پیروز را بسیاری میشناسند. یوزپلنگی که ۱۰ ماه پیش در اردیبهشت ۱۴۰۱، با سزارین در اسارت، به دنیا آمد و برخلاف دو برادر دیگرش زنده ماند؛ نمادی از مقاومت در برابر مرگ که با وجود ناکارامدیها و کارشکنیها پیروز شد و البته با تلاش افرادی انگشتشمار از جمله تیمارگرش زنده ماند. اما بسیاری از جانورانی که در طبیعت زندگی میکنند، همچون پیروز خوشاقبال نبودهاند. نه به این دلیل که در نبرد برای بقا جان میدهند، بلکه جمعیتهایشان همچون سایر اجزای طبیعت ایران نظیر منابع آب، خاک و پوشش گیاهی رو به نابودی است و ای بسا نسلشان در معرض انقراض و محو شدن ابدی از صفحه گیتی. چرا حفظ حیات وحش [حیات وحش به طور کلی شامل همه موجوداتی است که به صورت طبیعی و بدون دخالت انسان در یک منطقه زندگی میکنند اما در این نوشته، منظور گونههای جانوری غیراهلی است] مهم است و چرا بسیاری از جانوران ایران با انقراض فاصله چندانی ندارند؟
پنج دلیل برای حفاظت
دلایل حفاظت از حیات وحش را میتوان در پنج بخش کلی دستهبندی کرد:
نخست اینکه حیات وحش بخشی از تنوع زیستی و شبکه غذایی است؛ مجموعهای پیچیده از جانداران در ارتباط مستقیم و غیرمستقیم با یکدیگر که براوردها نشان میدهد بیش از هشت میلیون و ۷۰۰ هزار گونه مختلف شامل گیاه، جانور، باکتری و انسان را در برمیگیرد. از این مجموعه، تنها یک میلیون و ۲۰۰ هزار گونه شناسایی شدهاند که اکثر آنها را حشرات تشکیل میدهند.
حذف یک یا چند گونه از حیات وحش شاید برای بسیاری اهمیت چندانی نداشته باشد، اما هر بار که عضوی از شبکه حیات از بین میرود، بخشیــ هرچند اندکــ از کار و عملکرد آن مختل میشود. به عنوان مثال، با نابودی کرکسها در یک منطقه، در ظاهر اتفاق خاصی نمیافتد اما ممکن است جمعیت موشها و سگهای بدون صاحب افزایش یابد، به این دلیل که در غیاب کرکسها، احتمال دسترسی آنها به غذا (لاشه حیوانات) بیشتر میشود. این جانوران حتی میتوانند احتمال شیوع بیماریها را نیز افزایش دهند. بماند که کرکسها در برخی مناطق جهان مثل هند، نپال و آفریقای جنوبی ارزش فرهنگی نیز دارند.
دوم اینکه نقش اقتصادی حیات وحش شاید برای اهل کسبوکار جذابتر باشد. درآمدهای ناشی از گردشگری، بومگردی و نیز تولید مستقیم کار و غذا (مثل ماهیگیری) از آن جمله است.
سوم، حیات وحش در فواید بیپایان بومسازگانها نقشی انکارناپذیر دارد. به عنوان مثال، میتوان به نقش پرندگان و خفاشها در گردهافشانی، نقش خرسها در پخش دانهها و نیز سگهای آبی و قورباغهها در سلامتی منابع آب اشاره کرد.
چهارم، حیات وحش در جوامع مختلف جایگاهی فرهنگی و تاریخی دارند. از جمله در نمادها و نشانهها، در مذهبها و باورها، در هنر، در افسانهها و اسطورهها [به عنوان مثال برای آگاهی از نقش شیر در باور، فرهنگ و هنر ایران به کتاب «شیر ایرانی» نوشته سام خسرویفرد (۱۳۸۹) انتشارات پژوهشهای فرهنگی مراجعه کنید].
پنجم، حیاتوحش از منظر علم و پژوهش مهم است و کمک میکند طبیعت، بومسازگانها و به طور کلی جهان بهتر و بیشتر شناخته شوند.
هر کدام از دلایل پنجگانه فوق جزئیات بیشماری دارند و میتوان برای تکتک آنها مقالهها و کتابهایی نوشت. اما چه سود وقتی مدیران ارشد نظام اسلامی در ایران کمر به قتل طبیعت و حیات وحش بستهاند و گوششان به هیچ توجیه و استدلالی بدهکار نیست؟ و راستی، چه بر سر حیات وحش ایران آوردهاند و چرا؟
پنج دلیل برای نابودی
با مرور آمار حیات وحش ایران چه میتوان گفت جز اینکه «پر از خون شده دل، پر از آب، چشم» [اشاره به مصرعی از فردوسی در پیوند با پادشاهی گشتاسب: بر آن سان همه رفت به آیین خشم/ پر از خون شده دل، پر از آب، چشم] در برخی مناطق مثل بیستون در کرمانشاه، جمعیت علفخواران بزرگجثه که زمانی پیش از انقلاب چندین هزار بود، ۱۰۰ درصد از بین رفته است. از برخی مناطق دوردست و از بعضی گونهها همچون گربه شنی یا گربه پالاس هم اطلاع دقیقی در دست نیست اما میتوان بهیقین گفت که وضعیت گوشتخواران از وضعیت علفخواران بهمراتب وخیمتر است. نشانهاش حضور مکرر پلنگ و خرس در مناطق مسکونی است؛ درماندگانی مستاصل که به جستوجوی غذا از سکونتگاههای انسانی سر درمیآورند و اغلب بیل و کلنگآجین میشوند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اما نابودی حیات وحش به همین موارد خودشجوش مردمی که اغلب از روی ترس و ناآگاهی روی میدهند، محدود نمیشود. نابودی جانوران همچون تخریب طبیعت در ایران، نظاممند است و در پنج دلیل ریشه دارد:
نخست، دشمنی: روزهای اول انقلاب، انقلابیون و برخی اهالی ساکن در همسایگی مناطق حفاظتشده به این بهانه که حیات وحش و عرصههای طبیعی به منظور عیش درباریان حفاظت میشدند، جانوران را قتلعام و عرصههایی از طبیعت را (که اراضی ملی بودند) تصاحب کردند.
دوم، ناآگاهی: هرچند پیش از انقلاب تلاشهایی برای آگاهسازی مردم انجام شد حتما آنقدر مفید و موثر نبود که مدیران ارشد در نظام اسلامی دریافته باشند چرا تخریب طبیعت دیوانگی است. بدین ترتیب، دشمنی و جهل دستبهدست هم دادند اما شگفتآور اینکه این همدستی چهار دهه بعد نیز ادامه یافت.
سوم، ناکارآمدی: وقتی معیار برای مدیریت التزام عملی به نظام و ولایت فقیه باشد، طبیعی است که تخصص و تجربه جایگاهی نخواهد داشت. مدیران کمدانش و بیتجربه لابد به دلیل «احساس مسئولیت» بر سر کار میآیند، چند صباحی به ویرانی بیشتر کشور کمک میکنند و میروند.
چهارم، سوءمدیریت: که عامل همه کاستیهای ۴۴ سال اخیر قلمداد شده است. اما مگر میشود ۴۴ سال در هر زمینهای «سوءمدیریت» داشت، در حالی که متخصصان، اندیشمندان و کارآزمودگان بیشماری در هر حرفه و فن چه در داخل و چه از خارج کشورــ در خوشبینانهترین حالت به منظور حفظ سرزمین ایران و از روی دلسوزیــ با «نظام مقدس» همکاری کردهاند؟ مدیران اگر بیدانش و بیاطلاع بودهاندــ که بسیاریشان بودهاندــ چرا از نظرهای کارشناسی استفاده نکردند؟ دلیلش البته در نکته بعدی نهفته است.
پنجم، فساد: ریشه نابودی ایران را باید در فساد (یا همان دزدی) جستوجو کرد. با هیچ استدلالی نمیتوان توجیه کرد که بعد از ۴۴ سال همچنان دشمنی (لابد از روی جهل)، ناکارآمدی و سوءمدیریت بر همه شئون کشور سیطره داشته باشد، در حالی که مغزهای متفکر درون و برون کشور مشاورهها دادهاند و همکاریها کردهاند.
روند نابودی سرزمین ایران با گسترش کشاورزی ناهمگون و فراتر از ظرفیت طبیعت، شدت گرفت. جهاد سازندگی تاسیس شد؛ جنگلها و علفزارها بهتدریج به زمین کشاورزی، باغستان و ویلا تغییر کاربری دادند؛ زیستگاههای حیات وحش کوچک و کوچکتر شدند؛ جنبش پرشور سدسازی! به راه افتاد؛ عرصههای بیشتری نابود شد و لاجرم، آبهای سطحی و زیرزمینی در کشاورزی هدر رفت.
نیروی محرکه و پیشران این تخریب همهجانبه توهم خودکفایی در تولید محصولات کشاورزی و بهویژه گندم بود. در کنار اینها، جادهسازیها، گسترش شهرنشینی و افزایش جمعیت دیگر مجالی برای طبیعت شکننده و حیات وحش رنجورش باقی نگذاشت که بتواند نفسی بکشد و خود را احیا کند.
در این شرایط، برای فریب افکار عمومی باید آدرس اشتباه داده میشد. شکارچیها و صیادان غیرقانونی حتی شکارچیان و صیادان قانونیــ که با مجوز به شکار میروندــ و گاه مشارکت نکردن مردم در طرحهای حفاظتی، عوامل نابودی جانوران وحشی معرفی شدند.
شکی نیست که شکار و صید بیحدوحصر یکی از عوامل نابودی حیات وحش است اما مگر میتوان نابودی عرصه وسیعی از طبیعت راــ که ماوای گونههای بیشمار استــ با کشتن غیرقانونی چندین و چند قوچ و میش یا خرس همتراز و همسنگ دانست؟ ۱۲۸ گونه حیات وحش از پرندگانی نظیر میشمرغ و هوبره گرفته تا پستاندارانی چون یوزپلنگ و خرس سیاه، از دوزیستانی مثل سمندر ایرانی گرفته تا خزندگانی همچون تمساح پوزهکوتاه ایرانی، آسیبپذیر و در خطر انقراضاند. آیا در همه این موارد میتوان شکارچیان (قانونی و غیرقانونی) را مقصر دانست و نقش دولت و حکومت در تخریب سرزمین را نادیده گرفت؟
مدیر کل دفتر حیات وحش سازمان محیط زیست بهتازگی اعلام کرده است که بودجه در نظر گرفته شده برای حفاظت حیات وحش کل کشور در سال ۱۴۰۱ فقط ۱۲ میلیارد تومان بوده که تنها پاسخگوی ۱۰ درصد از نیازهای سازمان محیط زیست در این بخش است. تخصیص نیافتن بودجه را چطور میتوان به گردن مردم و شکارچیان انداخت؟
زیستگاهها و طبیعت شبانهروز تاراج میشوند اما با هدایت اتاقهای فکر، کلیگوییهایی نظیر سوءمدیریت، مشارکت نکردن مردم در طرحهای حفاظتی، جوسازیهای رسانهای برای انحراف افکار عمومی نظیر مقصر جلوه دادن شکارچیان، ساختن و برکشیدن ستاره و چهرههای محیط زیستی در فضای مجازی و بهتازگی پیروز (همان یوزپلنگ مشهور) و وضع مزاجیاش، انحراف افکار عمومی رقم میخورد و امکان حساسسازی جامعه و پرداختن به دلایل اصلی نابودی حیات وحش و طبیعت از بین میرود. بماند که اوضاع متشنج داخلی و وضعیت غمانگیز اقتصادی هم مجالی برای مردم عاشق سرزمین و طبیعت باقی نمیگذارد که بخواهند یا حتی بتوانند میراث طبیعی ایران را حفظ کنند. نتیجه این روند چه خواهد بود؟ «بلی، درخت خلافی که کاشتند از پیش/ بِرُست و دار شد و مرگ تلخ داد ثمر» [قصیده فتحالفتوح از ملکالشعرا بهار].