مرتضی مطهری که بسیاری او را پس از آیتالله خمینی، نفر دوم انقلاب سال ۵۷ و یا نفر سوم، پس از آیتآلله طالقانی میدانند، صد سال پیش در ۱۳ بهمن به دنیا آمد.
صدمین سال تولد مرتضی مطهری، در ایران چندان جدی گرفته نشد. جز مراسمی درفرهنگسرای ارسباران که بیشتر حضوری خانوادگی بود و مراسمی در زادگاهش، فریمان، کمتر به آن پرداخته شد؛ به نحوی که حتی صدای فرزندش، علی مطهری، را هم بلند کرد.
صدمین سال تولد مطهری با رد صلاحیت فرزندش، علی مطهری، از سوی شورای نگهبان همزمان شد.
مرتضی مطهری فقط ۸۰ روز بعد از انقلاب بهمن زنده ماند. گروهی که او را ترور کردند، یکی از حامیان اصلی مهدی بازرگان را از او گرفتند. حامی بعدی، آیتالله طالقانی بود که با مرگش عملا شیپور مرگ کابینه بازرگان را به صدا درآورد. این دو تن کسانی بودند که میتوانستند مقابل آقای خمینی بایستند و جذبه و کاریزمای او را با منطق و استدلال از اوج آسمان به زمینآورند. کار به جایی رسید که آیتالله خمینی حتی اجازه نمیداد افرادی در قامت مجلس خبرگان، برایش تعیین تکلیف کنند و با یک تشر آنها را سر جایشان نشاند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
مطهری، ریاست شورای انقلاب را بر عهده داشت و پیشنهاد دهنده مهدی بازرگان به آیتآلله خمینی، برای تصدی نخستوزیری دولت موقت بود. ۸۰ روز زمانی بسیار کوتاه بود تا نتیجه آن همه تلاش و کوشش را در زمینه پیروزی انقلابی ببیند که سخت دلبسته آن بود. او میخواست مدلی خاص از تلفیق دین و دموکراسی و توفیق آن را در برابر انواع حکومتهای موجود در آن دوره، نه فقط پیش چشم ایرانیان، که پیش چشم دنیای اسلام و حتی جهان بگشاید.
آنچه او در این ایام گفت و نوشت، ابتدا در سال ۵۹ در دو کتاب «پیرامون انقلاب اسلامی» و «پیرامون جمهوری اسلام»ی منتشر شد. این دو کتاب و مطالب آن بیش از ربع قرن بعد، در سال ۱۳۸۵، با ویراستی تازه و همراه با یکی دو مطلب جدید در کتابی با عنوان « آینده انقلاب ایران» از سوی ناشر آثارش (انتشارات صدرا) به بازار کتاب راه یافت.
بخش سوم، چهارم و پنجم این کتاب حاوی آخرین دیدگاههای اوست درباره انقلاب.
بخش سوم کتاب «تحلیل انقلاب» ایران نام گرفته است. او در یک سخنرانی تلویحا با تایید سهم تمامی گروهها در پیروزی انقلاب، گفت که انقلاب نهر و جوی نیست که بتوان آن را تقسیم کرد و افزود: «نمیشود انقلاب را در دو مسیر متناقض حرکت داد… گاهی از این طرف کشاندن و گاهی از آن طرف کشاندنِ انقلاب مساوی است با نابودی انقلاب.» (آینده انقلاب اسلامی- ص. ۸۵)
در همین سخنرانی او تز جدایی دین از سیاست را رد میکند و میگوید که اسلام دینی سیاسی است و به دیدگاههای آقای خمینی اشاره میکند که به صراحت اعلام کرده، دین از سیاست جدا نیست (ص. ۸۸)
طبقه خاص روحانی
از جمله مباحثی که در همان روزهای نخست انقلاب و حتی چند ماهی قبل از آن، آتشش شعلهور شده بود، انتقاد به روحانیت بود و بیان این نکته که آنها در صدد تشکیل طبقهای خاص به نام روحانی هستند و از این طریق میخواهند قدرت را قبضه کنند و در اختیار بگیرند. این انتقاد در پاسخ آقای مطهری به نامه بلندبالا و انتقادی دکتر مصطفی رحیمی به آقای خمینی هم آمده ، که دیماه ۵۷ نوشته بود.
این نامه در قالب مقالهای در روزنامه آیندگان شماره ۲۵ دیماه ۵۷ منتشر شد. روزنامهای که خود دولت مستعجل بود و مردادماه ۵۸ آن را تخته کردند. شاید اگر مطهری زنده بود احتمالا حسابی با آن به چالش کشیده میشد. در مقاله یادشده نویسنده با تاکید بر اصل مترقی حاکمیت ملی، آقای خمینی را خطاب قرار داد و این پرسش را مطرح کرد که «اگر گفته شود آیتٰالله خمینی میخواهد طبقه یا قشر روحانی ایران را در حکومت، جانشین طبقه یا قشر دیگری کند، چه جوابی خواهید داد؟ و در این صورت کجاست آن معنویت و اخلاقی که قرن ما در جست وجوی آن است؟»
مطهری پاسخ این پرسش و تردیدهای دیگری که نویسنده مطرح کرد، را این گونه داد، که جمهوری اسلامی در صدد ایجاد طبقهای خاص نیست و اصولا به دنبال کسب قدرت به شکل سنتی آن نیست. نهایت کاری که یک فقیه میکند، همانا تایید یک منتخب مردم است و نه ورود به حوزههای اجرایی.اما تاریخ نشان داد که این گفتهها نه تنها عملی نشد، بلکه روحانیون برای خود طبقهای خاص ایجاد کردند که حتی دادگاه آنها نیز جدای ازدادگاه سایر مردم است.
شاید اگر مطهری در قید حیات بود، او نیز یا باید کنج عزلت اختیار میکرد، یا همانند دوست قدیمیاش، آیتالله منتظری، به بیعدالتیها و ظلمها اعتراض کرده و از صحنه قدرت حذف میشد. شاید هم مانند برخی دیگر از شاگردان و یارانش به خیل روحانیونی میپیوست که هم اینک در قدرت هستند و به قول مطهری حُرّیّت خود را از دست دادهاند. چرا که از راه دین ارتزاق میکنند.