رمان جدید سلمان رشدی که هماینک نیز برای جایزه بوکر نامزد شده، دیوی غولآساست که همه جا حضور دارد. اثری به بزرگی «کودکان نیمهشب» (Midnight’s Children) که دوبار جایزه برترینهای بوکر را از آن خود کرد. اگر آن اثر تمثیلی بود از استقلال و بعد تجزیه هند، «کیشوت» (Quichotte) تا آنجا پیش میرود که مرگ نویسنده را مصادف با پایان کل جهان میانگارد.
کیشوت یک مرد هندی مسن است که اکنون در آمریکا زندگی میکند و فروشنده سیارلوازم پزشکی و دارویی است. بعد از یک سکته، او ارتباط خود با واقعیت را از دست داده و به تماشای سریالهای واقعی تلویزیون معتاد میشود. در نتیجه به این باور میرسد که سرنوشت او با یک مجری معروف تلویزیون به نام سلما آر (بله واقعا)، که او هم اصالتا هندی است و در نیویورک زندگی میکند، گره خورده است. رمان رشدی برداشت مدرنی از رمان «دون کیشوت» سروانتس است و به همین خاطر هم کیشوت مصمم میشود تا ثابت کند سزاوار عشق سلما است. در این راه از آنجا که فرزندی نداشته، پسری خیالی به نام سانچو برای خود خلق میکند تا همراهش شود. اما سانچو هم به زودی به دنبال راه پینوکیووار خود افتاده و برای اینکه پسری واقعی شود از یک جیرجیرک سخنگو به نام جمینای (بله واقعا) یاری میگیرد.
اما به موازات این روایت رندنامه (پیکرسکه) که در سراسر آمریکا اتفاق میافتد و نه چندان ظریفانه به اموری همچون نژادپرستی، عوامگرایی (پوپولیسم) و بحران اعتیاد به افیون میپردازد، سلمان رشدی همچنین از داستان دیگری پرده برمیدارد. کیشوت در واقع رمانی است که توسط «برادر» نوشته میشود، نویسندهای که معمولا آثاری ترسناک مینویسد. ما همچنین روایت «برادر» را دنبال میکنیم که به دنبال ارتباطگیری با پسر و خواهر دور افتاده خویش است و سعی دارد نوشتن کتاب را تمام کند. این دو داستان بازتاب یکدیگر بوده و به گونهای فزاینده در هم تنیدهاند. همه این روایتها به طور دلنشین و ماهرانهای روی هم چیده شدهاند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
رمان رشدی بسیار بیشتر از بازگویی دون کیشوت است. هجونامهای است از فرهنگ ترامپی، اخبار دروغین، و دوران پسا-حقیقت که مفهوم واقعیت در آن در حال فروپاشی است. یک رمان علمی تخیلی است، رمانی جاسوسی، رمانی مناسب سفرهای جادهای و اثری از مکتب واقعگرایی جادویی. تمثیلی است از تغییر اقلیم و داستان یک مهاجر در دورهای است که غرق در احساسات ضدمهاجر است. یک داستان عاشقانه است که به نمایشی خانوادگی تبدیل میشود. یک فرفره فرامدرن است که سریع به دور خود میچرخد؛ هم نمیشود محو تماشایش نشد و هم دود خفهکننده شدیدی از خود تولید میکند.
آیا از این توصیف بلندبالا خسته شدید؟ باور کنید به پای فهرست بیانتهای سلمان رشدی در رمان واقعی و در انتظار جایزه او نمیرسد که گرفتار انباشتگی خستهکننده مثالها و توضیحات است.
او در این اثر به بیتلز، پاول سیمون، اندرو مارول، ویلیام وردزورث، شکسپیر، آرتور میلر، «راندن دیزی خانم» (Driving Miss Daisy) و «مردان سیاهپوش» (Men in Black) اشاره میکند. اشارات بیانتهایی به سریالهای واقعی تلویزیون، فیلمهای کمدی، رمانهای علمی تخیلی و آهنگهای محبوب دارد. او به ندرت از یک توصیف ساده استفاده کرده و معمولا پنج توصیف مختلف را در متن میآورد. پنج؟ واقعا که چه دستکم گرفتن شکوهمندانهای! در یک بخش، رشدی ۴۱ مورد از انواع مختلف خرناس کشیدن را میشمارد: «نمایش آتشبازی، تونلی هنگام ساعات شلوغی، ترافیک، آلبان برگ، شوئنبرگ، وبرن، فیلیپ گلس، و ...» که بسیار خستهکننده است، به ویژه در نیمه اول رمان. با ادامه کتاب خوشبختانه این گزافهگوییها کاهش مییابد.
گرچه رشدی ممکن است جنجالیترین و بینظیرترین نظرات را در امور جاری فرهنگی داشته باشد، اما اصلا این فرصت را از دست نمیدهد که مطمئن شود خوانندهاش حتما و قطعا مطلب را متوجه شده است. برای مثال در صفحه ۳۵۶، «برادر» توضیح میدهد که برنامهاش برای کتاب در حال نگارش چیست: «در این رمان فروپاشی زمین مصادف خواهد بود با نابودی محیط زیست و زوال سیاسی، اجتماعی اخلاقی کل سیارهای که روی آن زندگی میکنیم.» بله خیلی هم عالی، ولی مصادف بودن این دو فروپاشی در خیلی از صفحههای پیش از این صفحه نیز آشکار بود. هیچ نیازی نبود که «برادر» یا رشدی آن را برای خواننده هجا کند.
کیشوت در اوج خود است وقتی به موضوع قلب و احساسات انسانی میپردازد، مفاهیمی نظیر عشق و مرگ، ولی نه هنگامی که مشکلات اجتماعی را نقد میکند، آنگونه که فقط نویسنده را راضی نگاه میدارد. به هر صورت اما در پایان، کتاب به لحظهای درخور و نفسگیر میرسد. بخش آخر پر است از هیجان: شخصیتها، روایات و جهانهایی که با هم به گونهای تماشایی برخورد میکنند و رشدی سرشار از هیجان کنترل کامل آنها را در دست دارد. و این سفری است طولانی تا به آنجا برسید.
این نوشته برگردان فارسی از مقالات منتشر شده دیگری است و منعکس کننده دیدگاه سردبیری روزنامه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.
© The Independent