ازدواج خاطره‌انگیز ری‌شهری

اگر به سناریونویسی علاقه دارید، از دست ندهید

آیت الله محمد محمدی ری‌شهری از پیشروان نهضت کودک-همسری

 آیت الله محمد محمدی ری‌شهری – وزیر واواک میرحسین، که من خاطره خوبی از ایام وزارت او دارم! – در کتاب خاطرات خود، شرح ازدواجش را می‌دهد که این روزها به مناسبت درگذشت خجسته‌اش، سایت به سایت می‌گردد:

 «در مدت اقامتم در نجف معمولاً مانند بسیاری از طلاب، شب‌های جمعه به کربلا می‌رفتم، یکبار که تشرف پیدا کردم، خیلی ساده خدمت حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) عرض کردم: «آقا من مایلم ازدواج کنم». پس از بازگشت به نجف در مدرسه‌ی آخوند، در حجره آقای متقی با حاج اصغر آقا (رحمـة الله علیه) مشغول خوردن صبحانه بودیم که سخن از ازدواج به میان آمد. اصغرآقا گفت: «آقای مشکینی دختری دارد، ولی کوچک است می‌خواهی برایت درست کنم؟»

این صحنه رمانتیک صبحانه خوردن در مسجد، خیلی سینمائی است. من یک سناریوی کوتاه نوشته‌ام:

لوکیشن: مدرسه آخوند در نجف – حجره آقای متقی – سر سفره صبحانه

بازیگران: حاج اصغرآقا – محمدی ری‌شهری

-حضرت ری‌شهری، فیض الله انفاسکم، خوش آمدید.
-سایه عالی مستدام.
-چای شیرین بدهم خدمتتان؟
-چای شیرین عالی هم مستدام.
-عنایت دارید. از این پنیر علیه السلام میل فرمودید؟
-بله، فتبارک الاحسن الخالقین. عجب پنیری است. از کجا ابتیاع می‌فرمائید؟
-نمی‌خریم. هیچ چیز نمی‌خریم. زُوّار می‌آورند. این سماور و قوری هم که می‌بینید نذر سیدالشهداست.
-پس باید سیدالشهدا ازش چای بخورد. ها ها ها.
-املت میل دارند حضرت آقا؟ قل هوالله احد.
-الله الصمد. اگر بیضه مرغ را نذری آورده‌اند، لم یلد، ولی اگر خودتان خریده‌اید لم یولد.
-نه خیر. ایاکً نعبدو و ایاکَ نستعین.
-انالله و انا الیه راجعون.
-صحیح می‌فرمائید.
-یا ضامن آهو، قاشق چایخوری یادم رفت بدهم خدمتتان.
-مهم نیست. اهدنا الصراط المستقیم. با انگشتم بهم زدم.
-این قاشق چایخوری‌ها را برادری از پاریس آورده. دمبش شبیه برج ایفل است.
-باید بدهیم اسلامیش را درست کنند سرش گنبد، ته اش گلدسته.
-انشاالله تعالا. از این عسل بفرمائید.
-این را هم زُوّار؟
-نه خیر بچه‌های حجتیه از تهران فرستاده‌اند. مال یک بهائی است. مؤمنین کندوهایش را مصادره کرده‌اند.
-عسل بهائی را می‌شود خورد؟
-خودش بهائی است، زنبورهایش که بهائی نیستند! ها ها ها.
-سؤال بی‌ربطی بود. لا اکراه فی الدین. مال کفار همه جورش حلال است.
- به چیز دیگری مایل هستید؟
-نه خیر، فقط مایلم ازدواج کنم. پریشب هم خیلی ساده خدمت اباعبدالله عرض کردم: «آقا من مایلم ازدواج کنم.».
-اگر به جای مایل، عمود می‌فرمودید، حضرت زودتر کارتان را راه می‌انداخت. هاها هه هه هاها.
- «حضرت آقا من عمودم ازدواج کنم!» ها ها ها. بله درست می‌فرمائید. بهتر بود حضرت را دستپاچه کنم. هاخ هاخ هاخ هاخ.
-کک به تنبان مبارک می‌انداختید. ها ها ها.
-استغفرالله. صحبت به کجا کشید. اصلاً بحث ازدواج نبود، حرف قاشق چایخوری بود. یاللعجب. نمی‌دانم چرا سخن از ازدواج به میان آمد!
- بعله، الخیرو فی ماوقع. سر صبحانه معمولاً صحبت ازدواج پیش می‌آید. اتفاقاً «آقای مشکینی دختری دارد، ولی کوچک است می‌خواهی برایت درست کنم؟»
-فرمودید کوچک است؟
-بعله.
-فرمودید برایم درست می‌کنید؟ یعنی بزرگش می‌کنید؟
-بعله، قاشق چایخوری را می‌کنیم قاشق سوپ خوری. ها ها ها ها.
کات

لطفاً وسط سناریو را خودتان بنویسید. بر اساس دنباله خاطرات. صحنه پایانی با من:

«آقای مشکینی پاسخ ایشان را موکول به استخاره کرد و پس از چند روز پاسخ داد که استخاره کردم خوب آمد.

پس از موافقت ایشان، جریان را به خانواده‌ام در تهران نوشتم و خواستم که به قم بروند و صبیه‌ی ایشان را ببینند. آن‌ها رفتند و دیدند و پسندیدند و در پاسخ نامه من نوشتند: «خوب است ولی خیلی کوچک است.» او در آن هنگام تقریباً نه ساله بود. با اینکه قرار بود جشن ازدواج ما چند سال بعد باشد، پیشنهاد کردم که هر چه زودتر انجام شود. آقای مشکینی ابتدا با این پیشنهاد موافق نبود. دلیل مخالفتش هم کوچک بودن همسرم از نظر سنی بود، چون در آن هنگام یازده سال بیشتر نداشت، اما من موضوع را با جدیت پیگیری می‌کردم که همسر من است و شرعاً حق دارم او را به خانه خود ببرم. و جشن ازدواج ما در سال ۱۳۴۷ برگزار شد.»

این هم سکانس آخر:

لوکیشن: کربلا – حرم مطهر سیدالشهدا، حضرت أبا عبدالله الحسین (علیه السلام)

آیت‌الله عظما ری‌شهری دست به پنجره‌های ضریح، با صورتی غرق اشک:

-یا امام. قربان دستت. کودک همسری را خودم جا انداختم. با افتخار هم توی خاطراتم نوشتم. فقط خدا نیامرزد آیت‌الله مشکینی را که دو سال من بدبخت را سردواند. بچه سوخت. از سن ازدواجش گذشت. حیف شد یا حضرت، خیلی حیف شد.

***

اینستاگرام رسمی هادی خرسندی

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه