بلوف زدن همواره، حتی زمانیکه امپراتوری بریتانیا بخش بزرگی از جهان را زیر سلطه خود داشت، یکی از ابزارهای قدرت بریتانیا بوده است. یک داستان گویای این واقعیت، داستان ناخدای یک کشتی جنگی سلطنتی است که با کشتی کوچکی به شرق دور فرستاده شده بود، تا حاکمان محلی سرکش را مجبور کند به دستورات مقامات بریتانیایی گوش کنند.
ناخدا از مقامات ارشدش میپرسد: «اگر آنها از دستورم سرباز زدند چه کنم؟» او جواب نه چندان مطلوبی شنید: «بیشتر از این کشتیای آماده برای ارسال نداریم. به همین خاطر باید دور بزنی و به خانه برگردی».
ناخدا برای انجام ماموریتش راهی این سفر شد تا خواستههای بریتانیا را به گوش حاکمان نافرمان برساند. یکی از این حاکمان از وی پرسید: «اگر من دستور آنها را عمل نکنم چه اتفاقی خواهد افتاد؟» و ناخدا با لحنی تهدید آمیز جواب داد: «در آن صورت من چارهای ندارم، جز اینکه به بخش دوم دستوراتی که به من داده شد عمل کنم».
در این داستان، بریتانیا توانست به هدفش برسد. ولی فقط قدرتهای بزرگاند که میتوانند با موفقیت بلوف بزنند. بلوف آنها رو نمیشود، چون کسی نمیخواهد ریسک رویارویی با پیامدهای واقعی بودن ادعای آنها را بپردازد. یکی از اشتباهات ترزا می این بود که تهدید توخالی برگزیت بدون توافق را در مرکز استراتژیاش قرار داد و انتظار داشت بروکسل این تهدید را جدی بگیرد. برداشت اکثر افراد در بروکسل این بود که چنین تهدیدی صرفا یک بلوف است، چرا که بر این باور بودند چنین کاری از لحاظ سیاسی جداییاندازانه و از لحاظ اقتصادی برای بریتانیا خود تخریب گرانه است و بریتانیا آن را عملی نخواهد کرد. اکنون بوریس جانسون برگزیت بدون توافق را زیباسازی کرده تا برای آن اندکی اعتبار کسب کند. ولی این باعث تغییر در توازن نیروهایی که همواره به ضرر بریتانیا و به نفع اتحادیه اروپاست، نمیشود. این چیزی است که به نظر میآید افراد بدگمان به اتحادیه اروپا هیچگاه درک نمیکنند.
تحلیلهای برگزیت بدون توافق مرتبا واقعگرایی را فراموش میکنند، چرا که تمرکزشان به جای سیاست روی اقتصاد است. این با تجربهی سه سال گذشته در تضاد است. افق خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا نتایج سیاسی مخرب زیادی داشته درحالیکه عواقب منفی اقتصادی آن بسیار محدود بوده است. دلیل این امر واضح است: بریتانیا هنوز اتحادیه اروپا را ترک نکرده تا عواقب آن عیان شود. ولی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا بدون توافق، زلزلهای سیاسی ایجاد خواهد کرد و تضاد درون جامعه بریتانیا را که در حال حاضر هم به شدت زیاد است، افزایش خواهد داد.
کابینه راست افراطی منصوب بوریس جانسون به خوبی به این اختلافات میان محافظه کاران واقف است و در صورتیکه همه این جریانات در کابینه نمایندهای داشته باشند، این اختلافات کینه توزانه منجر به شکست کابینه خواهند شد. اما انسجام موقتیای که در نتیجه اعطای تمامی پستهای کابینه به اقلیتی کوچک در حزب محافظهکار، که در پارلمان اقلیتی بسیار کوچکتر هم هستند، بوجود آمده خود میتواند بیش از هر سناریوی دیگری فاجعه بار باشد. این واقعیت که مهمترین تصمیم سیاسی بریتانیا در هشتاد سال اخیر قرار است توسط اقلیتی چنین کوچک عملی شود، از ابتدا مشروعیت آن را از بین میبرد.
برگزیت بدون توافق تنها نقطه آغاز جنگ سردی اقتصادی علیه بقیه اروپا خواهد بود که ممکن است سالها طول بکشد. این نباید تعجب برانگیز باشد، چرا که ویژگی جدید تقابل بین دولت ملتها در سطح جهانی این است که دشمنیهای اقتصادی جای رویاروییهای نظامی را گرفته است، هرچند درجه تقابل و رودررویی از کشوری به کشور دیگر متفاوت است. تقابل بین ایالات متحده و ایران که در آن ترامپ در تلاش است با فشارهای اقتصادی مضاعف ایران را مجبور به تسلیم در مقابل آمریکا کند، نزدیکترین مورد به وقوع یک جنگ واقعی است.
تحریمهای اقتصادی ایالات متحده و اتحادیه اروپا علیه سوریه نیز به شکلی مشابه تلاش برای خفه کردن اقتصادی یک کشورند. هدف آنها به گفته جیمز جفری، فرستاده ویژه ایالات متحده این است که «زندگی را برای لاشه در حال جان دادن رژیم تا جایی که ممکن است سخت کند و ایران و روسیه را که مسئول این فاجعه هستند، مجبور به ترک آنجا کند». در عمل این مردم عادی سوریه هستند که به خاطر شرایط سخت زندگی و نبود خدمات درمانی در حال نابودیاند در حالیکه مشکلات رژیم سوریه بسیار ناچیز است.
تحریم و تعرفه در تلاش ترامپ برای عظمت دوباره دادن به آمریکا نقش مرکزی دارند و این استراتژی غیر هوشمندانه نیست. بدین وسیله آمریکا فشار زیادی روی چین، مهمترین رقیب آمریکا اعمال میکند. علاوه بر چین کانادا و مکزیک نیز تحت فشار قرار میگیرند. برتری نظامیای که آمریکا مدعی آن است نتوانست منجر به پیروزی این کشور در جنگهای عراق و افغانستان شود و باعث شد ترامپ از رسواییهای مشابه اجتناب کند. در دو سال و نیمی که از ریاست جمهوری او میگذرد، وی هیچ درگیری نظامی راه نینداخته، اما آغازگر چند جنگ تجاری بوده است. او این را خوب میفهمد که وزارت خزانه داری آمریکا کارنامه بهتری در راه انداختن جنگ تجاری دارد، تا پنتاگون در راه انداختن جنگ نظامی. تحریم و تعرفه بر خلاف جنگهای گرم به راحتی آغاز و متوقف میشوند و از لحاظ سیاسی نیز کمتر حساساند، زیرا باعث به خانه فرستادن جنازههای سربازان آمریکایی نمیشوند.
این رویکرد برای بریتانیا بسیار مهم است، زیرا پس از خروج از اتحادیه اروپا بیش از پیش به ایالات متحده وابسته خواهد شد. یکی از نشانههای این امر توقیف به شدت تحریک کننده یک نفتکش ایرانی گریس ۱ توسط کماندوهای یک کشتی جنگی سلطنتی در جبل الطارق در روز چهارم ژوئیه بود. اقدامی که از نظر قانونی نیز به شدت مشکل دار بود. همانطور که تصور میشد، این اقدام باعث شد ایران در اقدامی تلافی جویانه در روز ۱۹ جولای کشتی استنا امپریو بریتانیایی را در تنگه هرمز توقیف کنند. جرمی هانت در یکی از آخرین بیاناتش به عنوان وزیر امور خارجه گفت بریتانیا به کمپین «فشار حداکثری» آمریکا بر ایران نخواهد پیوست (هر چند به نظر میرسید با توقیف نفتکش که این کار را کرد) و برای راه اندازی نیروی نظامی حامی کشتیهای عبور کننده در خلیج فارس به کشورهای اروپایی - مشخصا آلمان و فرانسه - چشم امید دارد.
بسیاری به این نکته طنزآمیز اشاره کردهاند که دقیقا در زمانیکه بوریس جانسون در تلاش است جدی بودنش در خارج کردن «انجام بده یا بمیر» بریتانیا از اروپا تا ۳۱ اکتبر نشان دهد، این کشور از کشورهای اروپایی توقع دارد برای کشتیهای بریتانیایی در خلیج فارس اسکورت دریایی فراهم کنند. تصمیم بریتانیا به پیوستن علنی به ائتلاف ضد ایران به رهبری آمریکا - که بریتانیا هماکنون نیز عملا عضو آن است- نشانهای اولیه از عروج یک ائتلاف آنگلوساکسون ترامپ - جانسون در خاورمیانه است.
مهمتر از آن اتکای غیرقابل اجتناب بریتانیا به ایالات متحده در صورت وقوع برگزیت بدون توافق است. چنین خروجی آنچنان دشوار و پردردسر خواهد بود که جنگ سرد اقتصادی طولانی مدتی بین طرفین بوجود خواهد آورد. در چنین جنگی جانسون به دنبال حمایت ترامپ و واشنگتن خواهد بود. نه فقط برای بستن قراردادهای تجاری، بلکه برای کسب حمایت سیاسی همه جانبه علیه اروپا.
مدتهاست که برگزیت دیگر تنها به معنی خروج از اتحادیه اروپا نیست، بلکه تبدیل به وسیلهای در دستان راست افراطی شده تا بریتانیا را بر اساس مدلی نزدیکتر به آمریکای ترامپ تا اتحادیه اروپا بازتعریف کند. در رقابت با اتحادیه اروپا، بریتانیا به دنبال مقررات زدایی و مالیاتهای کمتر برای جذب شرکتها و دور کردن آنها از اتحادیه اروپا خواهد بود.
تبدیل کردن بریتانیا به «سنگاپوری بر رود تیمز» زمانیکه پس از رفراندوم برای اولین بار مطرح شد ایدهای مسخره و غیر عملی به نظر میرسید، اما امروز ممکن به نظر میرسد و در شرایطی که روابط بین بریتانیا و اتحادیه اروپا آکنده از خصومتهایی همیشگی شده برای بسیاری از اعضای کابینه این ایده جذابیت زیادی دارد.
از دیدگاه ترامپ ایستادن در کنار بریتانیا در چنین جنگ سرد اقتصادی نوعی استفاده از این مناقشه به عنوان سلاحی برای تخریب یا ضربه زدن به اتحادیه اروپا - بزرگترین بلوک تجاری جهان که او همیشه مخالف آن بوده- است.
© The Independent