از آغاز انقلاب بهار عربی و هنگامی که برخی از اقلیت های مذهبی در خاور میانه، با تهدید رو به رو شدند، ادعای مطرح شد مبی بر این که ایران از گروه ها و اقلیت های مذهبی تحت تهدید تروریسم تکفیری و افراطگرایی سنی، حمایت میکند. بسیاری از سیاستمداران و خبرنگاران هم این ادعا را باور کردند. رسانههای ایران آنچنان به تبلیغ این شایعه پرداختند تا این که منجر به دگردیسی توازان قوا به ضرر ائتلاف عربی و حتی خود اقلیتها شد.
من از دهه هشتاد به این سو، شخصا تحول تاریخی مسأله اقلیتها را دنبال کرده ام. در آن زمان تشکلی به نام «کمیته شرقی» تأسیس شد که من هم در تأسیس آن سهم داشتم. این کمیته از تعدادی از اقلیتها نمایندگی میکرد. من از آن وقت دریافتم که از ده هفتاد رژیم حافظ اسد و از ۱۹۷۹ به بعد رژیم ایران، تلاش کرده اند تا از برگه اقلیتهای مسیحی برای تحقق برنامههای خود استفاده کنند. اما ایستادگی نیروی معروف به منطقه شرقی در لبنان و ظهور رهبری بشیر الجمیل و نقش جبهه لبنان در آن وقت، مشت سوریه و ایران را باز کرد و سرکوب و قلع و قمع اقلیت مسیحی، بر دوش آنها گذاشته شد.
پس از شکست و پراکندگیای که در اثر جنگهای داخلی ویرانگر در سال ۱۹۹۰ بر مسیحیان لبنان وارد شد، دروازه به روی مداخلات ایران و سوریه باز گردید و برگه ای بازی مسیحیان و سایر اقلیتها به دست ایران و رژیم سوریه افتاد، تا آنها مطابق به اهداف و برنامه های خود از آن کار بگیرند، البته تأسیس گروه حزب الله در همین چارچوب قابل مطالعه میباشد.
با ورود ارتش سوریه به مناطق مسیحی نشین لبنان در سال ۱۹۹۰ آخرین پایگاه مقاومت اقلیتهای مسیحی در خاورمیانه درهم شکست و محور تهران - دمشق آهسته آهسته نفوذ خود را در کلیساها و مراکز دینی مسیحیان و حتی نهادهای دولتی لبنان، گسترش داد.
اما قیام دیگری در سال ۲۰۰۰ به رهبری کاردينال مار نصر الله پطرس صفير، سر اسقف فقید مسيحيان ماروني لبنان، راه افتاد که به زودی گسترش یافته و پناهندگان لبنانی در خارج را نیز در بر گرفت. فشار قیام از داخل و تلاش پناهندگان از بیرون، منجر به صدور قطعنامه ۱۵۵۹ شورای امنیت مبنی بر لزوم خروج نیروهای سوری از لبنان و خلع سلاح حزب الله، شد.
در سال ۲۰۰۵ «انقلاب سرو» رخ داد که در نتیجه، مسیحیان با اهل سنت، درزیها و لیبرالهای شیعه ائتلاف کردند و ائتلاف آن ها مورد حمایت پاریس و واشنگتن قرار گرفت. سپس نیروهای سوریه با ذلت و خواری از لبنان بیرون شدند و ضربه سختی بر محور تهران - دمشق و مقوله حمایت از اقلیتها وارد گردید.
در پی این شکست، محور تهران - دمشق، نتوانست آرام گیرد و تلاشهای خود را همچنان ادامه داد. نخست، اقدام به ترور شخصیتهای سیاسی مسیحی و سنی از جمله جبران توینی، بیار الجمیل و ولید عیدو کرد.
پس از آن حزب الله در سال ۲۰۰۸ به بیروت غربی به ویژه مناطق سنی نشین و همچنان بر درزيها در استان جبل لبنان، حمله کرد که در اثر آن فضای بیم و هراس در میان سیاست مداران مسیحی مخالف محور تهران - دمشق، به وجود آمد.
پس از ظهور داعش در عراق و سوریه و کشتار اقلیتهای مسیحی و ایزیدی توسط این گروه، رهبران مسیحی در عراق، سوریه و لبنان، احساس ترس و خطر کردند و به این باور رسیدند که بر خلاف خواستشان، چارهای جز پیوستن به محور تهران ـ دمشق، ندارند، به ویژه هنگامی که برای آن ها معلوم شد که اداره رئیس جمهور اوباما، در فکر حمایت از آنها نیست.
با این وضع، ایران، سوریه و حزب الله از خطر وجود داعش بهره برداری کرده، با هوشیاری و مهارت یک لابی مسیحی در اروپا و آمریکا، به نفع خود ایجاد کردند که مقوله حمایت از اقلیاتها را بار دیگر ترویج دهد.
محور تهران – دمشق، از سال ۲۰۱۴ به این سو، موفق شد تا از طریق کلیساها و گروههای فشار در عمق جامعه آمریکا نفوذ کند، تا جاییکه عواطف شماری از اعضای کنگره نیز تحریک شده به این مسأله توجه نشان دادند؛ آنها پس از نشستها و گردهماییهایی، این باور را در اذهان تبلیغ کردند که رژیم اسد، حمایتگر مسیحیان است و حزب الله، شری است اجتناب ناپذیر و ایران رهبری رویارویی با آنچه را که افراطگرایی سنی اش نامیدند، بر عهده دارد.
اما پس از شکست داعش، و گسترش شبه نظامیان طرفدار ایران در عراق، حقایق آشکار شد؛ اینهاکه خود را حامی مسیحیان و اقلیتها عنوان کرده بودند، مسیحیان، سنیان و شیعیان لیبرال را سرکوب کرده، جغرافیای بشری عراق را به نفع شیعیان طرفدار خود تغییر دادند.
در لبنان، حزب الله سلطه خود را بر نهادهای دولت، گسترانید و مسیحیان را در جهت خواستههای محور تهران – دمشق، در غرب، به کار گرفت.
اما در مصر، مسیحیان که اقباط نامیده میشوند، از گروههای تندرو تکفیری، هراس تاریخی در دل دارند و از اعمال خصمانه اخوان المسلمین، احساس نگرانی می کنند. از این جهت رژیمهای ایران و سوریه، همواره تلاش کرده اند تا نخبگان مسیحی در مصر را زیر نام رویارویی با اهل سنت، با رژیم سوریه همسو گردانند. از طرف دیگر، از سال ۲۰۱۴ به این سو، ایران در تلاش است تا پیوند خود را با قطر و اخوان المسلمین گسترش دهد.
برنامه ایران این است که مسیحیان مصر را به بهانه اینکه تحت ستم قرار دارند، از دولت مصر دور کرده و همکار با نظامهای سیکولار نما همچون رژیم اسد، گرداند، اما اکثریت مطلق مسیحیان مصر، مخالف برنامههای ایران هستند. آنها در عین رویارویی با تندروان و اخوانیان، خواهان عدالت در چارچوب دولت مصر میباشند.
سقوط اقلیتها در دامن محور ایران – سوریه، عواملی دارد که به برخی از آنها در زیر اشاره میشود:
۱- عدم حضور فعال نیروهای شرقی در صحنه ای سیاست به علت افزایش اختلافات و پراکندگی ها.
۲- ابهام در سیاست های آمریکا در قبال تحولات منطقه که ناشی از موضعگیریهای اوباما است.
۳- عدم توجه کشورهای عربی به مسأله اقلیتها. این امر سبب شده است تا برگه اقلیت ها از دست کشورهای عربی بیفتد و در اختیار ایران قرار گیرد و ایران از آن حتی در کنگره استفاده کند.
به رغم واقعیت های موجود، ایران نمیتواند برای زمان طولانی، برگه اقلیتها را در اختیار داشته باشد؛ چون گروههایی در میان آشوریها و کلدانیهای عراق و سریانیهای سوریه و در میان نسلهای نو لبنان، بروز کرده اندکه با برنامهها و استراتژیهای ایران سازگاری ندارند و در برابر آن مبارزه میکنند. این گروهها دیر یا زود، با برنامههای آمریکا بر ضد نفوذ ایران در منطقه، نیز هماهنگ خواهند شد.
البته ایجاب می کند ائتلاف کشورهای عربی با اقلیتهای مذهبی یاد شده ارتباط بر قرار کرده و آخرین میخ را بر تابوت بهره برداری ایران از برگه اقلیت های مذهبی بکوبد.
© IndependentArabia