زمانی که ریچارد نیکسون، رئیسجمهوری پیشین آمریکا، کتاب بنجامین دیزرائیلی (۱۸۸۱-۱۸۰۴) را خواند، گفت: «کسانی که مسیر تاریخ را تغییر دادهاند، محافظهکاران متعهد به اصول لیبرالیسم بودهاند.»
به گفته فرانسیس فوکویاما «محافظهکاران آمریکا، همان لیبرالهای اروپا هستند». در آغاز، لیبرالیسم در آمریکا نام نیکی نداشت، از این جهت برای چندین دهه سیاستمداران آمریکایی نمیخواستند که لیبرال خوانده شوند و از این صفت گریزان بودند، تا اینکه رفته رفته لیبرالیسم در جریان سیاسی چپ طبقهبندی شد و لیبرالها چپ خوانده شدند. برنی ساندرز و همکارش، الیزابت وارن از جمله سیاستمداران لیبرالیاند که به چپ بودن شهرت یافتند.
در واقع تعریف مشخصی برای جوهر لیبرالیسم وجود ندارد. واژه «دموکراسی لیبرال»، معمولا به نظامهایی اطلاق میشود که با انتخابات دموکراتیک به قدرت میرسند، اما از نگاه اجتماعی، برخی حکومتها مانند نظام رجب طیب اردوغان در ترکیه و نظام ویکتور اوربان در مجارستان محافظهکارند. در مقابل، واژه «لیبرال دموکراسی» برای نظامهای اقتدارگرا، مانند نظامهای حاکم در چین، روسیه و امثال آنها بهکار برده میشود. این امر پس از آن رخ داد که موج دموکراسی لیبرال تا حدودی فروکش کرد. گفته میشود نظامی که آمریکا برای جهان تجویز میکند، همین دموکراسی لیبرال است.
این در حالی است که آدرین پابست، اندیشمند بریتانیایی منسوب به «جنبش کارگران آبی»، اخیرا کتابی منتشر کرده با عنوان «سیاست پسالیبرالیسم؛ مرحله تجدید آینده» و در آن هشدار داده است که جوامع صنعتی مدرن به سرعت به سوی انحطاط و فروریزی در حرکتاند، درحالیکه نه لیبرالیسم میتواند این حرکت قهقرایی را متوقف کند، نه پوپولیسم (عوامگرایی) و نه اقتدارگرایی. به گفته نویسنده این کتاب، هرچند لیبرالیسم از بین رفته، ولی تاکنون زنده است.
سخنان آدریان باپست، ما را به یاد نظریات فریدریش انگلس میاندازد که در تفکیک میان منطق سنتی و منطق دیالکتیک میگوید: «در منطق سنتی، یک شخص یا مرده است یا زنده و یک چیز یا هست یا نیست و یک چیز نمیتواند در یک وقت هم خودش باشد و هم خودش نباشد، اما در منطق دیالکتیک این گزاره اشتباه است، زیرا دشوار است لحظه مرگ را بهدقت شناسایی و وصف کرد، چون هر پدیدهای در عین حالی که زندگی میکند، میمیرد و برعکس، از نگاه منطق دیالکتیک، هر چیز و هر شخص میتواند در یک زمان هم باشد و هم نباشد، هم زنده باشد و هم مرده باشد.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
از نگاه باپست، تنها راه متوقف کردن فروپاشی جوامع صنعتی جدید، خلق نظام پسالیبرالیسم است؛ نظامی که بتواند دموکراسی کلاسیک پارلمانی، فعالیتهای جوامع پیوسته و شریک با یکدیگر و ترتیبات محلی جدید را با هم جمع کند. همان روشی که الکسی دوتوکویل، اندیشمند فرانسوی دو قرن پیش در آمریکا مطرح کرد و از آن با عنوان «هنر ارتباط و بههمپیوستگی» یاد میکرد. روشی که بازگشت تسلط میهنی و اجتماعی بر اقتصاد را تضمین میکند و جامعه را در مقابل حرکت پویای جهانیگری و در برابر تنظیمات نولیبرالیسم بر اقتصاد جهانی، بیمه میکند.»
با این روش، زمینه برای ایجاد ائتلافهای جدید در «فضای پسالیبرالیسم» فراهم میشود و راه برای بازگرداندن توازن به جوامع لیبرال و تمرکز بر اصلاح روابط فرهنگی و مدنی و تجدید ارزشهای رواداری و احترام متقابل، فراهم میشود».
اما اجرای این نظریه در عمل کاری بسیار دشوار و پیچیده است و هیچ نمونه کاربردی و ملموسی هم برای آن وجود ندارد. دیگر اینکه مرحله پسالیبرالیسم هم به کلی از ارزشهای لیبرالیسم خالی نخواهد بود، بلکه افزون بر بقای بسیاری از ارزشهای لیبرالی این مرحله، با موجی از کشمکشها و نزاعهای هویتی نیز همراه خواهد بود که در پارهای از اوقات بر دغدغههای حاکمیت و اقتصاد پیشی خواهد گرفت.
این درحالی است که مرحله ماقبل لیبرالیسم هم تاکنون در جوامع صنعتی جدید سپری نشده است. جوامع سنتی بهجای خودش بماند که تاکنون در مرحله ماقبل دموکراسی زندگی میکند و درگیر اساطیر و در جستوجوی رهبران «نیمه خدا» است، رهبرانی که عقبماندگی را با عقبماندگی حل میکنند و درحالیکه آرزوهای لیبرالی در سر دارند به روشهای سرکوب، زندان، تبعید و کشتار متوسل میشوند.
جوامع سنتی در گذشته زندگی میکنند و نمیخواهند از آن خارج شوند، زیرا از دید آنها زمان متوقف است، آنها بهجای اینکه برای حاضر (زمان حال) بهتر و آینده بهتر کار کنند، وظیفه خود میدانند که آنچه را ستم و اشتباه گذشته میدانند، اصلاح کنند و بر اساس آن یک حاضر «سور رئالیستیک» بسازند که در واقع همان گذشته بهتر است.
اخیرا سه دانشمند غربی به نامهای هنری کیسینجر، اریک اشمیت و دانیل هوتنلوچر، کتابی را با عنوان «عصر هوش مصنوعی و آینده انسانها» تالیف و منتشر کردهاند که در آن آمده است: «پیامدها و تاثیرات هوش مصنوعی بر امور نظامی، بنیادین و ریشهای خواهد بود. این پدیده اصول جنگ و تاکتیکهای جنگی را دگرگون خواهد کرد و بر توازن قوا در جهان اثر خواهد گذاشت».
این مژده خوبی است برای زمامداران دیکتاتور و اقتدارگرا، آنها از این ابزار برای ریشهکن کردن لیبرالیسم و پسالیبرالیسم بهرهبرداری خواهند کرد و به کمک آن فضای اطلاعاتی فراخور حال خود ایجاد میکنند که پیامد آن، ابتذال و انحطاط جوامع بشری خواهد بود.
© IndependentArabia