فصل پاییز در نیویورک هر سال با سه رویداد بزرگ آغاز میشود که جنبههای مختلف این ابرشهر را نشان میدهند: آغاز سال جدید تحصیلی در دانشگاههای آن، برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل با حضور رهبران جهان، و جشنواره فیلم نیویورک که در آن منتخبی از بهترینهای جشنوارههای بزرگ جهان به نمایش در میآیند.
پاییز ۲۰۲۰ اما برای نیویورک داغدیده به دلیل شیوع کرونا سخت و دشوار بود و هیچ یک از این سه رویداد چنان که باید و شاید، برگزار نشدند؛ بیشتر کلاسهای دانشگاهها مجازی بود، و نیز مجمع عمومی و جشنواره نیویورک.
سپتامبر ۲۰۲۱ اما بارقهای از امید با خود دارد: دانشگاهها باز شدهاند، بسیاری از رهبران به صورت حضوری برای مجمع عمومی آمدهاند (گرچه هنوز نیممجازی است)، و جشنواره فیلم نیویورک هم بار دیگر به مرکز لینکلن بازگشته است و نه تنها سینماها بازگشایی شدهاند، که سالن اپرای مشهور نیویورک در این مرکز هم فعالیت خود را از سر گرفته است.
جشنواره فیلم نیویورک بیش از آنکه سکوی پرتاب فیلمها باشد، گلچینی از جشنوارههای معتبر جهان (بهخصوص سه جشنواره اروپایی برلین، کن، و ونیز، و جشنواره آمریکایی ساندنس) است که قبلا دیده شدهاند، اما فیلم افتتاحیه آن معمولا از این قاعده مستثنی است و برای اولین بار به جهان عرضه میشود.
جلوه امسال فیلمی بود که روز جمعه جشنواره را افتتاح کرد: «تراژدی مکبث» ساخته جوئل کوئن، یکی از دو برادر و زوج هنری معروف «برادران کوئن» که این بار برای اولین بار بدون برادر کوچکترش فیلم میسازد. «تراژدی مکبث» در واقع اولین فیلم «تکبرادر کوئن» است. البته قوم و خویشی دیگر در این فیلم همراه آقای کوئن بوده است: همسرش، فرانسیس مکدورماند. مکدورماند با فیلم اخیرش، «سرزمین خانهبهدوشها»، به افتخاری بینظیر در تاریخ سینمای آمریکا نائل آمد؛ او اولین هنرمند تاریخ جوایز اسکار شد که برای یک فیلم هم جایزه بهترین فیلم را (به عنوان تهیهکننده) از آنِ خود کرد و هم جایزه بهترین بازیگر را.
حالا بار دیگر نیز او در «تراژدی مکبث» هم تهیهکننده است و هم بازیگر نقش اول زن. نقش اول فیلم را، امیری که در راه جاهطلبی به پادشاهی اسکاتلند میرسد، دنزل واشنگتن بازی میکند، ستاره کمنظیر سینمای آمریکا که دو وجه مشترک با مکدورماند دارد: شصت و اندی سالگی، و سابقه بازی در تئاتر و عشق دیرین به ویلیام شکسپیر.
«مکبث» از وسوسهبرانگیزترین نمایشنامههای شکسپیر است که در طول تاریخ سینما از سوی بسیاری از بزرگان این عرصه، فیلم شده است. آخرین نمونه عمده را در سال ۲۰۱۵ داشتیم که جاستین کورزل آنرا با بازی مایکل فاسبندر و ماریون کوتیار ساخت. اما «مکبث» کوئن بیش از آنکه ما را یاد این فیلم یا اقتباسهای دیگری مثل رومن پولانسکی بیندازد، شاید یادآور مکبث سال ۱۹۴۸ ساخته اورسون ولز باشد؛ آن نوع نگاه تاریک و تراژیکی که ولز استادش است و شاید از کوئن انتظار نداشتیم در محور «تراژدی مکبث» قرار گرفته باشد؛ اقتباسی مینیمالیستی که مکدورماند و واشنگتن، دو زوج دسیسهگر و در عین حال شومفرجام، در آن میدرخشند. نقطه قوت فیلم آن است که نه اسیر تئاتری بودن میشود و نه شکسپیری بودن خود را فراموش میکند. فیلمبرداری سیاه و سفید از یک سو و فضاسازیهای بینظیر مینیمالیستی از سوی دیگر، در همین راستا نمودی بهیادماندنی به فیلم میدهند. «تراژدی مکبث» اگر هم نتواند اسکار بهترین فیلم یا بازیگر را برای مکدورماند و واشنگتن تکرار کند، حتما لایق اسکار در زمینههایی مثل فیلمبرداری و طراحی صحنه هست. فیلمبردار، برونو دلبونل فرانسوی، انگار خود یکی از بازیگران فیلم است و استفن دکانت، طراح صحنه، موفق به دستاوردی جادویی شده است: بازخلق طبیعت بینظیر اسکاتلند در استودیوهای لسآنجلس. بازیگران نقش فرعی فیلم نیز هر یک در جایگاه خود میدرخشند. بهیادماندنیترین آنها کاترین هانتر، بازیگر و کارگردان تئاتر بریتانیا، است که نقش هر سه ساحره را شخصا بازی میکند.
فیلم نخست صبح روز جمعه در سالن والتر رید مرکز لینکلن برای منتقدان (از جمله منتقد ایندیپندنت فارسی) نمایش داده شد و چند ساعت بعد در سالن بزرگ آلیس تالی در همان نزدیکی برای جمعی وسیعتر و خریداران بلیت شب افتتاح. کوئن و بازیگران فیلم (از جمله واشنگتن و مکدورماند) در پی هر دو نمایش به سوالهای منتقدان و تماشاگران پاسخ دادند تا روزی پررویداد داشته باشند.
مکدورماند تعریف کرد که چطور حدود ۱۵ سال به همسرش میگفته که باید مکبث را روی صحنه تئاتر اجرا کنند، و کوئن اما گفته که هرگز حاضر به کارگردانی تئاتر نیست. خود کوئن سپس این روند را تعریف کرد که چطور کوشیده نگاهی سینمایی به نمایشنامه قرن هفدهمی شکسپیر داشته باشد. واشنگتن از این گفت که از جوانی شیفته شکسپیر و مکبث بوده و وقتی پیشنهاد بازی به او شده، بلافاصله پذیرفته است. برای کسانی که او را با فیلمهایی مثل «روز تمرین» بشناسند که در فضای شهری آمریکا و درگیری پلیس و باندهای مواد مخدر میگذرد، دیدن درخشش واشینگتن به عنوان پادشاه سالخورده اسکاتلند شاید غافلگیرکننده باشد و البته نشانهای از گستره هنر بازیگری-سینمایی او.
«تراژدی مکبث» یک وجه مشترک با فیلمهای افتتاحیه چند سال اخیر جشنواره نیویورک دارد: این بار نیز تهیهکننده فیلم یکی از شرکتهای پخش اینترنتی فیلم یا «استریمینگ» است؛ نشانی از قدرت روزافزون این شرکتها در عرصه سینما. این فیلم را شرکت «اپل» با همکاری شرکت نیویورکی «ای ۲۴» تهیه کرده است. فیلم چند ماه دیگر (در دسامبر) اکران عمومی میشود و سپس از ژانویه در سرویس پخش «اپل پلاس» قابل دسترسی خواهد بود. کوئن در پاسخ به پرسشی در مورد اینکه احساسش از این همکاری با «اپل» چیست، گفت همیشه دوست دارد فیلمش گستردهترین دامنه مخاطب را داشته باشد و پخش در «اپل» چنین چیزی را ممکن میسازد. او همچنین یادآوری کرد که تماشای فیلم در خانه موضوع جدیدی نیست و در سالهای پیشین نیز استودیوها بسیاری از فیلمهاشان را به صورت ویدیوهای «وی اچ اس»، خانگی عرضه میکردند و درآمد وسیع این عرصه نقش مهمی در آغاز کار کارگردانان تازهکاری مثل او و برادرش، ایتن، داشته است.
آقای کوئن در پی نمایش شامگاهی فیلم نیز گفت: «میخواستم بگویم اینکه این فیلم تراژدی است، دلیلی نیست که بهتان خوش نگذرد. پس از تراژدی لذت ببرید.» این هم تراژدی شکسپیری در دست فیلمسازی با مشخصات کوئن، و با همکاری اپل!
جشنواره نیویورک سال گذشته مجموعه فیلمهای «تبر کوچک» استیو مککوئین، کارگردان بریتانیایی، را عرضه کرده بود که محصول آمازون بودند و سال پیش از آن «مرد ایرلندی»، اثر مارتین اسکورسیزی، که محصول نتفلیکس بود. با این حساب، شرکتهای استریمینگ و عرصه فنآوری، قلب هنر عالی نیویورک را فتح کردهاند. نماد این فتح البته شاید بیش از هر چیزی در سال ۲۰۱۹ بود که «اپل» مجموعه تلویزیونی «برنامه صبحگاهی» را با بازی جنیفر انیستون، در همین مرکز لینکن افتتاح کرد، در همان حیاط معروفی که بیشتر با تئاتر و اپرا و باله شناخته میشد، و حالا شاهد حضور مجموعهای تلویزیونی با داستانی راجع به اخبارگوهای تلویزیونی و البته حضور رئیس اپل، تیم کوک، بود.
گلچین سینمای دنیا
از «تراژدی مکبث» که بگذریم، امسال نیز جشنواره نیویورک گلچین بهترینهای جشنوارههای بزرگ دنیا را به آمریکا میآورد. از جشنواره کن، «جاده خاکی» پناه پناهی که پیش از این مفصل در مورد آن نوشتیم، یکی از ۳۲ فیلمی است که در بخش اصلی جشنواره نیویورک نیز به نمایش در میآید. میتوان امید داشت که فیلم اول پناه که در بخش «دو هفته با کارگردانان» جشنواره کن درخشید، در این سوی اقیانوس اطلس نیز به اقبال برسد تا او بیشتر مطرح شود.
بیشتر فیلمهای دیگر بخش اصلی جشنواره را قبلا در ساندنس، کن، یا ونیز دیدهایم و دربارهشان نوشتهایم؛ از جمله «مادرهای موازی» پدرو آلمودووار و «قدرت سگ» جین کمپیون از ونیز، و «زانوی احد» ناداو لاپید و «بدترین آدم دنیا» خوآکیم تریر که به نظر نگارنده دو تا از بهترین فیلمهای کن بودند. ریوسوکه هاماگوچی نیز که گفتوگوی ما با او در کن بهزودی منتشر میشود، «ماشین من را رانندگی کن»، اقتباسش از داستان کوتاهی از هاروکی موراکامی، را به نیویورک آورده است و هم دیگر فیلمش «چرخ اقبال و فانتزی» را که مثل آن یکی جایی بین خیال و واقعیت حرکت میکند. فیلم دیگری که از کن که به نیویورک آمده است، «تیتان»، ساخته جولیا دوکورنائو است که من آن را نپسندیدم، اما هیات داوران به رهبری اسپایک لی ظاهرا آنقدر دوستش داشت که نخل طلا را به آن بدهد.
اما از آنجا که منتقد شما در جشنواره نصفهنیمه برلین امسال (که نیم مجازی بود و نیم پخش در فضای آزاد) شرکت نکرد، فیلمهای آنرا ندیده است و در نیویورک بیشتر دنبال تماشای این فیلمها هستیم. از جمله، فیلمی از یکی از کشورهای نزدیک به ایران: الکساندر کوبریدزه گرجستانی با «وقتی به آسمان نگاه میکنیم چه میبینیم؟» آمده است که به زبان گرجی ساخته شده و محصول مشترگ گرجستان و آلمان است. این فیلم در بخش مسابقه برلین به نمایش درآمد و جشنواره نیویورک در موردش نوشته است: «کوبریدزده با فیلم جدید خود سمفونی شهری صمیمانه و بینظیری درست کرده است که به عنوان داستانی عاشقانه بین فوتبالیستی به نام گیورگی و داروفروشی به نام لیزا آغاز میشود، اما به طرزی ریشهای و لذتبخش شکل عوض میکند تا در نهایت به پرترهای دوستداشتنی و غریب از کل فضای یک شهر بدل شود.»
دیگر فیلم برلینی به نیویورک آمده، «دختر و عنکبوت» از سوئیس و ساخته رامون و سیلوان زورخر است با بازی هانریت کونفوریوس، بازیگر ۳۰ ساله آلمانی و متولد برلین، که او را از سریال «قبایل اروپا» در نتفلیکس بهیاد داریم. این فیلم در بخش «برخوردها»ی برلین به نمایش درآمد و جایزه بهترین کارگردانی آن بخش را برای دو زورخر به میان آورد. «دختر و عنکبوت» حالا هم در نیویورک نمایش مییابد و هم در جشنواره بزرگتر تورنتو. «دختر و عنکبوت» از آن دسته فیلمهایی است که جذب دنیای ابزورد آن میشویم و حداقل برای من نیازی به تلاش زیاد برای دنبال کردن داستان آن (اگر اصلا داستانی در کار باشد) نیست. کل فیلم حول داستان اسبابکشی معمولی دختری میگذرد که به خانهای جدید میرود. فضای ابزورد و غریب فیلم اما آنرا به شعری سینمایی بدل میکند که میتوان با آوای آن همراه شد؛ بیآنکه دغدغه «معنا» داشته باشیم.
از بخش اصلی که بگذریم، در بخش «زیر نورافکن» جشنواره نیویورک نیز فیلمهایی از بهترینهای کن و ونیز به نمایش درمیآیند که قبلا راجع به آنها نوشتهایم؛ از جمله «دختر گمشده» ساخته مگی جیلنهال بر اساس داستانی از النا فرانته، «مراسله فرانسوی» ساخته وس آندرسون، و «ماسه» ساخته دنیس ویلینوو بر اساس رمانهای علمی تخیلی فرانک هربرت، که همین چند هفته پیش ونیز (و منتقد شما را) محسور خود کرده بودند. حدود یک ماه به اکران عمومی «ماسه» مانده است و باید دید نمایش همزمانش در نیویورک و تورنتو میتواند سکوی پرتاب محبوبیتش فرای جشنوارهها شود یا نه.
فیلمهای امسال اما فرای سینما هستند و به سیاقی ویژه در تاریخ شهر نیویورک به یاد خواهند ماند: شرکتکنندگان جشن بازگشت نیویورک به زندگی.