون جمهوری اسلامی در سطح توسعهیافتگی صنعتی آلمان در دهه ۱۹۴۰ نیست و آن سازماندهی کارامد رژیم نازی را ندارد.
سرنوشت جنگطلبی موسولینی را همه میدانند.
تجربه حکومت پهلوی، ۱۹۷۹
جمهوری اسلامی در بسیاری از جهات دارد همان اشتباههای حکومت پهلوی در دهه ۵۰ را که به سقوط آن انجامید، تکرار میکند: حزب فقط حزب حکومتی؛ هر کس راضی نیست برود، برگزاری انتخابات نمایشی، سانسور، نقض قانون اساسی، تن ندادن به اصلاحات سیاسی بهموقع و دیر شنیدن صدای انقلاب، اتکای بیش از حد به نیروی نظامی برای پایان دادن به اعتراضهای خیابانی و اعتصابها، چشم بستن بر شبکههای اجتماعی مخالفان (بهویژه روحانیت شیعه)، بیتوجهی به افزایش نابرابریها و جاهطلبیهای بینالمللی.
جمهوری اسلامی در چهار دهه اخیر همه اینها را مرتکب شد؛ البته به نحوی شدیدتر و کاملا فرقهگرایانه بهعلاوه تمامیتخواهی در همه حوزههای زندگی. این رژیم اسلامی البته از سیاستهای موفق دوران پهلوی در ارتباط با اقتصاد (رشد اقتصادی ۸ درصدی)، آزادیهای اجتماعی و حقوق زنان تهی بود. با این حال مقامها تصور میکنند حکومتشان ابدی است.
شش رژیم فوق حکومتهایی قدرتمند با ارتشهایی قوی و منابع طبیعی و انسانی قابلتوجه در اختیار دولتها بودند اما نتوانستند در برابر قیام مردم و فشار خارجی تاب بیاورند. به هریک از این تجربهها که نگاه کنید، مشابهتهای آنها را با شرایط ایران بهوضوح میبینید. این رژیم همه ویژگیهای رژیمهای ساقطشده شبیه به خود را با هم دارد؛ «آنچه خوبان همه دارند، تو یکجا داری!»
در این میان تنها گروهی که با ایستادگی در برابر خواست مردم دنبال سوریهای و لیبیایی کردن ایران و فروپاشی و تجزیه کشور استــ و با این بهانهها معترضان را سرکوب میکندــ همانا جمع بسیار کوچک مقامهای جمهوری اسلامی است و اکثریت مردم ایران متوجه این نکته شدهاند. میهندوستی و همبستگی ملی معترضان در انقلاب ۱۴۰۱ ناشی از همین درک است.