مصاحبه رئیسی برای استخدام بادیگارد

بخش اول پرسش‌های کلیدی امنیتی با داوطلب لباس شخصی

ابراهیم رئیسی همه احتیاط‌های امنیتی را رعایت می‌کند

پرسش‌های کلیدی امنیتی با داوطلب لباس شخصی

-بسم الله الرحمن الرحیم.
-بسم الله الرحمن الرحیم.
-اگه یکی بخواد مرا خفه کند چکار می‌کنی؟
-سگِ کی باشه.
-سگِ کی؟
-عرض کردم سگِ کی باشه.
-تعلقش به کی باشد؟
-لا اله الا الله.
-این‌ها معمولاً سگ همراهشان نمیارند.
-آقا بیزحمت برو سر سؤال بعدی.
-اگر یکنفر بخواهد مرا چاقو بزند چی؟
-شیکمش سفره است.
-سفره؟
-بعله.
-می‌بندد به شکمش؟
-نوکرتیم داش. سؤال بعدی رو بپرس کار داریم.
-چه سوالی؟
-همین اینترویو.
-آهان. اگر یکنفر از روی پشت بام خاکروبه بریزد روی سر من چکار می‌کنی؟
-هنو مادرش نزائیده.
-آفرین. مادرش کجاست که نزائیده؟
-بغل باباش.
-بغل بابای خودش؟
-داشم برو سر اینتر بعدی.
-اگر من رفتم یک جایی را افتتاح کنم، خواستم نوار قیچی کنم. موقع قیچی کردن معلوم می‌شود قیچی یادشان رفته. اخیراً در یک استانی اتفاق افتاد ...
-یادشون نرفته بود. بودجه قیچی رو هاپولی کرده بودند.
-هاپولی؟
-بعله.
-هاپولی درست است یا هابولی؟
-هاپولی حاج آقا.
-بعله ولی عرب‌ها چون پ ندارند، امام صادق می‌گفت هابولی.
-خبر ندارم آقای دکتر.
-هر قیچی چند تا هاپولی را پوشش می‌دهد؟
-چه پوششی؟
-زیر بنای محلی که باید افتتاح بشود.
-آقا سر جدت بگذریم. گفتی رفتی یک جایی را افتتاح کنی، حالا قیچی نیست.
-بعله. عکاس‌ها و فیلمبردارها هم دارند می‌گیرند. بنابراین نباید فرصت از دست برود. حالا اگر من بخواهم با دندان آن نوار را قیچی کنم ...
-دیگه اون که قیچی کردن نمیشه.
-بعله، بخواهم با دندان پاره کنم، آیا شما از پشت سر مواظب هستی؟
-نه حاج آقا. ضامندارو درمیارم میدم دستت میگم با این ببُر.
-ضامندار؟
-بعله.
-ضامن دارد؟
-بعله.
-ضامنش هم همراهش است؟
 -بعله. ایناهاشش. این اسلحه ماست.
-اوخ اوخ. ببر عقب، بگیرش اونور، در نره.
-در نمی‌ره حاج آقا. نترس.
-اصلاً بهتر است نوار را افتتاح نکنم. از زیر نوار می‌روم داخل.
-سؤال بعدی پیلیز.
- من در حال سخنرانی هستم، ناگهان یک خرمگس از بالا صاف میافتد روی میزم و به طرف من میاید.
-خرمگس که از این کارها نمیکنه آقای دکتر. اون عنکبوته.
-بعله. من چون از عنکبوت می‌ترسم گفتم خرمگس. شما هم بگو خرمگس.
-خرمگس.
-آنوقت چکار باید بکنم؟
-هیچی. به روی خودت نیار به سخنرانی ادامه بده.
-نه خیر، می‌ترسم بیفتم به تُپُق، کلمات را قاطی کنم پرت وپلا بگویم.
-چه بهتر حاج آقا. تازه درست میشی.
-فرض کنیم یک جایی داریم غذا می‌خوریم، شخص میزبان برای توطئه از پیش کشک و بادمجان را مسموم کرده است. سم ریخته است توی کشک و بادمجان. تکلیف چیست؟
-باس اون کشک و بادمجونو نخوری.
-بنده اصلاً کشک و بادمجان دوست ندارم.
-چه بهتر.
-ولی میزبان که نمی‌داند.
-لا اله الا الله. گرفتی مارو؟
-نه خیر. اگر در مصاحبه قبول بشی شاید بگیریم.
-پَ سؤال کن.
-من می‌توانم از غذاهای دیگر بخورم؟
-بخور داداش. بخور ولمون کن.
-اگر در هواپیما باشم. در خلای هواپیما باشم ...
-دور از جان، حاج آقا.
-وقتی می‌خواهم بیایم بیرون می‌بینم یک تروریستی پشت در ایستاده.
-شاید شاش داره.
-نه خیر. از قیافه‌اش معلوم است که شاش ندارد بلکه می‌خواهد بنده را ترور کند.
-میری تو، در خلارو اَداخل چفت می‌کنی تا تروریسته بره.
-چه مدت باید آن تو باشم؟
-بمون دیگه. کاری نداری که. میمونی تا ما یارو رو خلع سلاح کنیم، در می‌زنیم میگیم آقای دکتر بیا بیرون.
-از کجا بفهمم پشت در شما هستی یا تروریسته؟
-کُد میذاریم حاج آقا.
-کُد؟
-بعله آقای دکتر. یک کلمه رمز. خارجیش میشه پسوُرد.
-می‌خواهی توی خلا بنده را هک کنی؟
-نه آقای دکتر، یک کلمه مثل اسم شب میذاریم اول جمله، شما با خیال راحت میای بیرون.
-قبوله. پس باید قبلاً قرار بگذاریم.
-بعله حاج آقا. اول من یکی می‌زنم به در. شما هم یک تقه از داخل می‌زنی. بعد من میگم آقای رئیس جمهور، ریدی بیا بیرون... (پایان بخش اول)

***

فیسبوک همگانی هادی خرسندی

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه