ما در ایران سالها است که دو نوع سینما داریم؛ یک سینمای حکومتی و یک سینمای مستقل اما همان سینمای مستقل هم در بیشتر موارد حکومتی بود؛ یعنی قوانین عمومی وزارت ارشاد را رعایت میکرد، هرچند مضمونشان غیرحکومتی بود و معمولا به آنها اجازه نمایش داده نمیشد. اگر هم مجوز میدادند، گروه فشار آتشبهاختیار حکومتی آنها را از پرده پایین میکشید.
سالهای اول بعد از فروپاشی حکومت پیشین که هنوز خط امامیها مسلط نشده بودند و سینما هم مانند بقیه امور نظم و نسق حکومتی پیدا نکرده بود، فیلمهایی ساخته شدند که حجاب حکومتی و مقرارت دستوپاگیری را که بعدها وضع شد، رعایت نمیکردند. از جمله فیلمهای بهرام بیضایی و علی عرفان که البته هرگز به طور گسترده اکران نشدند. بعد از آن دیگر خط قرمزهایی وجود داشت که نمیشد آنها را شکست. البته بسیاری از کارگردانان مستقل تلاش میکردند چراغ سینما روشن نگه دارند اما این چراغ روزبهروز کمسوتر میشد و ابتکارات آنها هم گاه مضحک از آب در میآمد و همیشه در معرفی شخصیت اخلال ایجاد میکرد.
تا هنگامی که جناح موسوم به اصلاحطلب در بخشی از قدرت حضور داشت، میتوانست با نمایش حذف ناراستیها مردم را فریب بدهد و حتی جهانیان را هم بفریبد و حکومت و سینمای آن ادامه پیدا کند. اما منطق رشد جامعه اصلاحطلبان را هم ناکارآمد کرد و هنگامی که بزرگترین جنایت جمهوری اسلامی پس از دهه ۶۰ در دوران روحانی اتفاق افتاد، دیگر مردم فریب آنان را نخوردند و جناح موسوم به اصلاحطلب را حذف کردند. پس از خیزش بزرگ مهسا، همراه با مردم، سینما هم تحولی بنیادین را شاهد بود و دو نوع سینمای دیگر در ایران شکل گرفت: سینمای جمهوری اسلامی و سینمای ایران.
سینمای جمهوری اسلامی
سینمای جمهوری اسلامی همان سینمای سانسورزده حکومتی است که سال ۱۴۰۲ بدترین سال برای این سینما بود. در این سال، فیلمی مبتذل و کمخرج مانند «فسیل» به کارگردانی کریم امینی بیش از ۳۰۰ میلیارد تومان فروش کرد. فیلمی که بازیگران نقش اول آن بازیگران طنزهای تلویزیونی بودند و کار جدیدی هم ارائه ندادند. فروش بالا و اقبال مردمی به این فیلم هم به دلیل پخش ترانههای پاپ دوران پادشاهی بود که برای مردم ایران حس نوستالوژیک به همراه داشت و نیز مطرح کردن خوانندههایی مانند شهرام شبپره و گروه بلک کتز و ابی و گوگوش که خانه و خانوادهای در ایران نیست که آنها را نشناسد و هنوز به ترانههای ۵۰ سال پیش آنان گوش ندهد. برای گرفتن مجوز پخش نیز نشان دادن چهره معصوم از «برادران کمیتهای» در آغاز انقلاب و دوران جنگ و کمی هم مسخره کردن خودشان کارساز بود.
فیلمی به نام «هتل» با حدود ۲۷۰ میلیارد تومان فروش و فیلم دیگری از کریم امینی به نام «شهر هرت» با نزدیک ۸۰ میلیارد تومان فروش و چند فیلم انیمیشن برای کودکان هم فروش بالایی داشتند؛ از جمله «بچه زرنگ» به کارگردانی بهنود نکویی با ۵۸ میلیارد تومان فروش و «نارگیل ۲» به کارگردانی سیدداود اطیابی با ۲۵ میلیارد تومان فروش جزو فیلمهای پرفروش سال ۱۴۰۲ بودند که تنها نگاه کردن به اسامی آنها نشان از ابتذال دارد. بر سیاق «فیلمفارسی»، نامی که هوشنگ کاووسی، منتقد برجسته سینما در دوران پادشاهی، به فیلمهای نازل اطلاق میکرد و وارد ادبیات سینمایی ایران شد، میتوان این فیلمها را «فیلمفارسی اسلامی» نامید.
البته در سینمای جمهوری اسلامی فقط فیلم مبتذل ساخته نمیشود، بلکه فیلم فاخر! با بازیگران مشهور و هزینههای هنگفت هم میسازند. هزینههای این گونه فیلمها را که اکثرا درباره سرداران سپاه است، منابع حکومتی از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تامین میکند و برای این کار «سازمان هنری رسانهای اوج» را تاسیس کرده که بر سر در آن «وابسته به سپاه» نوشته شده است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اوج امسال فیلم «غریب» به کارگردانی محمدحسین لطیفی را اکران کرد که حدود ۱۰ میلیارد تومان فروش کرد. با توجه به اینکه حداکثر ۵۰ درصد این مبلغ به تهیهکننده میرسد، احتمالا این میزان فروش تنها برای پرداخت دستمزد بازیگر نقش اول آن یعنی بابک حمیدیان کفاف بدهد و باقی هزینهها از جیب مردم پرداخت میشود.
نهادهای بینالمللی سینمای جمهوری اسلامی
سازمان سینمایی فارابی را میتوان نهاد بینالمللی سینمای جمهوری اسلامی دانست زیرا تمام این سالها در تمام جشنوارههای معتبر جهانی حضور داشته است. البته نوع فیلمهای ارائهشده به جشنوارههای جهانی و مهمانی دادنها و جایزه خریدنها با توجه به بسته یا باز بودن دولت و حکومت متفاوت بوده و گاه حتی فیلمهای ظاهرا مستقل را هم شامل میشده است. جمهوری اسلامی در سالهایی که دنبال محبوبیت جهانی بود، چندان اهمیتی نمیداد که کارگردان مربوطه چقدر حکومتی است و برایش تنها کسب جایزه بینالمللی معتبر مطرح بود.
سینمای ایران
در مقابل سینمای جمهوری اسلامی، سینمای ایران قد علم کرد. اگر سینمای جمهوری اسلامی در ۱۴۰۲ بدترین روزهایش را سپری کرد، سینمای ایران سال پرشکوهی داشت. سینمایی که هم از نظر مضمون و هم از نظر شکل، کاملا متفاوت است. مراحل کار برای فیلمهایی که به صورت رسمی ساخته میشوند این است که برای گرفتن مجوز ساخت، طرحشان را به وزارت ارشاد میدهند اما فیلم را هم میسازند. البته به این گونه فیلمها طبیعتا مجوز پخش نمیدهند اما از آنجا که با توسعه فناوری و دیجیتالی شدن فیلمها، دیگر نمیتوان جلو خروج فیلمها و شرکت آنها در جشنوارههای دنیا را گرفت و جناحهای رقیب هنوز اینقدر قدرت دارند که بتوانند فیلمی را که در داخل ایران اکران نمیشود، در خارج اکران کنند و بودجه فیلم را برگردانند، هنوز امکان ساختن این فیلمها فراهم است؛ هر چند معمولا برای ساخت فیلم هزینه زیادی نمیشود و جزو فیلمهای کمبودجهاند. فیلمی مانند «برادران لیلا» ساخته سعید روستایی از نمونههای پرهزینه است که مجوز پخش نگرفت و «آشیل» به کارگردانی فرهاد دلآرام نمونه کمهزینه اینگونه فیلمها به شمار میرود.
روش دیگری که فیلمسازان مستقل یاد گرفتهاند این است که چون ساخت فیلم کوتاه به مجوز ارشاد نیاز ندارد، فیلمهایشان را به صورت چندقسمتی یا اپیزودیک میسازند و هر قسمت را جداگانه به عنوان فیلم کوتاه مستقل معرفی میکنند. گاه هم برای گرفتن مجوز پخش آنها را سر هم میکنند و به عنوان فیلم سینمایی به وزارت ارشاد ارائه میدهند و گاه از خیر اکران آن در ایران جمهوریاسلامیزده میگذرند. فیلمهایی مانند «قصهها» اثر رخشان بنیاعتماد و «شیطان وجود ندارد» محمد رسولاف در زمره این فیلمها قرار دارند.
یک راه دیگر هم این است که در مکان بسته فیلمبرداری کنند و تنها بخش کوتاهی از فیلم در مکانهای عمومی ساخته شود تا زیاد در چشم نباشد. با این روش، عملا به مجوز نیازی نیست مگر اینکه همسایهها شکایت کنند که در ایران امروز، کسی اهل شکایت بردن نزد حکومت نیست. فیلم ««من، مریم، بچهها و ۲۶ نفر دیگر» به کارگردانی فرشاد هاشمی که کانون فیلمسازان مستقل ایران نخستینبار در جشنواره فیلم کن نمایش داد و بدون مجوز وزارت ارشاد ساخته شد و در آن بازیگران زن حجاب اجباری نداشتند و برخی دیگر از قوانین سانسوری وزارت ارشاد مثل لمس نکردن زن و مرد هم شکسته شده بود، امسال جایزه «اینگمار برگمن» جشنواره فیلم گوتنبرگ سوئد را برنده شد.
اما در سال ۱۴۰۲، موفقیتهای دیگری هم نصیب سینمای مستقل ایران شد. از جمله فیلم «کافه» به کارگردانی نوید میهندوست که بدون مجوز ارشاد ساخته شد و کارگردان آن هماکنون در زندان اوین است اما اولین نمایش جهانی آن در شصتوچهارمین جشنواره بینالمللی فیلم تسالونیکی با استقبال گرم تماشاچیان مواجه شد. فیلم «کیک محبوب من» به کارگردانی و نویسندگی مشترک مریم مقدم و بهتاش صانعیها هم در جشنواره برلین نامزد دریافت خرس طلایی این جشنواره شد و سرانجام جایزه فیپرشی این جشنواره را برد.
نهادهای جهانی سینمای ایران
همانطور که پس از خیزش انقلابی مهسا، سینمای ایران دوباره متولد شد، جمعی از فیلمسازان و اهالی سرشناس سینما که ساکن خارج از ایران بودند، هم کانونی به نام «کانون فیلمسازان مستقل ایران» درست کردند که بهسرعت توانست جای بنیاد حکومتی فارابی را بگیرد. اکثر جشنوارههای مهم دنیا بهجای غرفههایی که به فارابی میدادند، حالا غرفههای بازار فیلمشان را در اختیار این کانون قرار میدهند و کانون هم توانسته است خود را بهخوبی عرضه کند و مدافع سینمای ایران باشد. البته این خود بحث مفصل دیگری است و مجالی جداگانه میطلبد.
پساداستان
میتوان امید داشت که راه سینمای ایران به هر جان کندنی که باشد، ادامه پیدا کند اما بیگمان، معضلات سینمای ایران هم مانند بقیه هنرها و صنایع و محیط زیست و حقوق بشر و حقوق زنان و اقلیتها و دهها مسئله ریز و درشت دیگر حل نمیشود؛ مگر اینکه جمهوری اسلامی منحل شود. تا جمهوری اسلامی هست، ما روزهای بد و بدتری هم خواهیم داشت و اساسا روزهای بد قاعده است و روز خوش استثنا.