این روزها صدای ساز و آواز ايرانی در اروپا و به ویژه آلمان، که موسیقیاش با ولفگانگ بتهوون و یوهان سباستیان باخ شهرتی جهانی دارد، بيش از پیش به گوش میرسد. هنرمندان و سازهای ایرانی کم کم دارند به پای ثابت کنسرتهای بزرگ اروپایی تبدیل میشوند. از دو تار و آواز كوردی يلدا عباسی در كنسرت گروه شيلر تا نوای كمانچه فرهنگ مشتاق در گروه بابيلون، كه هر دو ماه یکبار درسالنهای مختلف برلین به گوش میرسد.
اما چه شده است که هنرمندان ایرانی که بیشترشان هم در بخش موسیقی فعال هستند سازها را برداشته و جلای وطن میکنند؟ چرا موسیقی سنتی آن جایگاهی را که باید درایران ندارد؟ و سرانجام آینده موسیقی سنتی چه خواهد بود؟ این موضوعات را در گفتگویی که با فرهنگ مشتاق در کافهای کوچک در خیابان کودام شهر برلین داشتم بررسی کردیم.
فرهنگ مشتاق بيش از دو سال است كه برای ادامه فعاليتهای هنریاش به آلمان مهاجرت كرده است. او فارغ التحصيل موسيقی در ساز كمانچه از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد تهران است. اوبا توجه به علاقهای که به موسیقیهای غربی نیز دارد تصمیم میگیرد موسیقی جاز را به صورت آکادمیک دنبال کند. بنابراین راهی اوکراین میشود و پس از طی دورههای لازم از دانشگاه هنر این كشور فارغ التحصیل میشود. اما مشتاق همچنان اشتیاقش به موسیقی سنتی است و وقتی از تأثیرگذارترین موسیقیدانان در زندگی هنری او سوال میکنم با اشتیاق از اردشير كامكار( نوازنده کمانچه، ویلون و قیچک ) و پرويز مشكاتيان ( آهنگساز و نوارنده سنتور) بعنوان استادان خود نام میبرد.
از او درباره سابقه کاری اش پرسیدم، ”با گروههای موسیقی بسياری در ايران کار کردم؛ از جمله گروه فوژان كه آلبوم «جزيره پرواز» حاصل همكاري با اين گروه است. در كنسرواتور موسيقي تهران وتعدادی از آموزشگاههای موسیقی كمانچه تدریس کرده ام. البته در زمینه پژوهش موسیقی هم فعالیت دارم و با مرحوم استاد محمد دُرپور در زمان حیات شان پژوهشی را در موسيقی خراسان انجام دادیم که در نهایت به انتشار اثری با نام « دردانه » انجامید. در اوکراین هم که بودم با گروه موسیقی فیلیپ در شهرهای مختلف این کشور کنسرت اجرا میکردیم.“
او ضمن اينكه به برگزاری مجموعه برنامههای تريو (Trio) كه تك نوازی و گاهي دو و سه نوازی در سالنهای مختلف كنسرت برلين ميپردازد، در سالنهای « دویچ اوپرا » و « ويلا اليزابت » از سالنهای بزرگ و مهم برگزاری كنسرت در برلين هم نوازندگی میکند. می گوید فصل تازه زندگي هنری او اکنون با گروه بابيلون برلين آغاز شده، گروهی که نوازندگانش از كشورهای مختلف اروپايی و آسيايي هستند و هدفشان تبادل فرهنگ و موسيقی بين شرق و غرب است.
چرا با اين سابقه درخشان در موسيقی، مهاجرت را بر وطن ترجيح داده
واقعيت این است كه شرايط اقتصادی کنونی ايران زندگي را براي هنرمنداني كه میخواهند كار را به صورت حرفهای ادامه دهند، سخت كرده است. هنرمندان این روزها به لحاظ اقتصادی حال و روز چندان مناسبی ندارند و اوضاع نسبت به گذشته بسیار سختتر شده، به طوری که فشارهای اقتصادی امان همه را بریده است. ”اگر بخواهم در این زمینه مثالی بزنم باید بگویم نه تنها امكانات ضبط در استودیوها كم شده، بلكه هزينههاي ضبط هم گرانتر شده و پرداخت اين مخارج گزاف از توان هنرمندان خارج است.“
حس غمناک فرهنگ آنجا بیشتر احساس مي شود که میگويد کسانی که میخواهند موسیقی را دنبال کنند حتی نمیتوانند ساز بخرند چون سازي وارد كشور نميشود. و بودجه امور فرهنگي نيز بسيارمحدود است و اين باعث ميشود، هنرمندان از هر طرف مورد فشار قرار بگيرند.
جایگاه موسیقی سنتی در کشور
علاوه بر مشكلات اقتصادی، مشكلات فرهنگي نيز سد بزرگی در مقابل هنرمندان ایجاد کرده است. برای فهم موسيقی سنتي لازم است جوانان و مخاطبان با ادبيات، زيباييشناسي و فلسفه انديشه ايرانی آشنايي داشته باشند تا روز به روز به مخاطبان اين سبك اضافه شود. چنین فضایی هم برای هنرمند ايجاد شورو شوق می کند و هم میتواند بعنوان يك حرفه، در رشد اقتصاد کمک کند."اما با كمال تأسف جوانان امروز با وجود فناوريهاي روز مثل گوشيهای هوشمند، تبلت و كامپيوتر، اقبال چنداني به مطالعه و درك عميق مفاهيم نشان نميدهند و البته رسانهها هم در داخل ايران در اين زمينه كم كاری ميكنند. وقتي هنوز تصوير ساز از تلويزيون كشور پخش نمیشود، چطور يك جوان ساز را بشناسد و بخواهد دنبال نشانهها و مفاهيم آن برود و مخاطب موسيقي سنتی بشود؟“ فرهنگ گله می کند.
فرهنگ مشتاق با این حال معتقد است اهالی موسيقی در ايران روز به روز تلاش میکنند تا بر سختيها چیره شوند.
بخشی از این سختی ها شاید بالا رفتن از پله های ساختمان وزارت ارشاد برای گرفتن مجوز و شاید بخشی دیگر پایین آمدن از صحنه اجرا باشد. زمانی که میکرفن خواننده یا نوازنده موسیقی به نشانه تنبیه به ناگاه بسته می شود و راهی که جلوی پای هنرمند می ماند، یا ترک هنر و موسیقی است یا ترک خانه و جلای وطن.