امروز انفجاری مهیب در کابل، نه تنها نیمی از این شهر بلکه دل مادران بسیاری را تکان داد. کامیونی مملو از مواد منفجره که بخش تدارکات وزارت دفاع افغانستان را نشانه گرفته بود در نزدیکی مدارس و تلویزیون شمشاد منفجر و بیش از ۹۰ نفر زخمی و یک کشته بر جا گذاشت که به گفته وزارت صحت عامه ( بهداشت) احتمال افزایش تلفات وجود دارد.
دهها کودک کتاب به دست، مانند ساقه های ترد گندم با موج انفجار و ترکش مواد منفجره و شیشه هایی که مانند باران بر سرشان می بارید امروز به خاک و خون افتادند.
طالبان جنایتکار مسئولیت این انفجار دد منشانه را بعهده گرفته اند و این در حالی است که لنگی به سرهای طالب هم اینک در قطر نشسته و دور جدیدی از مذاکرات صلح با نماینده ویژه آمریکا، زلمای خلیل زاد را آغاز کرده اند.
در سالهای نخست پس از سقوط طالبان، سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۵ که من مقیم افغانستان بودم و درباره تحولات پس از دوره تاریک حکومت طالبان می نوشتم، اوضاع به گونه ای دیگر بود.
امید در سراسر افغانستان به چشم می خورد. آرامش، امنیت و بهبود اوضاع سیاسی و اقتصادی در سراسر کشور نمایان بود.
از کابل با تاکسی کرایه ای تا جلال آباد بدون هیچ مانعی سفر می کردم. در قندهار مرکز حکمرانی سابق طالبان با امنیت کامل شب را در مسافرخانه ای گذرانده و بدون دغدغه از این سو به آن سو می رفتم. البته که مخاطراتی نیز بود که در دوره پس از جنگ طبیعی به نظر می رسید اما اوضاع مانند امروز در سال ۲۰۱۹ نبود. آن روزها آرامش و امیدی در افغانستان به چشم می خورد، که چشم انداز صلح و بهبود شرایط زندگی مردم، بدیهی ترین دستاورد سقوط طالبان به شمار می رفت و امید آن می رفت که این کشور به سرعت پله های ترقی و شکوفایی اقتصادی و دمکراسی را طی کند.
از گشت و گذار آزاد در کابل هر چه بگویم کم گفته ام. از ملاقات با محمد ظاهر شاه فقید، پادشاه سابق افغانستان در قصر شماره ۷ در وزیر اکبر خان تا شرکت در نشست های مطبوعاتی دکتر عبدالله وزیر خارجه وقت در فضای باز در باغچه وزارت خارجه و زیر شکوفه های درخت سیب و بازدید از زندان طالبان در مزار شریف و گفتگو با پیکار جویانی که پشیمان از کرده خود بودند.
کابلی که من می شناختم، رفتن به این سو و آنسوی شهر در آن سهل الوصول بود. از پست خانه تا کوچه گل فروشی و کوچه مرغها که عتقیقه فروشی بود، بی دغدغه و با امنیت کامل پیاده آمد و شد می کردیم.
امروز، حتی مسیر فرودگاه تا محل اقامت و در داخل خودرو نیز برای تردد امن نیست.
شهر زیبای کابل امروز غیر قابل شناسایی و پشت دیوارهای بتونی مسدود و از نظر پنهان شده است. کابل اینک قلعه ای جنگی است که حتی پشت این قلعه نیز شهروندان آسایش و امنیت ندارند.
سه هزار سرباز آمریکایی در کنار صدها هزار شهروند و سرباز افغانستان برای ایجاد دمکراسی و آرامش و امنیت از سال ۲۰۰۱ به خاک افتاده اند و امروز همچنان آینده بیش از هر زمان دیگری برای مردم تاریک و مبهم به نظر می آید، آنهم در حالی که آمریکا مشغول مذاکرات «مهم» صلح با طالبان است.
«مهمی» که به آن پرداخته نمی شود، دلیل شدت گرفتن حملات طالبان و وخیم شدن اوضاع از دوره به قدرت رسیدن رییس جمهور فعلی، محمد اشرف غنی است.
از زمان شروع به کار دولت وحدت ملی در سال ۲۰۱۵، امنیت افغانستان رو به وخامت گذاشته، تجارت مواد مخدر افزایش داشته و جرم و قتل و جنایت رشد چشم گیری داشته است.
درباره دمکراسی و حقوق بشر نیز بهتر است چیزی نگوییم که رییس جمهور در اقدامی بهت بر انگیز اخیرا ۹۰۰ زندانی خطرناک طالب را رها کرد و نام این جنایتکاران را «سفیران صلح» گذاشت.
شاید باید از آقای غنی پرسید، که انفجار امروز کابل کار کدام یک از این «سفیران صلح» بوده؟
و اگر نبوده، طالبانی که امروز با آمریکا مذاکره می کنند جنسشان با طالبان جنایتگر مسئول در انفجار کابل چه فرقی دارد؟
آمریکا مشغول گفتگو با طالبان آمریکایی است اما تکلیف طالبان قطری، طالبان ایرانی، چینی، روسی، پاکستانی و دیگر دسته ها و گروهها چه می شود؟
بدیهی است که آمریکا از جنگ در افغانستان خسته شده است. .۷۵ میلیارد دلار در این کشور هزینه شده و سربازان بسیاری کشته شده اند، اما مردم افغانستان از تلاش و امید برای بهبود اوضاع خسته نشده اند.
جهان بایستی نه به غنی و دولت وحدت ملی نگاه کند و نه طالبان جنایتکار که در تلاشند برای خود موقعیتی مشروع کسب کنند. جهان بایستی به آن کودکان مجروحی نگاه کند که خونین، کتابچه مشق خود را محکم در دست نگاه داشته اند. تلاش این مردم صبور است که باعث امیدواری است، نه دولتمردانی که به دنبال منافع حزبی و قومی و یا موقعیت سیاسی و اقتصادی خود هستند.