بهار سال ۱۹۸۴ است و عبدالله انس، جوان پرشور اسلامگرا در زادگاهش، شهر سیدی بلعباس در کتابخانهای در غرب الجزایر نشسته است. او لابهلای کتابهای دینی با فتوای چند شیخ پرنفوذ جهان عرب درباره جهاد مواجه میشود. فتوا در مورد تجاوز نیروهای شوروی به افغانستان است و بر اساس آن، جهاد در افغانستان بر همه مسلمانان «فرض عین» شده است. عبدالله انس امضای چند چهره بانفوذ اسلامگرا، ازجمله عبدالله عزام را در پایین فتوا میبیند و از آن لحظه تلاشهایش را برای رسیدن به افغانستان و سهم گرفتن در جهاد علیه شوروی آغاز میکند.
عبدالله انس هیچ چیز در مورد افغانستان نمیداند و برایش روشن نیست که چگونه از خانهاش در شمال آفریقا، به افغانستان در مرکز آسیا برود. او چند ماه بعد عازم زیارت حج شد. انس پس از انجام مناسک صفا و مروه، به سمت چاه زمزم رفت تا آبی را که به تعبیر روایتهای اسلامی «بهترین آب روی زمین» است بنوشد. کنار چاه زمزم یک مرد روحانی با همسر و فرزندانش ایستاده بود و آب مینوشید. او به چهره مرد روحانی دقت کرد و به خاطر آورد که او را در کتابها و مجلههای دینی دیده است. او فتوای فرض شدن جهاد در افغانستان را به یاد آورد و به مرد روحانی نزدیک شد. عبدالله انس مطمئن نبود، اما با خودش گفت یکبار میپرسم ایرادی ندارد. او پس از گفتن سلام و احترام پرسید: «آیا شما عبدالله عزام هستید؟» مرد روحانی گفت: «بله، من عزام هستم.»
عبدالله عزام، روحانی اسلامگرا و معروف به «سردار اعراب در جنگ شوروی در افغانستان»، به تازگی از افغانستان به زیارت حج رفته بود. عزام شهروند اردن بود و از دانشگاه الازهر در رشته اصول فقه در ۱۹۷۳ دکترا گرفته بود. او در دانشگاههای اردن و ملک عبدالعزیز در جده تدریس کرده بود و در جهان عرب طرفداران زیادی داشت. عزام مدتی امیر اخوانالمسلمین در اردن بود و در ۱۹۸۰ عازم افغانستان شد و با تاسیس سازمان «مکتب الخدمات المجاهدین»، زمینه ورود هزاران اسلامگرای عرب را به افغانستان فراهم کرد.
عبدالله انس در کنار چاه زمزم در مکه، به عبدالله عزام گفت فتوایش را در مورد فرض شدن جهاد در افغانستان خوانده است، اما نمیداند چگونه به این کشور برود. عزام راههای رسیدن به افغانستان را به انس نشان داد و گفت باید ابتدا خودش را به شهر پیشاور در پاکستان برساند و سپس وارد افغانستان شود.
زندگی عبدالله انس پس از دیدار با عبدالله عزام در مکه دگرگون شد. انس عازم پاکستان شد و حدود دو ماه پس از آن دیدار، به مزارشریف در شمال افغانستان رسید تا کنار مجاهدین، علیه دولت دموکرات سوسیالیستی وقت افغانستان و نیروهای ارتش سرخ بجنگد. در جریان حضور عبدالله انس در افغانستان، او به یکی از نزدیکترین همراهان عبدالله عزام تبدیل شد. انس در ۱۹۹۰ با یکی از دختران عبدالله عزام ازدواج کرد. او در گفتوگوی ویژه با ایندیپندنت فارسی گفت تا سال ۱۹۹۲ که حکومت دکتر نجیبالله در نتیجه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و حملات مجاهدین سقوط کرد، در افغانستان و در کنار احمدشاه مسعود بود.
انس در جریان حضورش در افغانستان با بیشتر رهبران جهادی افغان و نیروهای جهادی که از کشورهای عربی به افغانستان رفته بودند آشنا شد، اما میگوید دیدار و آشناییاش با احمدشاه مسعود و عبدالله عزام را «از نعمات الهی» میداند که در زندگیاش مستحق آن شد.
از میان بیش از دو هزار شبهنظامی عرب که برای جهاد به افغانستان رفتند، هر کدام سرنوشت متفاوتی داشتند. یکی از آنها اسامه بن لادن است که مانند عبدالله انس پس از خواندن فتوای عبدالله عزام، به افغانستان رفت.
اسامه که عضو «مکتب الخدمات المجاهدین» و از حلقه شاگردان عبدالله عزام بود، اواخر ۱۹۸۸ راهش را از عزام جدا کرد و در تبانی با ایمنالظواهری و دیگر اعضای گروه «جماعت الجهاد اسلامی مصر»، شبکه القاعده را بنیان گذاشت. عبدالله انس میگوید او دوست و رفیق نزدیک اسامه بود و بارها به او گوشزد کرد که از ایجاد سازمان جداگانه خودداری کند، اما اسامه ایده «جهاد جهانی» را تبلیغ میکرد و در نهایت، القاعده را برای عملی کردن ایدههایش بنیان گذاشت. عبدالله انس افکار دوست سابقش، اسامه بن لادن را «تکفیری» میداند و میگوید او در جریان مقاومت احمدشاه مسعود علیه طالبان، صدها جوان عرب را برای جنگ با مسعود به افغانستان فراخواند.
انس میافزاید اسامه بن لادن خطاب به جوانان عرب میگفت در افغانستان دولت اسلامی برپا شده است، اما یک نفر به نام احمدشاه مسعود از استحکام این دولت جلوگیری میکند و باید او را از میان برداشت. همین دعوت اسامه بن لادن، شماری از جنگجویان عرب را بار دیگر راهی افغانستان کرد. مسعود در ۹ سپتامبر ۲۰۰۱ به دست دو مهاجم عرب عضو شبکه القاعده در مقر فرماندهی نیروهایش در تخار کشته شد، اما دولت اسلامی مورد نظر اسامه، چند ماه پس از مرگ مسعود در نتیجه حمله آمریکا و نیروهای ضد طالبان فروپاشید.
نخستین دیدار با احمدشاه مسعود
عبدالله انس، ضیاءالرحمان و ابو حسین، از نخستین شبهنظامیان عرب بودند که در ۱۹۸۴، از پیشاور به شمال افغانستان رفتند. عبدالله انس حدود هشت ماه در حومه شهر مزارشریف و در میان مجاهدانی که تحت فرماندهی «عبدالقادر ذبیحالله» علیه دولت وقت افغانستان و نیروهای شوروی میجنگیدند سپری کرد. او در آنجا متوجه شد که نام احمدشاه مسعود بیشتر از بقیه فرماندهان جهادی بر سر زبانها است. آوازه مسعود او را وادار کرد تا عازم قرارگاهش در «سلطان شیره» در شهرستان اشکمش استان تخار شود. عبدالله انس از همراهان افغانش درباره مسعود پرسید، آنان گفتند مسعود در تخار است و فرماندهی بخش بزرگی از نیروهای ضد شوروی را در پنجشیر و شمال افغانستان بر عهده دارد.
عبدالله انس گفت میخواهم به دیدار مسعود بروم. مجاهدان افغان گفتند این کار دشوار و پر از خطر است، چون برای دیدن مسعود باید استانهای بلخ، سمنگان و بغلان را با پای پیاده طی کند. در آن زمان همه شهرها در کنترل دولت وقت افغانستان بودند و مجاهدین در روستاها و مناطق کوهستانی حضور داشتند. عبدالله انس ۱۵ روز با پای پیاده از بلخ به اشکمش رفت تا با مسعود دیدار کند.
انس در مورد نخستین ملاقاتش با مسعود میگوید: «من نمیتوانم به لحاظ اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی، احساس آن لحظه نخست دیدار با آمر صاحب را بیان کنم، اما به لحاظ غیبی و دینی میتوانم بگویم که یک اتفاقی در دلم افتاد. وقتی با مسعود ملاقات کردم، یک جذبه و احساس آرامش به من دست داد. احساس کردم در امنیت و اطمینان هستم. با وجودی که آن زمان بسیار اندک فارسی میدانستم، اما به من این اطمینان دست داد که تصمیم بگیرم مابقی عمرم را با همین شخص بگذرانم.»
عبدالله انس پس از چند روز ماندن در جبهه مسعود، از او اجازه گرفت تا دوباره به مزارشریف بازگردد. مسعود گفت: «نی جان برادر، جایی رفته نمیتوانی. شما همینجا میمانید.»
مسعود در حضور عبدالله انس، با همراهانش گفت: «ما در اینجا زیارت نداریم، همین عرب را اینجا دفن میکنیم تا برای ما به زیارت تبدیل شود.» عبدالله انس این مزاح احمدشاه مسعود را با لبخند توضیح میدهد و میگوید این حرف مسعود بیانگر اعتقاد و احترام او به عربها بود.
عبدالله انس از ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۲ احمدشاه مسعود را همراهی کرد. انس میان جبهههای نظامی شمال افغانستان و پیشاور که مقر «مکتب الخدمات المجاهدین» بود رفتوآمد میکرد. او در سال ۱۹۸۸ به عبدالله عزام که در پیشاور مستقر بود، گفت: «شما تا زمانی که به افغانستان سفر نکنید و احمدشاه مسعود را از نزدیک ملاقات نکنید، افغانستان را نمیشناسید.»
پس از آن، عزام با برهانالدین ربانی، رهبر جمعیت اسلامی وارد افغانستان شد و یک ماه را در جبهه نظامی مسعود گذراند. عزام در بازگشت به پیشاور کتابی نوشت و از نبوغ نظامی، سازماندهی و رهبری مسعود ستایش کرد. عبدالله انس میگوید عزام در کتابش در مورد مسعود چنین نوشت: «من احمدشاه مسعود را بزرگتر از ناپلئون یافتم.»
حدود ۳۰ سال پس از آنکه عبدالله عزام نام ناپلئون را در توصیف نبوغ نظامی احمدشاه مسعود به کار برد، پروژهشگر شناخته شده بریتانیا، سندی گال، کتابی در مورد زندگی احمدشاه مسعود نوشت و آن را با عنوان «ناپلئون افغانستان» منتشر کرد.
عبدالله عزام نوامبر ۱۹۸۹ در انفجار یک مین در پیشاور کشته شد و عبدالله انس که به گفته خودش از فرزندان او به شمار میرفت، مدیریت «مکتب الخدمات المجاهدین» را بر عهده گرفت. عبدالله انس تا زمانی که حکومت دکتر نجیبالله در ۱۹۹۲ فروپاشید و افغانستان در اثر نزاع بر سر تقسیم قدرت میان مجاهدین درگیر جنگ داخلی ویرانگر شد، کنار مسعود حضور داشت. انس میگوید در آخرین روزهای حضورش در افغانستان شاهد بود که چگونه اندوه و فجایع ناگوار، جایگزین خوشحالی مجاهدین در پیروزی علیه شوروی و دولت تحت حمایت شوروی شد.
انس در ۱۹۹۲ و در اوج جنگ داخلی افغانستان، با احمدشاه مسعود خداحافظی کرد. او احساس خود را از آن روزها چنین بیان میکند: «در آن وقت که کابل درگیر جنگ داخلی شد، من با یک زخم، یک داغ و یک غم بزرگ در دلم، با آمر صاحب خداحافظی کردم. آمر صاحب هم به من گفت ببین خوشی و پیروزی ما به یک بدبختی مبدل شد، اما خودت یک عرب هستی و میتوانی بروی به الجزایر، من اینجا مسئولیت دارم و باید از مردمم دفاع کنم.»
عبدالله انس میگوید جهاد او در افغانستان با شکست دولت دکتر نجیبالله به پایان رسید و نخواست در جنگ داخلی افغانستان شرکت کند. انس پس از ترک افغانستان پیوسته با مسعود در تماس بود، چون ۸ سال حضور در افغانستان، پیوند عمیقی میان او و این کشور ایجاد کرده بود. انس حدود ۲۰ روز پیش از کشته شدن مسعود، با او تلفنی صحبت کرد. زمانی که مسعود در مقر فرماندهی نیروهایش در خواجه بهاءالدین استان تخار در نتیجه انفجار بمب مهاجمان عربتبار -که در پوشش خبرنگار با او دیدار کردند- کشته شد، عبدالله انس در لندن حضور داشت.
عبدالله انس ماجراهای حضورش در جهاد افغانستان، آشنایی با عبدالله عزام و دوستیاش با احمدشاه مسعود را در کتابی به نام «در کوهها؛ زندگی من در جهاد، از الجزایر تا افغانستان»، به زبان انگلیسی نوشت و اوایل ۲۰۱۹ در لندن منتشر کرد. او همچنین کتابی با عنوان «عربهای افغان» نوشت که در مورد نقش مجاهدین عرب در جهاد افغانستان است.