شاید در تاریخ فوتبال ایران، از وقتی کارگران انگلیسی در مسجدسلیمان فوتبال بازی کردند، یا از سال ۱۳۰۰ که تشکیلاتی برای سازماندهی فوتبال در ایران راه افتاد، طی بیش از صد سال، هرگز اعتبار فوتبال در ایران مثل سال ۱۴۰۱ سقوط نکرد.
خوشحالی خیابانی جمعی از مردم را در اغلب شهرهای ایران در پی شکست تیم ملی مقابل آمریکا و حذف آن از دور گروهی جام جهانی ۲۰۲۲، میتوان نماد این بیاعتباری در سال ۱۴۰۱ دانست.
در بیش از چهار دهه اخیر، اگرچه تیم ملی ایران همواره با دخالتهای سیاسی مواجه بود و دولتها و حکومت همواره بر فوتبال تسلط داشتند، هیچگاه مانند سال۱۴۰۱،علاقهمندان پرشمار فوتبال در ایران، آن را اینچنین پس نزدند.
کشته شدن مهران سماک، جوان اهل بندرانزلی هنگام شادی خیابانی پس از شکست تیم ملی ایران مقابل آمریکا، حزنآلودترین واقعه برای فوتبال ایران در سال ۱۴۰۱ بود. او هشتم آذر ۱۴۰۱ کشته شد و پس از این، به شکلی طعنهآمیز روز هشتم آذر که یادآور بازی ایران - استرالیا و صعود ایران به جام جهانی ۱۹۹۸ بود، با کشته شدن بیرحمانه یک هوادار جوان فوتبال یاد آورده میشود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
بیاعتباری فوتبال در ۱۴۰۱ فقط در پی تغییر نگاه هواداران بر اثر خیزش سراسری در ایران نبود، بلکه فدراسیون فوتبال نیز در این سال اعتبار از کف داد و میرشاد ماجدی، سرپرست موقت آن در آغاز ۱۴۰۱، و مهدی تاج، رئیس فدراسیون، که دوباره به فوتبال برگشت، در این یک سال هرگز مقبولیت حرفهای نداشتند. میرشاد ماجدی سرپرست فدراسیون فوتبال تا شهریور ۱۴۰۱، هیچگاه نتوانست از اختیارات سرپرست برخوردار باشد و پس از او نیز مهدی تاج با تصمیماتش درباره تیم ملی، نتوانست حداقل مقبولیت اجتماعی را برای تیم ملی حفظ کند. در دوره ریاست تاج، دوستداران فوتبال بارها «تیم ملی» را «تیم جمهوری اسلامی» لقب دادند و این تیم کارکرد ملی خود را از دست داد و دیگر نتوانست دلیل و پیوندی برای غم و شادی جمعی باشد.
کسی به یاد نمیآورد که پیش از ۱۴۰۱، تیم ملی وجهه ملی خود را نزد عموم دوستدارانش از دست داده باشد و چنان از معنای ملی تهی شود که شکست آن را جشن بگیرند.
اگرچه تعدادی از بازیکنان تیم ملی بارها کوشیدند همدلی مجازی خود را با خیزش سراسری مردم ابراز کنند، از نگاه جمعیتی از هواداران فوتبال، بسیاری از آنها وجهه خود را در جایگاه «بازیکن ملی» از دست دادند. پیش از این، حتی بازیکنانی که به حکومت وابستگی داشتند، اگر از نظر فنی مقبول بودند، با اعتراض هواداران فوتبال مواجه نمیشدند. اما در ۱۴۰۱ و در میانه خیزش سراسری، آنچه تعیین میکرد که کدام بازیکن وجهه ملی دارد، همراهیاش با مردم بود و بازیکن دیگری با بالاترین کیفیت فنی، اگر هواداران داوریاش میکردند که با خیزش مردمی همدل نیست، محبت بیدریغ و همواره هواداران فوتبال را از کف میداد.
در این سال، چهرههایی مثل علی کریمی و علی دایی، وریا غفوری و بسیاری دیگر از بازیکنان و مربیان صاحبنام، کوشیدند صدای مردم باشند و بهرغم فشارهای نهادهای حکومتی و بر اساس موقعیت خود، هر یک از آنان نقشهای مهمی ایفا کردند و این رفتار و کردار، تحسین و قدردانی مردم را در پی داشت.
با این حال، ۱۴۰۱، سال بیاعتباری بسیاری از چهرههای فوتبال بود. کارلوس کیروش که طی دوران هشت ساله مربیگریاش در ایران، سالهایی را در اوج محبوبیت سپری کرده بود، در بازگشت کوتاهمدتش به ایران برای مربیگری در جام جهانی قطر و در میانه خیزش سراسری مردم ایران، نتوانست محبوبیت خود را تکرار کند. این بار او نه به دلیل نتایج تیم ملی در جام جهانی، بلکه به دلیل نحوه مدیریت و کنترل تیم در همراهی با مردم، هدف انتقاد هواداران فوتبال قرار گرفت.
کیروش که تجربه بیش از هشت سال زندگی در ایران داشت، مسئولیتی حس نکرد که در میانه خیزش سراسری با مردمانی که او را مربی محبوب تیم ملی خود میدانستند، همدل باشد. او حتی بازیکنان تیم ملی را از همراهی با مردم - که به انتشار استوری در اینستاگرام محدود بود- منع کرد و به این کارش شمایل حرفهای داد، و همین کافی بود تا از نگاه هواداران فوتبال، کیروش پایانی تلخ در ایران داشته باشد.