حتی چند ماه پس از آن که در پی یک همهپرسی مبهم، «جمهوری اسلامی» در ایران بنیان نهاده شد، کسی تصور نمیکرد که طی سرکوبی خونین در دو سه سال بعد، کمکم اوضاع به شکلی شود که تمام آنچه گفته بودند، عملی کنند؛ از «حجاب اجباری» تا «ممنوعیت صدای زنان» و «ممنوع بودن رقصیدن زنان» و صدها نکته کوچک و بزرگ دیگر. اما مهمترین اتفاقی که افتاد، تثبیت استبداد دینی بود و این استبداد از هر طرف یک متولی داشت، اما همه آنها بر سر مسایلی وحدت نظر داشتند. استبدادی که از دین برآید، متولیان دینی و حکومتی پیدا میکند. صحنهگردان آن نظر «شهروندان» نیست و تصمیمگیری برای تصویب و تنقیح قوانین به سمت و سویی میرود که رفت، و عملا عقبماندهترین و محل بحثترین «احادیث و روایات» هم قانون شدند و رفتند در محاکم اجرایی تا روزی و جایی اجرا شوند. «رقصیدن زنان» یکی از آن قوانین بود.
اولین بار، داریوش مهرجویی در ۱۳۶۵ صحنهای در فیلم «اجارهنشینها» گذاشت که در آن مردان میرقصیدند و از آنجا که تا مدتها این فیلم پرفروشترین فیلم پس از انقلاب محسوب میشد، گروهی با این تصور که فروش بالای فیلم به دلیل همان صحنه رقص است، کوشیدند تا در فیلمهای خود صحنه رقصی هم بگذارند. گروهی که خواهان اصلاحات تدریجی بودند، کار را به بحث سیاسی هم کشاندند که با رقصیدن آقایان شروع میکنیم تا کمکم به رقصیدن خانمها هم برسیم. در فیلمهایی هم تلاش شد به نحوی نشان دهند که زنی در حال رقصیدن است؛ مثلا در «ابد و یک روز» رقصی از اعظم (شبنم مقدمی) در حالی که دوربین جای دیگری بود نشان داده میشد، اما خود رقص نبود. در برخی از فیلمها هم سایههایی از پشت پنجره نمایش داده میشد که آنها هم معلوم نبود زن بودند یا مرد. شاید در اینجا خوب باشد که دو فیلم از فیلمهای سالهای اخیر را در کنار هم مقایسه کنیم تا ماجرا کمی روشنتر شود.
بهمن فرمانآرا در ۱۳۹۲ فیلمی ساخت که به گفته خود او نامش را «دلم میخواد برقصم» گذاشت، اما تنها به همین دلیل پنج سال اجازه پخش به آن ندادند تا آن که سرانجام با تغییر نام فیلم و برداشتن واژه «رقص» از روی عنوان، اجازه اکران گرفت و فیلم در ۱۳۹۷ با نام «دلم میخواد» منتشر شد. خود فرمانآرا عبارت جالبی گفته است که خواندنش خالی از لطف نیست:
«نام این فیلم «دلم میخواد برقصم» بود، ولی گفتند که به این اسم پروانه نمیدهند. من هم گفتم اگر رقص باشد، میدانیم طرف میخواهد چه کند، ولی الان معلوم نیست میخواهد چه کار کند، که پاسخ دادند آن را خودمان یک فکری برایش میکنیم.»
این نشان میدهد که تصور ما از دیکتاتوری و حکومت استبدادی چقدر نادرست است. اما نکته جالبتر، این که هنوز چند ماه نگذشته بود که فیلم «جهان با من برقص» به کارگردانی سروش صحت اکران شد و بدون لحظهای توقف، اجازه پخش یافت.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
تهیهکننده «جهان با من برقص» کیست؟ آقای محمدرضا تختکشیان. نخستین فیلمی که ایشان در کارنامه پر و پیمان خود دارند، «دو چشم بیسو» است که در ۱۳۶۲ ساختهاند. این فیلم ساخته محسن مخملباف است و دومین اثر او. در آن دوران او هنوز دچار تحولات سیاسیای که باعث خروج او از ایران شد، نشده است و فیلم به غایت ارتجاعی و واپسگراست و در ستایش معجزه و شفا یافتن بیماری نابینا که در روستایی زندگی میکند. در آن روستای مورد بحث، «ملحد»ی که معلم است و میخواهد ادای صمد بهرنگی را دربیاورد، نیز زندگی میکند. شرح اولین ساخته آقای تختکشیان برای این آورده شد که منشا و منبع او را نشان دهیم. آخرین فیلم ایشان همین «جهان با من برقص» است و دو کار قبلی او نیز چنین است. یکی «عروس تاریکی» (۱۳۹۶) که نامش به «بوی باران» تغییر یافت و مجموعهای تلویزیونی در ۷۵ قسمت است که آخرش با پایانهای متعدد به پایان میرسد، و دیگری هم فیلم بحثبرانگیز «یتیم خانه ایران» (۱۳۹۵) به نویسندگی و کارگردانی ابوالقاسم طالبی. در مورد آقای طالبی و کارهای پرحاشیه و جنجالیشان شاید نیاز نباشد حرفی بزنیم. همان که در دوران ریاست جمهوری آقای احمدینژاد فیلم «قلادههای طلا» را ساخت و کلی ماجرا به پا کرد. نتیجه کوتاه و مختصری که میشود گرفت، این است که آقای محمدرضا تختکشیان اصولا تهیهکننده کارهای گرانقیمت و گاه بیبازده است و معلوم نیست از کجا پول میآورد تا در این چاه ویل بریزد.
جای بحث در این مورد که «دلم میخواد» (برقصم) و «جهان با من برقص» هر دو کارهای ضعیف و متوسطی هستند، اینجا نیست. البته نمیتوان از تدوین بسیار عالی «جهان با من برقص» و کار درخشان خشایار موحدیان نیز گذشت و هیچ نگفت. اما این که کار سروش صحت با لشکری از بازیگران را به عنوان کار اول باید با اغماض پذیرفت، و کار بهمن فرمانآرا را به عنوان یکی از آخرین کارهای او نمیتوان قابل قبول دانست، نیز سخن دیگری است که باز جایش اینجا نیست. حتی این نکته که چگونه فیلمی را پنج سال توقیف میکنند و میگویند واژه «رقص» را بردار تا اجازه اکران دهیم و در همان سال به فیلم دیگری هیچ نمیگویند هم زیاد محل بحث نیست، زیرا همه میدانیم که جمهوری اسلامی ایران همین طوری کار میکند. برخی عزیز و نورچشمی هستند و برخی نه، و این را دیگر کسانی که خودشان در این سیستم کار میکنند باید بدانند و به این سوال پاسخ دهند که چرا باز کار میکنند. نکته مهم اما چیز دیگریست.
موضوع مهم این است که نه در «جهان با من برقص» نه در «دلم میخواد»، هیچ زنی نمیرقصد و تمام رقصندهها مرد هستند. به بیان سادهتر، هر کس تصور کند که فیلمی در «جمهوری اسلامی ایران» ساخته خواهد شد که مردان و زنان در آن میرقصند، بسیار به خطا رفته است. خطایی که تصور میشود ۴۰ سال برای آن بس باشد و دیگر نمیشود با گفتن «تغییرات تدریجی» منتظر باشیم تا روزی روزگاری فیلمی ساخته شود که در آن زنان و مردان، مانند سایر فیلمهای در جهان، کنار هم برقصند و شاد باشند و نام کشوری هم که آن فیلم در آن ساخته شده است، باز «جمهوری اسلامی» باشد.
فراموش نکنیم و غافل از این نباشیم که حکومتهای استبدادی بایدها و نبایدهایی دارند و نشان دادن «رقصیدن زنان» یکی از این نبایدها ست. هزار سال هم که بگذرد، تا «جمهوری اسلامی» در ایران است، اوضاع همین است و در بر همین پاشنه میچرخد.