نویسندگان خارجی و عمدتا آمریکایی در چند سال گذشته کتابهای زیادی در مورد رابطه آمریکا و افغانستان منتشر کردهاند. اکثر این کتابها روابط دو کشور را پس از حوادث ۱۱ سپتامبر و در مواردی پس از کودتای سال ۱۹۷۸ در افغانستان بررسی کردهاند اما کتاب «روزهای فرصت: ایالات متحده آمریکا و افغانستان قبل از تهاجم شوروی» بیشتر به چگونگی روابط افغانستان و آمریکا از سال ۱۹۲۹ تا تهاجم شوروی سابق به افغانستان پرداخته است.
رابرت راکوو، مورخ و مدرس روابط خارجی ایالات متحده برای برنامه روابط بینالملل وابسته به مرکز امنیت و همکاری بینالمللی در موسسه مطالعات بینالمللی فریمن اسپوگلی دانشگاه استنفورد، در این کتاب از روابط آمریکا و افغانستان در فاصله سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۷۹ گزارش تاریخی عمیقی ارائه داده است.
در حالی که گزارشهای قبلی نقش ایالات متحده در افغانستان قبل از سال ۱۹۷۹ را نسبتا حاشیهای تلقی میکنند، رابرت راکوو در «روزهای فرصت» تاثیر این دهههای اولیه دخالت ایالات متحده بر افغانستان را نشان میدهد و به این میپردازد که چگونه انتخابهای واشنگتن، مسکو و کابل در نهایت منطقه را بیثبات کردند.
این کتاب قرار است تا یک ماه دیگر منتشر شود. رابرت راکوو در مصاحبهای که با وبسایت دانشگاه استنفورد در مورد این کتاب انجام داده است، میگوید من در اولین کتابم (کندی، جانسون و جهان غیرمتعهد) به بررسی سیاست ایالات متحده در قبال کشورهای غیرمتعهد در طول سالهای ریاستجمهوری کندی و جانسون پرداختم. در طول تحقیقاتم برای آن پروژه، در مورد افغانستان بهعنوان یک کشور غیرمتعهد کار زیادی انجام ندادم، اما زمانی که روی آن کار میکردم به ذهنم رسید که مطالعه عدم تعهد در جنگ سرد با نگاه کردن به یک دولت در درازمدت به جای چندین کشور در طول یک دوره چندین ساله میتواند دریچه دید بسیار جالبی باشد. این رویکرد به من فرصت داد مراحل صلحآمیز رقابت جنگ سرد و تحول سیاست ایالات متحده را نه فقط در یک دوره یا بحران خاص که در چندین دهه بررسی کنم.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
به گفته راکوو، روسها در آغاز به ایجاد یک دولت مارکسیستی در کابل تمایلی نداشتند و بیشتر مایل بودند در مرزهای جنوبیشان آرامش برقرار باشد اما مشکل اصلی این بود که در جریان جنگ سرد، دولتها در آمریکا و شوروی اعتماد لازم را به یکدیگر نداشتند. استالین نخستین رئیس دولت شوروی بود که با افغانستان برخورد تندی داشت و بارها افغانستان را تهدید کرد. اما خورشچف که پس از استالین آمد، بیشتر مایل بود چنین نشان دهد که افغانستان محل مواجهه مسالمتآمیز کشورهای قدرتمند است. با این حال این رویکرد هم در دولت برژنف کاملا تغییر کرد و روسها از نفوذ آمریکا نگران شدند و ناگزیر تهاجم مستقیم آنها به افغانستان شکل گرفت.
این کتاب به شکلگیری مناسبات و روابط نزدیک آمریکا با دولتهای افغانستان و اینکه چگونه آمریکاییها نتوانستند این مناسبات را درست مدیریت کنند، میپردازد؛ از جمله حضور آمریکا در پروژه حیاتی دره هلمند.
به گفته رابرت راکو، آمریکا در دهه ۵۰ شرکت ساختمانی موریسونــنادسن را برای اجرای پروژههایی در افغانستان به این کشور فرستاد. این شرکت وعدههای زیادی به افغانها داد اما نتوانست آنها را محقق کند و دولت آمریکا برای جمعوجور کردن وعدههای شرکت موریسونــنادسن وارد عمل شد؛ اما همین مسئله استالین را مشکوک کرد که آمریکا در پی نفوذ بیشتر در افغانستان است.
از مسائل دیگری که در کتاب «روزهای فرصت» مطرح میشود، چگونگی حمله شوروی به افغانستان است. رابرت راکوو یکی از عوامل آن را شکست گفتوگوهای شوروی و آمریکا در دهه ۷۰ میلادی میداند. هم دولت آمریکا و هم شوروی پیش از آن توافق کرده بودند که وضعیت افغانستان به همین صورت موردقبول است و هر دو طرف به یک دولت مستقل و غیرمتعهد در کابل راضی بودند اما نتوانستند این درک را در طول دوران ثبات رسمی کنند و شکست گفتوگوها برای کاهش تنشها و بدتر از همه کودتای هواداران شوروی در افغانستان، آمریکا و شوروی را وارد دور سوم جنگ سرد کرد.
به گفته نویسنده «روزهای فرصت»، لحن دو کشور پس از کودتای اردیبهشت در افغانستان بهشدت تند شد و به هم هشدارهای تندی دادند. مشاور شورای امنیت آمریکا روسها را به تلاش برای رسیدن به خلیج فارس متهم میکرد و رئیس کاگب برژنف نیز آمریکا را متهم میکرد که میخواهد موشکهای قارهپیما در افغانستان مستقر کند. مذاکرات آمریکا و شوروی هم به پایینترین سطح رسید و قتل سفیر آمریکا در کابل شکست کامل گفتوگوها را کلید زد.
افغانستان پس از کودتای اردیبهشت به بحرانیترین مرحله سیاسی خود وارد شد. شوروی مستقیم به افغانستان حمله کرد و آمریکا نیز مجاهدین را برای مبارزه با آنها مسلح کرد. این تنش در فاصله ۱۴ سال به ویران شدن کامل افغانستان پس از اشغال شوروی منجر شد. خروج شوروی از افغانستان هم نهتنها هیچ تنشی را کاهش نداد، بلکه این کشور را به کام بحران دیگری فرو برد؛ بحران ناشی از رها کردن افغانستان به حال خود؛ وقتی کشورهای منطقه بازی را از دست ابرقدرتها گرفتند و خود وارد گود افغانستان شدند و در نتیجه بحرانی ۱۰ ساله از ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۱ در این کشور شکل گرفت.
در پی حوادث ۱۱ سپتامبر در آمریکا، این کشور مستقیم وارد افغانستان شد و طالبان را از این کشور فراری داد اما درست ۲۰ سال پس از آن، از افغانستان خارج شد و آن را دوباره به دست طالبان سپرد.
هرچند راکوو در این کتاب در مورد رابطه آمریکا و افغانستان پس از ۲۰۰۱ حرفی نزده، بر این باور است که عملکرد آمریکا در افغانستان باید بازتعریف شود. او میگوید: «ممکن است آمریکاییها با تجربه از آنچه گذشت، دیگر کمتر در هر رقابتی در افغانستان شرکت کنند، اما هیچ قدرت بزرگی نمیتواند بر بیعلاقگی کامل در قبال این کشور تاکید کند. بر ما واجب است که بفهمیم خط مشی ما چگونه به خطا رفت و چه عواملی در زمان صلح نقش داشتند تا به ما کمک کند تا برای هر چیزی که ممکن است در آینده رخ دهد، انتخابها و پیشنهادهای آگاهانهتری داشته باشیم.»