همانطور که انتظار میرفت، رهبران جمهوری اسلامی ایران پس از دوری تازه از شاخ و شانه کشیدن، خود را برای یک عقبنشینی دیپلماتیک دیگر آماده میکنند. این عقبنشینی پیرامون «برجام»، توافقی که دولت باراک اوباما، رئیس جمهوری پیشین ایالات متحده مولف آن بود، شکل میگیرد. طرح کلی این عقبنشینی را بوریس جانسون، نخست وزیر جدید بریتانیا، ارائه کرده است، اما محصول نهایی آن به نام دونالد ترامپ، رئیس جمهوری امریکا شناخته خواهد شد.
به عبارت دیگر، عقربهها دارند به سوی یک «برجام ترامپی» حرکت میکنند. اما این «برجام ترامپی» چگونه جانوری خواهد بود؟ چند عنصر از پاسخ به این پرسش روشن است. نخست، هدف بریتانیا این است که بهرغم خروج از اتحادیه اروپا، همکاری با کشورهای کلیدی اروپا را در زمینههای سیاست خارجی و امنیت حفظ کند. بدینسان، جانسون نمیخواهد با کنارهگیری صریح از برجام، به صورت عامل اروپایی ترامپ جلوه کند. در همان حال، جانسون میکوشد تا ترامپ را نیز راضی کند و از رضایت او برای رسیدن به یک توافق بازرگانی سریع بهره گیرد. به همین سبب، جانسون پیشنهاد میکند که برجام از نو تعریف شود و به نام ترامپ به بازار عرضه گردد.
امپراتوری مالی ترامپ، که مرکب از دهها هتل، کازینو و زمین گلف است، اساسا تشکیل میشود از واحدهایی که مالکان متعدد و متفاوت دارند، اما همه با عنوان «ترامپ» شناخته میشوند. این سیستم را در دیگر زمینههای بازرگانی امتیازی زنجیرهای یا «فرانچایز» نیز میبینیم؛ مثلا رستورانهای مکدونالد.
ترامپ همین سیستم را در زمینههای سیاسی نیز به کار برده است. مثلا قرارداد بازرگانی آزاد آمریکای شمالی (کانادا و مکزیک) را ملغی کرد و سپس همان قرارداد را با تغییراتی جزیی، با عنوانی تازه امضا و به نام خود ثبت کرد. مسئله اصلی برای ترامپ، گذاردن مهر خودش روی قراردادها و وقایع است.
البته برجام یک «قرارداد» به معنای حقوقی متعارف نیست، و این واقعیت، کار بازنویسی آن را آسانتر میکند؛ بهویژه اگر ترامپ اصراری نداشته باشد که متن دستکاری شده بهعنوان یک معاهده رسمی قانونی شناخته شود.
از سخنان نخستوزیر بریتانیا، میتوان استنباط کرد که او میداند که ترامپ خواستار چه تغییراتی در متن برجام است.
برای ما ،اما، خواستهای نهایی ترامپ کاملا روشن نیست. البته او از طریق وزیر خارجهاش، مایک پمپئو، یک فهرست ۱۲ بندی از خواستهای خود را اعلام کرده است، اما هنوز معلوم نیست که وزن هر یک از آن خواستها، که غالبا از سوی جمهوری اسلامی برآورده شده بودهاند، چیست. جمهوری اسلامی حتی خواست حساسی را مانند محدود شدن برنامه موشکی ایران به برد ۲۰۰۰ کیلومتر، پذیرفته است، اما میکوشد تا این پذیرش را به عنوان تصمیم مستقل خود، نه تسلیم در برابر ترامپ، ارائه دهد. گرفتاری این است که ترامپ اشتهای سیریناپذیری برای اعلام پیروزیهای شخصی خود دارد و اصرار خواهد کرد که جمهوری اسلامی ایران برای او، در برابر دوربینهای تلویزیونی بینالمللی، کف بزند.
موضع، یا شاید بهتر بگوییم، مواضع و خواستههای جمهوری اسلامی ایران، کاملا متفاوت است. اساس جمهوری اسلامی ایران بر ظاهرسازی بنا شده است. اسلام ظاهری، جمهوری ظاهری، مقاومت ظاهری، و مبارزه با استکبار ظاهری. اگر این ظاهرسازیها را از جمهوری اسلامی ایران بگیرید، چیزی جز اسکلتی از یک شبح سیاسی باقی نخواهد ماند.
با این حال، گردانندگان نظام حاکم بر ایران در این زمینه نیز یکدل و گاه حتی یکزبان نیستند. گروهی که دور حجتالاسلام حسن روحانی، بازیگر نقش رئیس جمهوری، شکل گرفته است، حاضر است هرگونه خواری و خفتی را بپذیرد، به شرط آن که چیزی به نام برجام، حتی با برچسب ترامپ، باقی بماند. دلیل این موضع روشن است: اگر برجام را حذف کنید، گروه آقای روحانی و «بچههای نیویورک» پس از پنج سال چیزی برای توجیه لافزنیهای خود نمییابند.
البته برجام وجود قانونی ندارد، هیچگاه اجرا نشده است، و هرگز هم اجرا نخواهد شد. اما حفظ نام آن و فانتزی آن برای گروه حجتالاسلام مسئله مرگ و زندگی است.
از سوی دیگر، صاحبان قدرت اصلی در جمهوری اسلامی ایران، که آیتالله علی خامنهای «ولی فقیه» و پرچمدار آنان به شمار میآید، هم خواستار ادامه افسانه برجام است، و هم علنا از «پاره کردن» و «آتش زدن» آن سخن میگوید. این گروه، ادامه برجام را نوعی «بیمه» علیه اقدامات شدید «استکبار جهانی» علیه «انقلاب اسلامی» میداند، اما در عین حال، نمیخواهد مقوله برجام تخته پرشی بشود برای گروه رقیب که در حال حاضر در ضعیفترین موقعیت خود قرار دارد.
از دید منافع ملی ایران، یعنی آنچه برای حفظ و پیشرفت یک کشور مستقل و نیرومند با یک دولت ملی لازم است، برجام یک عقبنشینی تاریخی در برابر قدرتهای بیگانه بود و نسخه آینده آن، برجام ترامپی، یک عقبنشینی باز هم بزرگتر به شمار خواهد آمد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
ذات استعماری برجام کاملا روشن است. این نخستین بار است که یک کشور مستقل اجازه میدهد که گروهی از قدرتهای بیگانه، که دارای هیچ صلاحیت حقوقی و قانونی بینالمللی در این زمینه نیستند، در تصمیمگیری در بسیاری زمینههای مهم سیاست علمی، بازرگانی، فنی و نظامی آن کشور صاحب رای و نظر بشوند. به گروه ۱+۵ چه مربوط اگر ایران میخواهد غنیسازی اورانیوم داشته باشد؟ غنیسازی اورانیوم حق شناخته شده همه کشورهاست، از جمله همه کشورهای ۱+۵، و ایران در آن زمینه، نیازی به اجازه آنان ندارد. اگر ایران، که از بنیانگذاران معاهده عدم گسترش سلاحهای هستهای بود، آن معاهده را نقض کرده است، سرو کارش میبایست با آژانس بینالمللی انرژی اتمی و سپس، شورای امنیت سازمان ملل باشد، نه با یک گروه ساختگی که به هیچ کس و هیچ جا پاسخگو نیستند.
از این گذشته، برجام تقریبا تمامی بازرگانی خارجی ایران را زیر نظر کشورهای ۱+۵ قرار میدهد زیرا کلا «استفاده مضاعف» میتواند بهانهای باشد برای جلوگیری یا به تاخیر انداختن داد و ستد هر کالا یا خدماتی که «ممکن است» جنبه نظامی نیز داشته باشد.
بدین سان، اگر بپذیریم که برجام، از دیدگاه استقلال و منافع ملی ایران، بد بود، میتوانست فرض کرد که برجام ترامپی بهمراتب بدتر باشد.
برجام ترامپی ادامه سرازیریای است که با برجام اوبامایی شروع شد؛ یعنی کنترل توسعه و تقویت ایران در بسیاری زمینهها از سوی ۱+۵. امانوئل مکرون، رئیس جمهوری فرانسه، همراه با بوریس جانسون، معتقدند که این گونه مهار زدن به جمهوری اسلامی ایران کار چندان بدی هم نیست. اگر برجام ترامپی بتواند جمهوری اسلامی ایران را از ماجراجوییهایش در خاورمیانه باز دارد، به سود همه خواهد بود. در همان حال، طرح مکرون برای وابسته کردن ایران به وامهای خارجی، گام دیگری خواهد بود در «تخته قاپو» کردن خمینیگرانی که در حال حاضر قدرت را در تهران در دست دارند.
آنچه مکرون و جانسون نمیدانند، یا میدانند و به روی خود نمیآورند، این است که ایران، به عنوان یک ملت، شایسته رفتاری بهتر است و در یک مجموعه سیاسی متفاوت، میتواند دوست، شریک، و حتی متفق بهتری برای دموکراسیهای غربی باشد.
برجام اوبامایی به سود اوباما بود که توانست آن را به عنوان یک «پیروزی دیپلماتیک» برای هشت سال تنبلی و تنپروری دیپلماتیک خود عرضه کند. برجام اوبامایی، به گروه به اصطلاح «اصلاحطلب» در تهران امکان داد که توجیهی تازه برای وجود توجیهناپذیر خود بیابند. برجام اوبامایی به سود اروپاییان نیز بود، زیرا تفرقه سیاسی و ورشکستگی دیپلماتیک آنان را میپوشاند. چین و روسیه نیز از برجام اوبامایی سود بردند، زیرا از امکان بیشتری برای دوشیدن گاو جمهوری اسلامی برخوردار شدند، و در همان حال، در عکس دستهجمعی قدرتهای بزرگ اقتصادی جهان نیز جایی یافتند.
برجام اوبامایی به نفع دارودسته خامنهای نیز بود، زیرا موفقیت آن به سود صاحبان واقعی قدرت تمام میشد، در حالی که شکست آن، ضربهای به تاتر عروسکی «اصلاحطلبان» بهشمار میآمد.
برجام اوبامایی یک بازنده بزرگ داشت: ملت ایران، که با تثبیت جمهوری اسلامی، حتی برای چند سال، همچنان در مسیر انحرافی تاریخ، با استبداد، عقبماندگی اقتصادی و علمی و فساد گسترده دستبهگریبان باقی ماند.
اگر برجام اوبامایی بد بود، برجام ترامپی، بدتر خواهد بود.
سرازیری تاریخیای که گروه روحانی آغاز کردند، با برجام ترامپی، به سوی قعر خواهد رفت. ایران مقروضی که نمیتواند پول خود را خرج کند، در چنگال بانکهای غربی، چینی و روسی گرفتار خواهد شد. هیات حاکمه فاسد و سرکوبگر، با دسترسی به امکانات مالی بیشتر، فاسدتر و سرکوبگرتر خواهد شد. در همان حال، هیچ ضمانتی وجود ندارد که مار افسرده جمهوری اسلامی، به شکرانه برجام ترامپی، به صورت اژدهایی تازهنفستر و خطرناکتر برای تمامی منطقه در نیاید.
رهبران جمهوری اسلامی ایران، هرگز تصمیمگیری درباره مسایل مهم کشور را به عهده مردم ایران نگذاشتند. برنامه هستهای جمهوری اسلامی هرگز در هیچ جا در ایران بحث و بررسی نشده است تا از صحهگذاری از جانب مردم ایران برخوردار شود. اما همین رهبران حاضرند تصمیمگیری درباره مسایل مهم ایران را به قدرتهای بیگانه، آن هم در مذاکرات سرّی و پشت درهای بسته، واگذارند.
فرار رهبران اسلامی از حساب پس دادن به مردم ایران، منجر شده است به اسارت جمهوری اسلامی ایران در دست قدرتهای بیگانه. برجام اوبامایی کمند این اسارت بود. برجام ترامپی آن کمند را تنگتر خواهد کرد.
بنا به قولی معروف:
هر که گریزد ز خراجات شاه
بارکش غول بیابان شود!