آنچه به «دهه فجر» موسوم است، در دهه نخست انقلاب شکل و شمایل دیگری در ایران داشت. ایران آن روز، و حداقل مردمی که من در کوچه و بازار و مدرسه و محل زندگی و بین اقوام با آنها معاشرت و آمد و شد داشتم، با مردم ناراضی امروز تفاوت چندانی نداشتند، اما نارضایتییشان در خفا و در حد پچ پچ کردن و انتقاد در دورههای خانوادگی یا صف نان لواش و نفت و تعاونیهای بسیج بود.
از قول همه نمیتوان گفت چون شرایط آن روز بگونه ای بود که منابع خبری مان به چند روزنامه حکومتی و دولتی محدود، و تلویزیون هم به دو شبکه منحصر می شد.
اولین سال انقلاب، در پاییز ۱۳۵۸ من محصل اول دبستان بودم. از نبود حجاب در مدرسه تا اجباری شدن آن در مقطع سوم دبستان، از سرودخوانیهای سر صف قبل از کلاس درس و شعار دادن گرفته تا پوشیدن بدقوارهترین مانتو و شلوار ممکن، همه را خوب به خاطر دارم.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
تاریکترین روزهای انقلاب دهه اول آن بود. سالهای اعدامها و بازداشتها. جنگ وتشکیل کمیته انقلاب اسلامی، بازداشتهای خیابانی و یا آنگونه که گفته میشد مبارزه با ضد انقلاب. وحشت از حکومت، پنهان کاری را در جامعه رواج داد.
در خانه، پدران و مادرانمان به ما هشدار می دادند که در مدرسه و در پاسخ به امور تربیتیها که عاملان جاسوسی و خبرچینی از خانوادهها به کمیتههای انقلاب بودند، چه چیزهایی را نباید بگوییم.
با آن سن و سال کم، هم نسلان من آموخته بودند که گفتن اینکه در خانه ورق بازی داریم یا بزرگ ترها به موزیک گوش می دهند و یا مشروبات الکی صرف می کنند، چقدر می توانست برای خانواده خطرناک باشد.
کلنجار دائمی برای حفظ هویت فردی که حکومت دینی جدید سعی در نابودی آن داشت، وقت و انرژی دانش آموزان و انگیزه آنها برای تحصیل بی دغدغه را به هدر می برد.
پوشیدن جوراب رنگ روشن و سفید ممنوع بود. مانتو شلوار قهوهای و در دورهای خاکستری با مقنعه سیاه یونیفورم ما در تمام سالهای آموزشی بود. پارچههای یورنیفورم مدرسه را نیز بایستی از همان مراکز تایید شده آموزش و پرورش تهیه میکردیم تا مسئولان مطمئن باشند پوشش ما به اندازه کافی زشت و بدرنگ خواهد بود.
از دختران انقلابی که توسط ماموران امورتربیتی مسئول گشتن کیف و کفش ما پشت پرده در ورودی مدرسه بودند نگویم و از حقارتی که بخاطر بردن و کشف یک عکس خانوادگی و یا یک قطعهای آینه در کیفتان ایجاد میکردند.
التماس برای بخشش یا محروم شدن از کلاس درس و معطل شدن در دفتر مدیر و ناظم مدرسه برای رسیدگی به پرونده دانش آموز خاطی و از گریه هایمان نگویم و از نفرت عمیقمان به مسئولان مدرسه، سیستم و آنچه که بر سرمان آورده بودند.
آرزوهایمان برای ورزش، فراگرفتن موسیقی، و رقص خاکستر شد. و در این بین، در ایام دهه فجر فرصتی محدود برای فرار از تعریفهای حکومتی برایمان فراهم می آمد.
نه سر از شادی از وقوع انقلاب و تایید آنچه که بر سرمان آورده بودند، بلکه از سر استیصال و فرصتطلبی برای استفاده از این فرصت محدود برای شادمانی و آواز خواندن و پوشیدن لباس ویژه و رنگی برای بازی در تاتر، در برنامه جشن های دهه فجر مدرسه شرکت می کردیم.
در این تنگنا، در تولد حضرت فاطمه که زنی را برای مولودی خوانی می آورند، من و دختران دیگر به بهانه شادی در فرصتی مذهبی برای رقصیدن روی صحنه آمفی تاتر مدرسه می رفتیم. می دانستیم که بهای آن و جزای چنین حرکتی چیست و از عواقب آن بی یقین مطلع بودیم.
کسر انضباط، محرومیت از کلاس درس برای یک یا دو روز و دادن تعهد توسط اولیا که در صورت تکرار، با اخراج مواجه می شدیم، مقاومتی کوچک و شاید در نگاه شما نسل امروز، ابلهانه باشد. اما برای نسل اول انقلاب، نسلی که حکومت برای بازپروری آن رنج بسیار برده بود حرکات ما نشانی از ایستادگی و شجاعت بود.
حتما این داستان ها را از دیگران هم شنیده اید اما هدفم نشان دادن مقاومتی است که از اولین سالهای انقلاب در بین مردم، کوچک و بزرگ برای ذوب نشدن در قالب انقلابی حکومت و وابستگان به آنها وجود داشت.
آنچه که در جامعه ایران امروز می گذرد به دنبال همان مقاومتی است که در بین کودکان دبستانی و خانواده های بسیار به اشکال مختلف از همان روزهای نخست انقلاب ایجاد شد که شکل امروزی آن تظاهرات خیابانی و مخالفت های علنی کنشگران اجتماعی و روزنامه نگاران و مخالفت علنی با حجاب اجباری است.
آقای روحانی امروز در سخنرانی گرامیداشت ۴۱ امین سالگرد انقلاب گفت : «اگر رژیم فاسد گذشته به مردم اجازه انتخاب میداد، نیازی به انقلاب نبود». و شاید منی که تمام کودکی و جوانی ام در ایران انقلابی گذشته است به ایشان بگویم که اگر به مردم درباره حکومت شاه دروغ گفته نمی شد و مردم فریب داده نمی شدند، اصلا انقلابی نمی شد.
بگذارید اینگونه بگویم: اگر حکومت به مردم در چهل و یک سال گذشته حق انتخاب و داشتن زندگی شخصی را می داد، اوضاع به اینجا نمی رسید.
دهه اول انقلاب دهه تثبیت و تصفیه حساب اسلامیون و انقلابیون با مخالفان و بازماندگان دوره شاه بود. چهار دهه به سر رسیده است و همچنان حاکمان در حال تثبیت خود، دشمن زدایی و انتقام گرفتن از مخالفان سیاسی خود هستند.
در حالی که ناامیدی بسیار در کشور وجود دارد، و بیش از هر زمان دیگری مردم به دلایل سیاسی و اقتصادی سرخورده شده اند، مقایسه امروز با ۴۱ سال پیش، تکرار وقایع و شرایط گذشته با دگردیسی جدید در حکومت است.
اما به تاریخ که نگاه می کنیم می بینیم مردم ایران از ورطه های بسیار مخاطره آمیزتری در تاریخ کشور جان سالم بدر برده اند. غارت، کشتار، اشغال، جنگ و حاکمیت فاتحان غاصب... در مقایسه با وقایع و شرایطی که مردم ایران در طول تاریخ با آن روبرو بوده اند، چهل و یک سال، بسیار کوتاه و ناچیز است.