تا آخرین لحظهای که این مطلب، آنلاینی میشد، خوشبختانه هیچ خبر بدی از وضعیت سلامت آقای احمد مرتضوی مقدم نرسیده. هیچ پزشکی ایشان را معاینه نکرده و هیچ آمبولانسی آژیرکش او را به هیچ اورژانسی نرسانده. حضرتش همچنان صحیح و سالم و در عین صحت و سلامت، ریاست دیوان عالی را عهده دار است.
دیوان عالی کشور، عالیترین مرجع قضایی در ایران است، که حتی میتواند به تخلفات رئیس جمهوری رسیدگی کند، چه برسد به تخلفات آن قاضی سست عنصری که تحت تأثیر عشوه آمدن یک خانم وکیل، مقتول را به جای قاتل اعدام میکند!
تا این لحظه آقای رئیس دیوان هنوز حرف خود را پس نگرفته است و هنوز رئیس دفتر ایشان طی بیانیهای اعلام نکرده که نه خیر، خبرگزاریها منظور ایشان را درست نفهمیدهاند و درست ترجمه نشده و سوء برداشت شده و دشمنان انقلاب و صهیونیزم بینالملل و... بعله.
قدر مسلم، تا اینجا ایشان فرموده است که: «برخی از خانمهای وکیل با ناز کردن سعی میکنند که قاضی را جلب رفتارهای خود کنند که باید مواظب بود.»
کاش اقلاً دفتر این آیتالله توضیح میداد که منظور حاج آقا از «ناز»، همانا «عشوه» است. چرا که ناز، افاده دارد و این کاره نیست (۱)، آن عشوه است که کارساز است (۲). ناز دافعهای است و عشوه جاذبهای. بگذریم که این آقایان، سلام و خوشروئی و ادب و نزاکت متمدنانه خانمها را کلاً به ناز و عشوه تعبیر میکنند، همانطور که رئیسشان آدامس را فحشا میدانست!
در پاسخ این پرسش که آیا رئیس دیوان عالی کشور، خودش یک تنه این کشف را کرده و به تنهائی از عهده بیان این مهم برآمده؟ باید بگویم خیر.
کپی-رایت فرمایش اخیر ایشان مال عالیجناب محمد یزدی است. این گُلی که جناب مرتضوی مقدم امروز وارد دروازه دادگستری میکند، ثمره پاس دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است که سال گذشته فرمود «خانمها میتوانند با برخی کیدها روی روند قضایی تاثیرگذار باشند؛ خطاب من به حقوقدانان این است که نباید زنان را در محل کارتان به تنهایی راه دهید».
در آن زمان من این گفته را با خوشبینی تحویل گرفتم و نوشتم: فکر خوبیه، شغل جدید درست میشه. از فردا یک عده نرّه خر جلوی دادگستری صف میبندند و به زنانی که تنها آمدهاند میگویند: «خانم باهات بیام؟ خانم باهات بیام؟ ... دو میلیون تومن ...».
با فرض صحت فرمایش حضرات، آیا یک قاضی به این راحتی اغوا میشود؟ مثل معروفی داریم که میگوید «حکیم آنست که به سرش آمده باشد.» ولی ما از گذشته قضائی آقای مرتضوی مقدم و آقای محمد یزدی غیر از این ضرب المثل، اطلاع دیگری نداریم!
در حکومت اسلامی تنها مواردی که قانون زیر پا گذاشته شده و بیعدالتی بروز کرده، مربوط به همین ناز(عشوه)ی وکلای زن بوده است. مثال:
همین قاضی سعید مرتضوی که میگویند ام الفساد است و قاتل است و مستقیماً در قتل زهرا کاظمی دست داشته، زنده بودنش را نه مدیون آقا مجتبا، نه مدیون بابای آقا مجتباست. بی گمان او طبق قانون عدل شریعت و قوانین مجازات عمومی، محکوم به اعدام بود، اما یک روز قبل از اعدامش، وکیل اصلی او استعفا داد و پروندهاش افتاد دست یک خانم وکیلی که روز آخر برای قاضی عشوه آمد و متهم تبرئه شد که حالا دارد راست راست میگردد. وگرنه عدالت اجرا شده بود!
سعید طوسی را چرا نمیگوئید؟ که به بهانه آموزش قرائت قرآن، پسران جوان را میبرده به حمام! ایشان البته وکیل مرد داشته، ولی در پایان دادرسی، آقای وکیل خواهرش را میبرد به دادگستری. ایشان از لای در دادگاه یک عشوه برای قاضی میآید. حالا هزار جور حرف درآوردهاند که سعید طوسی از بچگی مورد توجه مقام معظم رهبری بوده و به آقا مجتبا درس قرآن میداده، برای همین تبرئه شده. مردم چه حرفها درمیآورند. خوب شد نگفتند مقام معظم رهبری شخصا رفته برای قاضی عشوه آمده!
مثال دیگر:
چند سال پیش یکی از فعالان اقتصادی را در زندان از خواب بیدار کردند و شبانه بی سر و صدا اعدامش کردند. بعد گفته شد چون مرحوم «مه آفرید امیرخسروی» در دادگاه قبلی گفته بوده که در محاکمه بعدی پته یک عده را روی آب میریزد، غفلتاً اعدامش کردهاند که کارش به دادگاه بعدی نکشد. در حالیکه این شایعه را دشمن و ضدانقلاب و جان بولتون درست کردهاند. مه آفرید اعدام شد برای اینکه وکیلش مَرد بود، سبیل هم داشت.
میماند بابک زنجانی:
علت سرگردانی دستگاه قضائی حکومت اسلامی در اینکه او را اعدام کنند یا آزاد کنند، یا به عنوان قهرمان ملّی مجسمهاش را بسازند و بعد اعدامش کنند، دو دستگی خاصی است که در سطح بالای مملکت بروز کرده.
گزارشهای رسیده حاکیست که بابک روی زرنگی و توانائی مالی، موفق شده یک رقاصه مشهور کابارههای پاریس را استخدام و با خریدن مدرک وکالت، او را به عنوان وکیل خود به دادگاه معرفی کند. بنابراین هروقت کار محاکمه بابک جان به جای جایش میرسد، وکیل او برای قضاتی که «باید مواظب باشند» ولی حواسشان نیست، در صحن دادگستری استریپ تیز میکند.
بنابراین، شایعاتی که میگوید پشت پرده بابک زنجانی خبرهائی است که مردم بی خبرند، کلاً بی اساس است. پشت پرده، وکیل او دارد لباس هایش را درمیآورد. همین.
----------------------------------------------
۱ – حافظ راست: اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست ...
۲ – حافظ راست: به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد ...