ما میتوانیم شاهزاده رضا پهلوی را دوست داشته باشیم یا علاقهای به او نداشته باشیم، میتوانیم با نظام پادشاهی مشروطه مخالف یا موافق باشیم اما در تعبیر و برداشتمان از شخص او دو موضوع را نمیتوانیم نادیده انگاریم. نخست آنکه او دارای پایگاهی مردمی است که ستونهایش را نسلی نگهدار و نگهبان است که در زمان پدر او یا در سالهای خردی بوده و پس از انقلاب پا به جهان گذاشته است.
اگر کسانی از نسل من و یا پیش از من از او و نظام پیشین با همه کاستیها و نابسامانیهای سیاسیاش حمایت میکنند، نه فقط بهدلیل شادخواریها و زندگی کموبیش خوش دوران (به قول اسفندیار منفردزاده خوش استبداد) است، بلکه جنایتهای اهالی ولایت فقیه، فساد دستههای مافیایی حاکم، عزلت خانه پدری، محور شرارت و ترور شدن سرزمینمان بعد از ۴۴ سال، دو تصویر در برابرمان گذاشته است، دیروز و امروز.
نکته دوم اینکه مثل شازدههای قاجار که هنوز هم از شاه شهید و خاقان مغفور و احمدشاه یاد میکنند و افسوس میخورند چرا پسر محمدحسن میرزا، افسر نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا، فارسی بلد نبود که چرچیل او را بر تخت سلطنتش بنشاند. نه رضا پهلوی مثل آنها نیست. نه تفاخر به عهد پدری میکند و نه با تجاهل به کاستیها و معایب آن دوران ، ۵۷ سال پهلوی را نادیده میگیرد .. . به قول زنده یاد هلاکو رامبد که چندی مشاور و رئیس دفتر سیاسی او بود در وجود او بهدنبال یک دیکتاتور نباشید.
به غایت مردمی است و به دموکراسی باور دارد .
هیچیک از ما نمیتوانیم چشم ببندیم و بگوییم نخیر این مردمی که پدر بزرگش را صدا میزنند، وهمزدهاند و تعدادشان اندک است و از این جمع کمتر کسانیاند که او را صدا میزنند «رضا پهلوی برگرد».
مجاهدین خلق پس از غیبت مسعود میرزا (قاجارها گاهی به دامادهایشان نیز لقب میرزا را مرحمت میکردند، من نیز با توجه به اینکه همسر رجوی، مریم عضدانلوی قاجار، از نبیرگان خاقان مغفور است، بیمایه ندیدم که داماد را مسعود میرزا خطاب کنم) جمعی اسیر دلشکسته به پیری رسیدهاند که مثل جعفرزاده و ابریشمچی و خانم عضدانلو و ندیمههایشان نه بخت رنگ کردن مو را دارند نه خرید لباس از مزونهای پاریس و رم. دلشان خوش است که هر از چندی دستگاه تبلیغاتی سازمان در بوق بدمد و خبر هک کردن تلویزیون ولی فقیه و سه ثانیهونصفی عکس مرحوم رجوی را نشان دادن، به آنها بدهد. در هیچ تجمع مردمی در ابعاد گسترده کسی نه نام آن مرحوم و نه همسرش را به زبان آورده و نه آن همه دبدبه و کبکبه روزگار «در جوار وطن» برایشان به جز همکاری سازمان با عراق در دوران جنگ، یادآور نکته دیگری است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
مردم رضا پهلوی را صدا زدند و او در پیام هفته پیش خود به آنها جواب داد و با اینکه پاسخش به ندای مردم با تاخیر بود اما چنان تاثیری داشت که رهبر جمهوری اسلامی را در کمتر از یک روز به آن واکنش عصبی، سرشار از غضب با هالهای از ترس، واداشت. رضا پهلوی در سخنانش با ملت ایران رشد سیاسی و فرهنگی خود را آشکار کرد و سید علی خامنهای پسرفت و عقبماندگی ذهنی خود را فریاد زد.
شاهزاده رضا پهلوی در خطابه خود به ملت ایران چنان قدرتمندانه و با اعتمادبهنفس سخن گفت که خامنهای را به وحشت انداخت. نگاه کنید به این بخش از کلامش:
« - بگذارید با اطمینان بگویم که من امروز نسبت به فردای پس از رفتن جمهوری اسلامی نگران نیستم؛ چرا که میبینم با وجود همه محدودیتها و ممنوعیتهایی که این رژیم علیه جوانان و مردم ایران اعمال کرده، در همان داخل ایران به اندازه کافی نیروهای میهنپرست، متخصص، مدیر و نخبه وجود دارد که بتوانند ایران را به بهترین شکل اداره کنند.
- آنهایی که نگران آلترناتیو برای جمهوری اسلامی هستند، آیا تصور میکنند که کشور بزرگ ایران با ٨۵ میلیون جمعیت، جایگزینی برای کسانی که شغل اول و آخرشان روضهخوانی است، ندارد؟ حتما دارد.
- من از نیروهای سیاسی و مبارزاتی میخواهم که ایجاد یک سازوکار هماهنگکننده اعتراضات و فراخوانها را در اولویت قرار دهند. تصمیماتی که از دل چنین سازوکار مبتنی بر خرد جمعی بیرون بیاید، مورد حمایت من نیز خواهد بود.
- به سرکوبگران رژیم: این رژیم، رفتنی است. اتحاد جماهیر شوروی با هزاران کلاهک هستهایاش سقوط کرد. این رژیم درمانده، که از تامین نان شب شما هم عاجز مانده، سرنوشت بهتری نخواهد داشت. روی اسب بازنده شرط نبندید!
- به ارتشیان: همانطور که در مقابل دشمِن خارجی از کشور و ملت دفاع کردید، وظیفه دارید که حافظ جان ملت در مقابل دشمن داخلی باشید. من به وطنپرستی شما باور دارم.
- از سران و بزرگان ایلات و عشایر و طوایِف ایران، از لُر و بختیاری و کُرد و بلوچ تا عرب و قشقایی و تُرک و تُرکمن میخواهم تا در پشتیبانی از مردمی که شجاعانه به خیابانها میآیند، پیمان اتحاد و همبستگی ببندید.»
و در جایی دیگر از ملتی میگوید که یکسره به اپوزیسیون رژیم تبدیل شده است.
«امروز بزرگترین اپوزیسیون و آلترناتیو جمهوری اسلامی، شما ملت ایران هستید که از همیشه متحدترید و بدون توجه به دستهبندیها و گرایشهای سیاسی، چپ و راست، جمهوریخواه و مشروطهخواه، دوشادوش هم برای آیندهای بهتر تلاش و مبارزه میکنید. شما شایسته بهترینها هستید و به آن خواهید رسید».
در شرایطی که اگر هر یک از فعالان اپوزیسیون پنج تا و نصفی برایش فریاده زده و نامش را برزبان آورده بودند؛ خود را نادر عصر و منجی زمانه میخواند؛ ولیعهد سابق ایران هیچ صفتی برای خود قائل نیست در حالیکه کسی جز او را نداریم که همه فعالان و قطبهای اپوزیسیون میتوانند با او دور یک میز بنشینند و او این مسئولیت را خطاب به مخالفان رژیم، رسانهها، رسانههای اجتماعی، فعالان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی یادآور میشود.
در برابر ولیعهد پیشین، علی خامنهای، رهبر تحمیلی رژیم، خطونشان میکشد، پنجاه بار دشمن دشمن میگوید و بعد تهدید میکند، ترس و غضب در آوای او موج میزند.
خامنهای در پاسخ به شاهزاده به تلویح میگوید در صورت در صحنه نبودن مردم، امکان بازگشت حکومت پهلوی مهیا میشود.
«انقلاب کبیر فرانسه بعد از حدود ۱۲ ـ ۱۳ سال، مجددا سلطنتی شد و ناپلئون سر کار آمد و ۱۵ سال در راس قدرت بود و بعد همان خانوادهای که انقلاب فرانسه علیه آنها انجام شد، برگشتند و اداره این کشور را برعهده گرفتند. وقتی مردم در میدان نیستند، نتیجه میشود این. در انقلاب شوروی، به ۱۲ سال هم نرسید و استالین و جانشینان او چنان استبدادی را اعمال کردند که سلطنتهای قبل از آنها این استبداد را ندیدند و باز هم مردم هیچکاره شدند.»
سید علی خامنهای عملا اعتراف میکند مثل فرانسه و روسیه مردم وقتی از ستم و کشتار و فساد به ستوه آمدند در پی احیای رژیم رفته برمیآیند، منتها با تجاهل العارفین خود را به کوچه پایین خیابان میزند. با هوشی کمتر از یک روضهخوان عادی مدعی میشود دشمن مردم را به خیابانها کشانده است، تهدید میکند و سرانجام میگوید: «خیال میکنند میتوانند ملت ایران را در مقابل نظام اسلامی قرار دهند. این اشتباه را به این دلیل مرتکب میشوند که مشاورینی دارند که همان ایرانیان خائنی هستند که به آنها مشورت میدهند. این مشاورین خیانتکار، به کشور خودشان که خیانت میکنند، اما به آنها هم خیانت میکنند که بدون اطلاع صحیح مشورت میدهند. یکی از این مشورتهای غلط، این است که میگویند روی مردم ایران برای مقابله با نظام اسلامی حساب کنید. آنها روی این مشاورههای غلط حساب میکنند و در مجلس سنایشان صحبت میکنند و در داخل هم عدهای سادهلوح اظهارنظر میکنند که مردم نسبت به دین و روحانیت بیاعتقاد شدهاند.»
آن مشاوران خائنی که علی خامنهای از آنها یاد میکند همان نایاکیها و تریتا و شیرین خانمها هستند که باراک حسین اوباما را در اوج جنبش سبز به مبادله نامههای عاشقانه با سید علی کشاندند.
روزیکه هاشمی رفسنجانی با رندی تاج رهبری را بر سر سید علی نهاد، در آن مجلس بهتزده یادآور شد بر احوال آن ملت باید گریست که چون منی رهبرش باشم. حالا به شاهده مرده بیاعتبار متوسل میشود تا مشروعیت خود را اثبات کند. یک سال با هاشمی و احمد خمینی برای کنار زدن مرحوم آیت الله منتظری توطئه کرد، حالا مدعی میشود که به خمینی گفته است منتظری برای رهبری از همه بهتر است و سید روح الله گفته است علیجانم خودت از همه سرتری !!
چند هفته پیش، همینجا نوشتم خامنهای را بیش از شش دهه میشناسم و به یاد نمیآورم او را تا این حد در وحشت و غضب دیده باشم. این نشان میدهد رهبر رژیم در سالهایی که هر انسان، باورمند و بیباور، بسیار در اندیشه جدایی از عالم فانی، عزیزانش و همه آن زیباییهایی است که در زندگی به آن دلبسته بود. اما دیکتاتور نه به شب اول قبر میاندیشد، نه لوله زنگزده در بیابان لیبی، نه به حفرهای در دل خاک تکریت و نه به طنابی که دور گردن صدام میفتد. گمان میکند مثل حاج عموی پدر ۱۰۳ سال قمری عمر میکند یا مثل پدر ۹۲ سال شمسی.
گام بعدی شاهزاده
تا اینجا، شاهزاده توپ را به سختی به سینه ولایت فقیه کوفته است. جالب اینکه، ولی فقیه توپ دریافتی را به دروازه خود فرستاده است. در طول این چند روز، داغترین بحثهای سالهای اخیر پیرامون مناظره غیرمستقیم شاهزاده رضا پهلوی و سید علی حسینی خامنهای بین ایرانیها در داخل و خارج کشور در جریان است. موافق و مخالف همه اذعان دارند که سید علی با همه توپ و تفنگ و ثروت، بازی را در این دور باخته است. برای دورهای بعدی، شاهزاده باید برنامهریزی دقیقی را به اجرا در آورد. نخست، تعیین یک سخنگو که رابط همیشه او با مردم در داخل و خارج کشور باشد، یک مشاور ارشد (مثل آن روزها که زندهیاد هلاکو رامبد و دکتر قریشی این نقش را داشتند) که ارتباط شاهزاده را با شخصیتها و احزاب سیاسی تدبیر و تنظیم کند.
یک گفتوگوی ویژه با رسانهها، بهویژه تلویزیونهای ماهوارهای مورد احترام و اعتماد جامعه (هرماه یا دوماه یک بار) و در نهایت بدون فروتنی معصومانه، در مرحله عبور از استبداد اعلام رهبری کند، آنگاه با یک حزب سیاسی مثلا همانکه رضا علیجانی پیشنهاد کرده است، «پهلوی نو»، خود را در معرض قضاوت ملت قرار دهد تا جایگاه آینده او را در خانه پدری روشن کند.