چندی پیش یک فروند هواپیمای مسافربری اوکراینی با ۱۷۶ سرنشین، دقایقی پس از پرواز از فرودگاه تهران، با شلیک دو موشک سپاه پاسداران سرنگون شد و همه سرنشینان آن جان باختند. حکومت ایران هم پس از سه روز کتمان واقعیت، در نهایت پذیرفت که در سرنگونی آن هواپیما نقش داشته است، اما آن را با موشک کروز یا هواپیمای «دشمن» اشتباه گرفته بوده است. افکار عمومی داخلی و خارجی که از آن حادثه بهتزده و داغدار بودند، با انتشار آمار و اطلاعات مربوط به مسافران، بیش از پیش بر اندوه و پرسشهاشان پیرامون آن حادثه افزوده شد. از مجموع هشتاد و دو مسافر ایرانی آن پرواز، ۵۲ نفرشان دانشآموختگان نخبه دانشگاههای کشور بودند که به کانادا مهاجرت کرده بودند. چندین پزشک متخصص و مهندس نیز در جمع مسافران بوئینگ اوکراینی بودند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اما سوال اینجاست که چرا این همه نخبه و تحصیلکرده بهترین دانشگاههای ایران، در یک پرواز بودند؟ چقدر از این نخبهها در خارج از کشور هستند، و چرا از ایران رفتهاند؟ جمهوری اسلامی ایران هرگز آمار رسمی و دقیقی از ایرانیهایی که به خارج مهاجرت کردهاند، ارائه نمیکند. اما آمارهای سازمان ملل و صندق بینالملل پول نشان میدهد که سالانه حدود ۱۸۰ هزار نفر از کشور خارج میشوند که ۷۰ تا ۸۰ درصد آنها تحصیلکرده و متخصص هستند. همچنین، بر اساس آمارهای مجلس شورای اسلامی و وزارت آموزش و پرورش، ۷۰ درصد از دارندگان رتبههای برتر کنکور، المپیادیها و مدالآوران علمی نیز از کشور خارج شدهاند و هماکنون کار به جایی رسیده است که به خاطر چشمانداز نامطلوب و ناامن کشور، شاهد افزایش مهاجرت روزافزون دانشآموزان کمتر از 17 و 18 ساله نیز هستیم. خانوادههای ایرانی میکوشند برای رقم زدن آیندهای روشن و بهتر برای فرزندانشان، آنها را به کالج و دانشگاههای کشورهای اروپا، آمریکا و کانادا بفرستند و به این ترتیب، سن مهاجرت در آیندهای نزدیک به طرز چشمگیری کاهش خواهد یافت. مسلم آن است که در چهل سال گذشته، ایران از کشوری با کمترین مهاجر نخبه علمی (در حد صفر نسبت به جمعیت) به کشوری تبدیل شده است که بر اساس آمارهای معتبر جهانی، در صدر آن جدول قرار دارد. مهمترین علل فرار مغزها نیز، بیکاری، سطح پایین درآمد استادان و نخبگان، نارساییهای مالی و اداری، کمبود امکانات تخصصی-علمی، و بیثباتی سیاسی و اجتماعی اعلام شده است.
برای بررسی واقعیت میدانی علت فرار مغزها، به مثالی اشاره میکنم که خودم از نزدیک شاهد آن بودهام. در اوایل دهه ۸۰ شمسی، گزارشی از فعالیتهای علمی دانشگاهی در ایران تهیه میکردم که در جریان آن، با تیمی از نخبگان دانشگاه علم و صنعت آشنا شدم که دستگاه شبیهساز سهبُعدی پیشرفتهای را طراحی کرده و ساخته بودند که در علم پزشکی و ساخت پروتزهای حساس کاربرد داشت. یکی از سازندگان آن دستگاه، پس از توضیح درباره نحوه کارکرد آن، گفت که بهزودی عازم کانادا میشود تا در یکی از دانشگاههای آنجا تحصیل کند. علت را پرسیدم، و گفت: «برای ساخت همین دستگاه همه هزینهها را خودمان پرداخت کردیم و هیچ حمایتی از سوی دانشگاه و وزارت علوم و غیره انجام نگرفت. نه کمک مالی و نه کمکهای پشتیبانی و لجستکی. این در حالی بود که همه انتظار داشتند دستگاه ساخته شود. پس از ساخته شدن نیز هر مسئولی، از حراست دانشگاه تا کارمندان وزارت آموزش عالی، از نقش داشتن در این پروژه داستانسرایی کرد.» او گفت که دیگر انگیزهای برای ماندن ندارد و (از کشورش) میرود تا در جایی تحصیل و کار کند که برایش ارزش قایل شوند.
یکی از دغدغههای نخبههای دانشگاهی و غیردانشگاهی، هزینه تحقیقات است که در دوران پس از انقلاب، همهساله بودجههای تخصیص یافته به این بخش کاهش یافته است. این در حالی است که بودجه نهادهای انتصابی در دانشگاهها، و نیز دستگاههای تبلیغاتی نظام، مانند حوزههای علمیه، بسیج، نهادهای امنیتی، و ...، همواره افزایش یافته است.
همچنین، از دیگر دغدغههای دانشگاهیان و نخبگان، وجود دستگاههای مداخلهگر ایدئولوژیک در محیطهای علمی است. بسیاری معتقدند که علت حضور دستگاه نهاد نمایندگی رهبری که نهادی کاملا ایدئولوژیک است، در دانشگاهها که محیطی کاملا علمی هستند، هنوز مشخص نیست. به اعتقاد دانشگاهیان، این نهاد بیش از آن که حامی توسعه علم باشد، با بودجههای کلان مانع از توسعه علمی و نشاط دانشگاهها میشود.
از دیگر مسایلی که تا کنون باعث فرار مغزها شده است، تبعیض اجتماعی و فقدان شایستهسالاری در انتخاب نیروهای متخصص است که در اصطلاح عامه به «پارتی بازی» معروف است. یکی از خبرهایی که بهتازگی در این زمینه منتشر شد، اختصاص سهمیه تحصیل در رشتههای مهم دانشگاهی مانند پزشکی، به وابستگان برخی از مقامات جمهوری اسلامی بود. در چنین اوضاعی، طبیعی است که «نخبهها» پشت درهای دانشگاه بمانند، یا ترجیح بدهند که از کشور خارج شوند، و اصطلاحا «پخمهها» وارد عرصههای علمی شوند. برنده چنین وضعیتی هم کشورهایی هستند که میزبان نخبههای علمی میشوند. آنها با فراهم کردن فضاهای علمی و فرصتهای شغلی، گلچینی از بهترین دانشمندان کشورمان را که از تنگناهای عقیدنی، اقتصادی و علمی موجود به ستوه آمدهاند، برای توسعه و پیشرفت خود در اختیار میگیرند.
البته به نظر میرسد که حاکمان جمهوری اسلامی از چنین اوضاعی ناخشنود نیستند، چرا که وجود افراد صاحب اندیشه و دارای قوه تجزیه و تحلیل مسایل مختلف اجتماعی و سیاسی، همواره برای آنان دردسرساز بوده است و خواهد بود. شاید بهترین شاهد این مدعا، سخنان مجری تلویزیون ایران باشد که گفت، کسانی که به گفته او، گویا «زندگی سلحشورانه را در ایران برنمیتابند و دنبال رفاه هستند»، بهتر است «از ایران بروند و در کشورهای صاحب رفاه و امکانات زندگی کنند.»