چکیده:
«کی - وو» (وو- سیک چوی) همراه با پدرش «کی-تائک کیم» (کانگ-هو سونگ)، مادرش «چونگ-سوک» (هائه-جین چانگ) و خواهرش «کی-جونگ» (سو- دام پارک) خانواده فقیری هستند که در زیرزمینی متروک و کثیف زندگی میکنند، اما بهزودی متوجه میشویم که آنها آدمهای باهوش و کاردانی هستند، و بر خلاف خانواده مدیر ثروتمندی به نام «دونگ-ایک پارک» (سونگ-کیون لی) و همسر ساده او «یئون-کیو» (یئو-جیونگ چو) و «دا-های»(جی-سو جونگ) دختر جوانشان و «دا-سونگ» (هیون-جون یونگ) پسربچه لوس و بازیگوش، که همگی بهگونه مفرطی ساده هستند. خانواده کیم و خانواده پارک تنها از نظر مالی متفاوت نیستند؛ آنها «بو»ی متفاوتی دارند. یکی بوی مترو و متروکی میدهد، دیگری بوی خوش زندگی. مون-گوانگ (جئونگ-اون لی) پیشخدمت خانگی خانواده پارک، و همسرش گیون-سه (میونگ-هون پارک) که در فصل دوم فیلم با او آشنا میشویم، شخصیتهای مهم دیگر فیلم هستند.
نمای نخست
نمای نخست هر فیلم فکر شدهای، مانند مصراع آغازین شعری ناب، نابهخویش است و کار خدایان. هنگامی که نمای آغاز و نمای پایان یکیست، چه حرفی جز تکرار زندگی بر مداری آکنده از یاس و امید میتواند داشته باشد؟ نمای نخست «انگل»، چنین است: جورابهای آویزان شده از سقف خانهای که زیرزمین است با منظرهای که از کف خیابان شروع میشود و به زیبایی، زشتی محیط اطراف و محله و آدمهای مشنگش را نشان میدهد. جورابهای آویزان که علیرغم فراز و نشیب زندگی این خانواده، و این زیرزمین، همانطور به همان شکل اولیه از نخستین تصویر تا واپسین تصویر باقی میمانند، مرا یاد جورابهای بالای شومینه و زیر درخت کریسمس میاندازند؛ جورابهایی که در آن هدیههای بابا نوئل گذاشته میشود و نمادی از خانواده خوشبخت است. در اینجا، در این زیرزمین، داستان زیر این جورابها با پسر جوان خانواده «کی-وو» شروع میشود که در جستوجوی اینترنت مجانی است، و درست همین جا زیر همین جورابها و با حضور همان کی-وو، تمام میشود. اما اگر در روزی گرم و پر نور شروع شده بود، در شبی سرد و زمستانی به پایان میرسد. از آنجا که «بو» نقش مهمی در معرفی این خانواده بازی میکند و جورابها بوی بدن را با خود حمل میکنند، از همان آغاز فیلم متوجه میشویم با فیلمی پر از استعاره و گوشه و کنایه روبهرو هستیم؛ هر چند با ورود «سنگ»، واژه کنایی و استعارهای بودن سنگ را از زبان پدر خانواده میشنویم که ممکن است صرفا تلاش جون-هو باشد برای وارد کردن مضامین مختلف و در هم تندیده شده و مختصر آن، که تلهای باشد برای منتقدان خودنما که از هر چیز میخواهند استعاره درست کنند. بعدها با تحلیل نقاشی پسر کوچک خانواده پارک، باز با همین واژه استعارهای روبهرو میشویم و با خطهایی که نشان اسکیزوفرنی تلقی میشود، و همه اینها برای فریب خانواده سادهدل پارک سر هم میشود. در فصلهای پایانی هم باز با تفسیرهایی از معماری و نقاشی و فخرفروشی روبهرو هستیم که اینبار، توسط انگل و همسرش عنوان میشود. اینها ممکن است تلههای کارگردان باشد برای به دام انداختن منتقدان.
صحنه کلیدی
صحنه، یا صحنههایی، در فیلمهای خوب هستند که عصاره تمام فیلم بهشمار میروند. «انگل» چند صحنه دارد که میتوانند «صحنه نمونه» باشند، اما یکی از آنها بسیار برجسته است. صحنهای که خانواده کیم، پدر در بین پسر و دخترش، زیر میز سوسکوار پنهان شدهاند و آقا و خانم پارک برای این که پسر لوسشان در حیاط در چادر سرخپوستی بخوابد، تصمیم میگیرند روی کاناپه کنار میز بخوابند. موقعیت ویژهای بهوجود آمده است که هم مانند کل فیلم دارای طنزی سیاه و گزنده است، هم بسیار دلهرهآور است، زیرا هر لحظه ممکن است خانواده زیر میز لو بروند.
روی این کاناپه کنار این میز، چند دقیقه قبل از این صحنه، گیون-سه خوابیده بود و همسرش مون-گوانگ (پیشخدمت قبلی خانواده پارک که با توطئه خانواده کیم اخراج شده است) روی کمرش نشسته بود و او را ماساژ میداد و ادای رهبر کره شمالی را در میآورد و سخنرانی میکرد. خانواده کیم ،تحقیر شده دستهای خود را بالا گرفته بودند و گیون-سه، دست خود را روی دکمه ارسال گوشی هوشمندش گذاشته بود که اگر آنها به حرفشان گوش ندهند، دکمه ارسال را فشار دهد و فیلمی را که از آنان گرفته است، برای آقای پارک ارسال کند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
حالا روی آن کاناپه، خانم و آقای پارک دراز کشیدهاند و هوس عشقبازی به سرشان میزند و با سروصدا مشغول عشقبازی میشوند. قبلا از آقای پارک در مورد لباس زیری که در ماشین پیدا کرده بود، شنیده بودیم که از همسرش میخواست آن را بپوشد تا او را تحریک جنسی کند. شاید حالا هم از بویی که از زیر میز میآمد، تحریک شده بودند. وضعیت «کی-تائک» که کنار دختر و پسرش دراز کشیده است و صدای عشقبازی پارکها را میشنود، بسیار شرمآور و تحقیرآمیز است؛ بهنحوی که دست خود را روی صورتاش میگذارد. اگر اشاره مستقیم به چادر سرخپوستی که از آمریکا خریداری شده است و آب پس نمیدهد و اشارات ریز و درشت دیگری را مد نظر قرار دهیم که در طول فیلم به آمریکا و علاقه خانواده پارک به آمریکا میشود، آنوقت خانواده کیم را داریم که هم از سوی کرهشمالیها، پیشخدمت و همسرش، تحقیر و تهدید میشوند، هم از سوی علاقهمندان و شیفتگان آمریکا! یکی با تهدید و زور، و دیگری با «سکس» و «بو»!
صحنه پیچیده مهمانی و تصمیم ناگهانیای که «کی-تائک» برای فروکردن چاقو تا دسته در قلب «دونگ-ایک» میگیرد، معنایی جز همین طغیان علیه تحقیر نمیدهد؛ طغیانی که قبلا هم خانواده کیم علیه آن زن و شوهر انجام دادند و گوشی هوشمند را از دستشان گرفتند.
چند نکته:
جوکر و انگل
۲۰۱۹ دو فیلم شاخص داشت از دو سینمای کاملا متفاوت. یکی از هالیوود آمده بود و دیگری از سینمای کره، اما مضمون هر دو یکی بود؛ اختلاف طبقاتی و طغیان طبقه فرودستان علیه بالانشینان. فیلم نخست را تاد فیلیپس ساخته بود و دیگری را بونگ جون-هو. هر دو کارگردان تقریبا همسن هستند و جزو نسل جدید کارگردانان مطرح دنیا محسوب میشوند؛ گیرم از دو فرهنگ مختلف. اما قرن بیست و یکم، قرن کمرنگ شدن و از بین رفتن مرزهای فرهنگی است، و اینگونه شد که فیلم «انگل» برای نخستینبار جایزه بهترین فیلم اسکار را از آن خود کرد و در رقابت با «جوکر» برنده شد. اگر امتیاز برجسته «جوکر»، بازی درخشان واکین فینیکس بود، نقطه قوت «انگل»، فیلمنامه قوی و فیلمبرداری و کارگردانی فوقالعاده آن است. اما از همه اینها که بگذریم، نوع نگاه دو فیلم به موضوع طغیان فرودستان، هر چند کاملا متفاوت است، اما یک دلیل برجسته برای این طغیان، در هر دو مشاهده میشود: «تحقیر». تحقیری که اگر در «جوکر» عیان است، در «انگل» به لایههای پایینتری نشت میکند و «بو» را عامل تحقیر میداند. بویی که در تمام فرودستان مشترک است و آن را بچه کوچک خانواده ثروتمند هم متوجه میشود. اگر «بو» در فیلم قبلی جون-هو، خاطرات قتل، کارکردی پلیسی و اجتماعی داشت، در اینجا صرفا کارکرد اجتماعی دارد.
ویریدیانا و انگل
لویی بونوئل حدود ۶۰ سال پیش فیلم ویریدیانا را که تا حدودی از رمان هالما (Halma) اثر بنیتو پرز گالدوس الهام گرفته بود، ساخت، و داریوش مهرجویی هم حدود سی سال پیش فیلم بانو را با اقتباسی از ویریدیانا ساخت، و فیلمهای دیگری هم شاید در گوشه و کنار دنیا با محوریت اشغال خانه ثروتمندی سادهدل توسط تعدادی فقیر خبیث ساخته شده باشد. در وهله اول، «انگل» بونگ جون-هو ما را یاد ویریدیانای بونوئل میاندازد و میتوان آنرا جزو فیلمهای ویریدیانایی قرار داد، اما زیرزمین دوم فاصله میاندازد بین ویریدیانای بونوئل و انگل بونگ جون-هوو.
موخره
میتوان صدها کلمه دیگر در مورد انگل نوشت. از طنز غنی آن گفت و از معماری زیرزمینی که خانه خانواده کیم است و زیرزمین خانه خانواده پارک. از صحنهای که «کی-جونگ»، دختر باهوش خانواده روی کاسه توالت فرنگی که از آن کثافت بیرون میزند، مینشیند و سیگار میکشد، یا صحنهای که «یئون-کیو» با وسواس دستکش یکبار مصرف به دست گرفته است و لباس زیر «کی-جونگ» را که در اتومبیل همسرش پیدا شده است، وارسی میکند و با شنیدن تئوری مضحک همسرش، آقای پارک دست و دستکشی را که قاعدتا از نظر او کثیف است، جلو دهانش میگیرد، یا صحنهای که مقداری از روی پولی که قرار است به «کی-وو» بدهد، برمیدارد، اما به او میگوید که بیشتر از «مین» به تو دادم، یا صحنه گفتوگوی آقای پارک و آقای کیم، هر دو در لباس سرخپوستی، وقتی آقای کیم توهم برش میدارد که با آقای پارک دوست است و در مورد روابط خصوصیاش صحبت میکند، و آقای پارک به او یادآوری میکند که بابت سرخپوست شدن اضافهکاری میگیرد، و رابطه کارگر و کارفرما بودن را به یادش میآورد... از همه این صحنهها میتوان نوشت، اما هیچ چیز جای لذت تماشای فیلمی را که بابت صحنه به صحنه و پلان به پلان و فریم به فریم آن فکر شده است، نمیگیرد.