برخی صداها در تاریخ موسیقی ایران از یاد رفتنی نیستند، هم به جهت ذات و ماهیت آن صداها و تاثیراتی که بر نسل دوران خود گذاشتند و امتداد آن تا نسلهای بعد، و نیز از نظر سرنوشتی که خوانندگان آن صداها پیدا کردند که زندگیای تراژیک را برای آنها رقم زد؛ زندگیای که به دلیل برخوردهای سلیقهای برخی ناکارشناسان، آنها را از شغلی طبیعی محروم کرد و اجازه نداد تا ظرفیتهای هنری خود را با مخاطبانشان به اشتراک گذارند.
فریدون فروغی که نهم بهمنماه هفتادمین سالگرد تولد او بود، از جمله این صداهاست، که تنها چند سال توانست فعالیت کند و بعد از انقلاب درگیر برخی سوءتفاهمات مدیرانی شد که در هراس از بهخطر افتادن میز و موقعیت و شغل خود، کمترین ریسک را هم پذیرا نبودند و هنرمندی در طراز او یا فرهاد و مازیار را که با معیارهای بعد از انقلاب هم مشکلی نداشتند، خانهنشین و افسرده کردند تا از درون فسرده شوند و در مرگی تدریجی، فرو بپاشند.
فریدون فروغی که بهعنوان یکی از استعدادهای موسیقی راک مدرن ایران شناخته شده است و صدای فروخورده نسل جوان معترض سالهای دهه پنجاه بود، پس از انقلاب نخست به حاشیه رانده شد و پس از ۲۰ سال کشکمش با نهادهای دولتی و دست آخر برگزاری یک کنسرت نصفهنیمه در کیش و در میان جمعی معدود، با مرگش حسرتی را بر دلهایی نهاد که منتظر کارهای تازه او بودند؛ کارهایی که به گفته خودش حاصل سالها تامل و مطالعه او بود و میتوانست بروزهای هنری نسلی تازهتر باشد در فضای موسیقی پاپ سالهای دهه هفتاد و هشتاد.
۵۰ ترانه در سالهای فعالیت هنری دهه ۵۰
فریدون فروغی از ۱۶سالگی بهسمت موسیقی «راک» و «بلوز» کشیده شد و تحت تاثیر«ری چارلز»، اسطوره موسیقی سبکهای جاز و «ریتم اند بلوز» به آن گونه موسیقایی گرایش یافت و به خوانندگی در برخی کابارههای مختص اجرای این گونه خاص موسیقی پرداخت که پسند جوانان سالهای اول دهه پنجاه بود. جرقه حضور او را خسرو هریتاش، با دعوت از او برای خواندن در فیلم «آدمک» زد؛ اثری که به گفته تورج شعبانخانی (آهنگساز و ترانهسرا) در گفت وگو با نشریه تجربه، «در ابتدا قرار بود که من خودم این کار را بخوانم. درست در همین زمان بود که ماجرای سربازی رفتن برایم پیش آمد و من تصمیم گرفتم خواندن آدمک را به فریدون بسپارم.»
شعبانخانی در هنرستان نارمک درس میخواند و در یکی از برنامههای مشترک با دانشآموزان موزیسین مدرسههای دیگر، صدای فریدون را شنیده بود و او را برای خواندن آن اثر انتخاب کرد.
پس از آن بود که او آثاری چون« تنگنا، نیاز، زندون دل، و دیوانه من» را خواند که همه آنها در آلبوم «زندون دل» در سال ۱۳۵۵ منتشر شد. نگاهی به اشعاری که در آن ترانهها خوانده شد و نیز مضمون آنها به همراه صدای خسته و تبدار فریدون فروغی، نوعی یاس و ناامیدی و حسرت را در خود بروز و ظهور میدهد.
در کارنامه کاری او نزدیک به ۵۰ ترانه به چشم میخورد که برخیها محصول ذهن خلاق خود اوست، و در کنار آن، آهنگسازانی چون اسفندیار منفردزاده، واروژان، کوروش یغمایی، بیژن مفید، ویلیام خنو، محمد شمس و… نیز برای او اثر ساختند که عمده آنها در زمره بهترین کارهای موسیقی پاپ راک سالهای قبل از انقلاب به شمار میروند.
فریدون و فرهاد؛ دو صدای تقلیدناپذیر
فریدون فروغی و فرهاد را باید دو چهره جریانساز در موسیقی پاپ مدرن قبل از انقلاب بهحساب آورد؛ دو چهرهای که هم موسیقی آنها متفاوت بود و هم صداشان.
تورج شعبانخانی که ترانه بهیادماندنی «آدمک» فریدون حاصل آهنگسازی اوست، در گفتوگویی در بهار ۹۵ با نشریه «تجربه»، از این تفاوت بهخوبی رمزگشایی کرد و گفت که چرا بعدها کسی نتوانست مقلد این دو صدا باشد.
او ابتدا به تفاوت این دو صدا با یکدیگر میپردازد و «اکثر کارهای فرهاد را مبتنیبر نتهای کشیده» میداند، در حالی که «فریدون با آنکه ممکن بود در کارش خواندن نتها طولانی باشد، اما بیشتر سعی میکرد فریاد بزند. این فریاد هم تحت تاثیر خوانندگان سیاهپوستی بود که فریدون در شیوه خوانندگی از آنها الگوبرداری میکرد.»
به باور او، دلیل تقلید نکردن این بود که «علاوهبر نیاز به توانمندی خواننده از نظر صدایی، به تکنیکی محتاج بود که تنها از عهده یک موزیسین توانمند برمیآمد.»
آشنایی این دو تن با ساز گیتار و شناخت از نتها و نیز فراز و فرود یک صدا و محدوده و دامنه صوتیشان، به آنها این ظرفیت را بخشید که بتوانند از صدای خود در فضایی متفاوت بهره بگیرند.
فرهاد البته این بختیاری را داشت که کنسرتهایی برگزار کند و آلبومی انتشار دهد. شاید بیشتر بهخاطر همان تک کاری که روی آهنگی از اسفندیار منفردزاده و شعر سیاوش کسرایی با نام «وحدت» خواند که مجوزی شد برای بسیاری از کارها. فریدون اما تا آخرین لحظه حیاتش درگیر یک سوءتفاهم بود.
چرا فریدون فروغی نمیتوانست کنسرت دهد؟
مریم بهرامیراد، یکی از دوستان نزدیک فریدون فروغی، در یک گفتوگوی اینستاگرامی با آرش نصیری که چند ماه قبل انتشار یافت، میگوید: «مدیران موسیقی به او گفتند تو بهایی هستی و او این موضوع را تکذیب کرد و تنها گفت که پدربزرگش بهایی بود، اما خود او و پدرش در این کیش نبودند. اما مشکل این بود که آنها از او خواستند این موضوع را بنویسد که قبلا بهایی بود و الان از آن دست کشیده است. او اما میگفت من چرا باید موضوعی را تکذیب کنم که از اصل نبودم.» همین مسئله یکی از دلایل اصلی پشت در ارشاد ماندن آثار او و جلوگیری از دادن کنسرت شد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
بهروز صفاریان که در تنها اجرای فریدون فروغی در کیش با او بهعنوان نوازنده و آهنگساز همکاری کرده بود، از سردوانده شدنهای فروغی در راهروهای وزارت ارشاد و دفتر موسیقی گفت که چگونه و بهرغم تمامی تلاشها، نتوانستند مجوز اجرای کنسرتش در تهران را بگیرند. در همان سالها، ماجرای فراری دادن گوگوش از ایران با کمک جریانی در داخل کشور و مدیران نهادهای مرتبط با موسیقی، سبب شد تا نهادهای امنیتی و اطلاعاتی نسبتبه تحرکات مدیران وقت أمور موسیقی حساس شوند و ماجرای فروغی که میرفت حلوفصل شود، عملا به محاق رفت.
در أن سالها و تا قبل از مرگ، منزل او در خیابان رسالت در چهارراه رشید بود و بیشتر از راه حقوق بازنشستگی مادرش روزگار میگذراند. بهروز صفاریان آهنگساز برخی از آثار اخیر او بود که از سال ۷۴ با هم آشنا شده بودند. این دو تن کارهایی را بهصورت خصوصی با هم انجام میدادند، اما نه شرایط اجتماعی فراهم بود و نه کسی جرات انتشار اثری را در چنان حوزههایی داشت. خرداد ۷۶ و روی کار آمدن دولت اصلاحات اما اوضاع را دگرگون کرد و فریدون فروغی هم از آن تحول نصیبی برد و به او اطلاع دادند که میتواند نخست در جایی دورافتاده در کیش کنسرت دهد، و این کنسرت آغازی باشد برای کنسرتهای دیگر او و نیز انتشار آلبوم.
کنسرت نخست او در تالار حافظیه دانشگاه کیش و به مدت سه روز متوالی برگزار شد که جمعیتی ۷۰۰ نفره در آن سالن بودند. صفاریان در گفتوگوی اینستاگرامی خود، از اجرایی خوب یاد میکند و اینکه استقبال هم بسیار زیاد بود. آن اجرا سبب شد تا یکی دو اجرای دیگر هم به او پیشنهاد شود.
پس از آن اجرا و انتشار آلبوم «مسافر» با شادمهر عقیلی بود که صفاریان به صرافت افتاد که موسسه «آوای مهر» با فریدون فروغی اثری منتشر کند و حتی شرکتهای دیگری هم علاقهمند به همکاری شدند و بهصرافت انتشار اثر با فروغی افتادند، اما شرایط به گونهای پیش رفت که او از درون از هم بپاشد و در نهایت بهسمت مرگی ناخواسته برود.
نکته مهم در گفتههای صفاریان، ایدههای جدید فروغی برای انتشار اثری تازه بود. او بر این باور است که فروغی نمیخواست بهعنوان خوانندهای به میدان بیاید که آثاری چون «مشدی ماشاءالله» یا «تنگنا»، «نیاز»، و «آدمک» را بازخوانی کند و نوعی نوستالژی گذشته را در نسلی یادآور شود، بلکه ایدههای تازهای داشت که اگر بهسمت اجرا و محک خوردن روی صحنه میرفت، به قطع و یقین کارهای مهم و دورانسازی را در گونه موسیقایی خودش بهوجود میآورد. صفاریان نکته مهمی را مورد تاکید قرار میدهد، و آن، بینش و اندیشه و جهانبینی در وجود فروغی است که به او ذهنیتی میبخشید تا آثارش را با ایده و فکر تازهای تولید کند.
آخرین اثر در فیلم «دختری به نام تندر»
نخستین کاری که فریدون فروغی را به شهرت رساند، ترانه «آدمک» در فیلمی به همین نام بود و آخرین کار او نیز اثری بود که برای فیلم «دختری به نام تندر» خواند. بهرغم تمامی دوندگیها، او دیگر نتوانست کنسرتی برگزار کند و در نهایت، آخرین کار او ترانهای بود به نام «دچار» که با آهنگسازی فردین خلعتبری ساخته شد. اشعار واپسین ترانههای او که با ارکستر بزرگ، اما در همان فضای موسیقی راک آهنگسازی شده است، از نیمایوشیج، شاملو و سهراب سپهری انتخاب شده بود. پس از آن، عملا زمان زیادی سپری نشد که او در ۱۳ مهرماه ۱۳۸۰، در سن ۵۱ سالگی درگذشت.