طرح صلح موسوم به «معامله قرن»، در واقع «معامله ترامپ ـ نتیاهو» است؛ زیرا ماهیت و درونمایه آن را دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا و بنیامین نتنیاهو، نخست وزیر اسرائیل، تهیه و آماده کرده اند در حالیکه سناریوی آن را جرد کوشنر، داماد و مشاور ترامپ، نوشته است.
قابل توجه است که هر دو نفر تهیه کنندگان این طرح یا معامله، در کشورهای خود، در حال محاکمه قرار دارند، ترامپ در پارلمان و نتنیاهو در دادگاه، اولی ممکن است مجبور به استعفا شود و دومی ممکن است روانه زندان گردد. از این رو جرد کوشنر تلاش بسیاری کرد تا پیش از روشن شدن نتایج محاکمه آنها، از معامله قرن رونمایی شود.
بر اساس این طرح، بیت المقدس به صورت یکپارچه پایتخت اسرائیل خواهد بود،کرانه غربی رود اردن به شمول شهرکهای یهودی نشین، به خاک اسرائیل ملحق خواهد شد. اما سرزمینی که برای کشور فلسطین در نظر گرفته شده، عبارت است از چند قطعه اراضی، پراکنده و جدا از هم که شهرک ابودیس در شرق قدس، به عنوان پایتخت آن معین شده است. همچنان کاخ سفید متعهد شده است که برای اجرایی شدن طرح و بهبود اوضاع اقتصادی فلسطینیها، مبلغ ۵۰ میلیارد دلار در مدت چند سال به دولت فلسطین پرداخت کند.
موارد بالا فشردهای از مفاد معامله قرن است که تا کنون به صورت رسمی اعلام گردیده و تا هنگام نگارش این مقاله، جزئیات بیشتری از آن به دست نیامده است.
واکنشها در برابر معامله قرن متنوع و متفاوت بود: هم از نگاه رسمی و هم از نگاه مردمی، از نگاه رسمی واکنش ها سه گونه بود: واکنش اول، مربوط میشود به منافقینی که حرف میزنند اما عمل نمیکنند، مانند ایران و وابستگان و متحدانش. رژیم ایران به بهانه مقاومت و دفاع از حقوق مردم فلسطین، معامله قرن را رد کرد، اما به رغم اینکه اسرائیل بارها مواضع این کشور و مراکز شبه نظامیان وابسته اش را در عراق و سوریه هدف قرار داده، تا هنوز یک گلوله هم به سوی اسرائیل شلیک نکرده است. در حالیکه این رژیم، ملت خود را به سختی سرکوب میکند و ملتهای عراق، سوریه و یمن را توسط شبه نظامیان خود به خاک و خون میکشد.
واکنش دوم متعلق است به ترکیه و وابستگانش از هوادران اخوان المسلمین، این موضع گیری هم نوعی از نفاق سیاسی است؛ زیرا رژیم ترکیه در عین حالیکه معامله قرن را رد میکند و تعدادی از کشورهای عربی را به بهانه این که تمویل کننده مالی این طرح اند، مورد نکوهش قرار میدهد، در باره ترامپ و نتیاهو چیزی نمی گوید و با اسرائیل رابطه دیپلماتیک کامل دارد.
واکنش سوم، از آن کشورهای عربی است که در میان تردید و ابهام در نوسان هستند، کشورهای عربی در عین حالیکه از تلاشها برای رسیدن به صلح حمایت کردند بر حقوق مشروع مردم فلسطین نیز تأکید ورزیدند.
شاید موضع کشورهای عربی، از موضع رسمی ضعیف و مبهم فلسطینیها، نشأت کرده باشد؛ موضع رسمی فلسطینیها در رد معامله قرن، یکپارچه و متحدانه است، اما در مورد طرحهای جایگزین، دچار اختلاف و چند پارچگی میباشد؛ برخی به تداوم مقاومت با همه ابزارها تا آزادی سرزمین فلسطین از رود اردن تا دریای سرخ، تأکید میورزند اما برخی دیگر از تغییر سستماتیک برای دست یابی به دو کشور (فلسطینی – اسرائیلی) و از حقوق برابر فلسطینی ها در داخل اسرائیل، سخن میگویند.
اما از نگاه مردمی، واکنشها یکپارچه در جهت رد معامله قرن، قرار دارد. افکار عمومی و موضع مردمی در برابر این طرح به حدی تند و خشمناک است که اگر کسی بر مبنای عقلانیت و واقعیتهای موجود از طرح جایگزینی سخن بگوید که حقوق مشروع ملت فلسطین را تضمین کند و از رنج آنها بکاهد، فورا به خیانت و همسویی با صهیونیسم و امثال آنها متهم میشود.
البته با تأسف باید اذعان کرد که در جهان عرب، نهادهای مردمی واقعی و آزادی بیان وجود ندارد تا صدای واقعی مردم تبارز کند. نه تنها به خاطر استبداد و سرکوب دولتها، بلکه افزون بر آن، به سبب استبداد، سرکوب و سانسور اجتماعیکه هر صدایی از ترس اینکه مبادا به خیانت متهم شود، در گلو خفه میشود، به ویژه که که موضوع به قضیه فلسطین مرتبط باشد.
اکنون جهتهایی با بوق و کرنا معامله قرن را مورد حمله قرار میدهند و اسرائیل را نژاد پرست، اپارتاید و ستمگر خوانده و تهدید به نابودی میکنند، در حالیکه خودشان بدتر از اسرائیل نژاد پرست و فرقه گرا هستند و برخی از آنها دستهایشان به خون جوانان بیگناه عراقی و سوری و یمنی آلوده است، تا جاییکه شمار آوارگان سوری که در نتیجه کشتارهای وحشیانه آنها، از خانه و کاشانه خود آواره شده اند دو برابر کل آوارگان فلسطینی است که پس از شکست ۱۹۴۸ تا هنوز آواره گشته اند.
حتی در کویت، افراد و گروههایی را میبینیم که نه سر پیاز اند و نه ته پیاز، با دادا و فریادها و سخنرانیهای آتشین، معامله قرن را رد میکنند و آمریکا و اسرائیل را به خاطر مواضع نژادپرستانه شان، محکوم میکنند و از مقاومت تا آخرین کودک فلسطینی سخن میگویند، در حالیکه خودشان در زیر چتر حمایت آمریکا زندگی میکنند و در باره جامعه «بدونها» در کویت که از عادیترین حقوق انسانی محروم اند، به گونه مرگباری خاموشی اختیار کرده و لام تا کام سخن نمیگویند.
در عراق، فرزندان مناطق غربی، به سبب عوامل فرقهای، نمیتوانند به پایتخت کشورشان بغداد، رفت و آمد کنند، در سوریه، ایران و جهت های عربی که اسرائیل را با سخنرانیهایشان میلرزانند، به پاک سازی فرقهای مردم بیدفاع، میپردازند و آنها را از میهن اجدادیشان آواره و در به در میکنند. تنها در دو هفته اخیر، ۷۰۰ هزار سوری از ادلب آواره شده اند و این تعداد برابراست با کل آوراگان فلسطینی پس از شکست ۱۹۴۸.
این در حالی است که صاحب اصلی قضیه یعنی فلسطینیها، پس از گذشت ۷۰ سال تا هنوز در پراکندگی، کشمکش و دشمنی خونین بسر میبرند؛ گروه «فتح» نمی تواند در غزه دهن باز کند، زیرا در آنجا از ۲۰۰۷ تا کنون سازمان حماس تسلط دارد و در کرانه غربی، حماس نمیتواند قدم بگذارد به خاطری که در آنجا حکومت خودگردان فتح حاکمیت دارد که دو سال است مشروعیت خود را از دست داده است..
اما باید این حقیقت را فراموش نکنیم هنگامی که چند ماه پیش فلسطینیها در غزه بر علیه حماس تظاهرات کردند، شعارشان این بود که: «میخواهیم زندگی کنیم».
گفتنی است که پس از نگارش این مقاله، یکی از دوستانم را به نهار دعوت کردم و مقاله را به او دادم که بخواند، وی پس از خواندن، آهی کشید و گفت: تا کی در جهت مخالف موج شنا میکنی، بهتر است معامله قرن را کنار گذاریم و نهار مان را بخوریم.
© IndependentArabia