یک قرن پس از مرگ نویسنده طولانیترین رمان تاریخ، نام او هنوز در فهرست بهترین نویسندگان جهان بهچشم میخورد. مارسل پروست ژوئیه ۱۸۷۱ در فرانسه بهدنیا آمد و در نوامبر ۱۹۲۱ و در ۵۱سالگی، با برجایگذاشتن تاثیری قابل توجه بر ادبیات جهان، با زندگی خداحافظی کرد.
پروست از طبقه متوسط بهبالای فرانسه بود؛ به همین دلیل هم مسیر ارتباط با اشراف و هنرمندان پاریسی برای او هموارتر بود. همین موضوع نیز سبب شد تا جای پای خود را در جامعه ادبی فرانسه محکم کند.
در جستوجوی زمان ازدسترفته طولانی است، اما این قصه عریضوطویل که از «طرف خانه سوان» شروع میشود و در «زمان بازیافته» پایان مییابد، میتواند خواننده را در خود غرق کند. دیالوگها و مونولوگهایی که انگار همیشه گوشهای از عمیقترین لایههای ذهن ما وجود داشتهاند، اما پروست آنها را با آن لحن سهلوممتنع مخصوص بهخودش روایت میکند؛ آنطور که خواننده با خود بگوید من همه اینها را میدانم، اما چرا نمیتوانم مثل پروست بر زبانشان بیاورم.
پروست ازجمله نویسندگانی است که مرگ او بر زندگیاش نقطه پایان نگذاشت. او در رمان «در جستوجوی زمان ازدسترفته» با لحنی طنزآمیز مینویسد: «هر مرگی زندگی بقیه را راحتتر میکند و تکلیف حقشناسی و اجبار دیدوبازدید را از ایشان میگیرد.» حالا صد سال پس از مرگ پروست میتوان عکس این جمله را به خودش برگرداند و گفت مرگ او پایان زندگیاش نبود و سبب نشد دیگران از سرزدن به پروست و زبان جادوییاش دست بکشند. البته این موضوع که سه جلد از رمان در جستوجو پس از مرگ پروست منتشر شد، نیز در زندهماندن او حتی پس از مرگ، بیتاثیر نبود.
حالا بعد از گذشت صدسال از روزی که پروست بهخاک سپرده شد، تصویر سیاهوسفید او و کتاب هفتجلدیاش همچنان پای ثابت بسیاری از قفسههای کتاب است. ویژگی نثر پروست این است که بارها و بارها میتوان به دیدار کلماتی که کنار هم قطار میکند رفت و مثل روز اول از مواجهه با آنها شگفتزده شد؛ گویی که نویسندهاش هرگز نمرده و مثل یک روانکاو رودرروی خواننده نشسته و از احوالات درونی انسان و تضادهایی که با آن مواجه است، حرف میزند.
صدسال پس از مرگ این نویسنده ما همچنان در جستوجوی زمانی هستیم که سر ریسمان آن در دستان پروست است و ما را به هزارتوی قصه بیبدیلش بهدنبال خود میکشاند؛ آنگونه که خودش هم در آغاز رمان مینویسد: «آدم خفته رشته ساعتها، ترتیب سالها و افلاک را حلقهوار در پیرامون دارد.»
ویرجینیا وولف ازجمله نویسندگانی بود که پروست را بسیار ستایش میکرد. وولف خواندن پروست را یک ماجراجویی واقعی میدانست. او درباره پروست و رمان در جستوجو میگوید: «انگار که خورشید، نشاط، آرامش و شراب جایی کنار هم جمع شده باشند.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
ساموئل بکت نیز بسیار تحت تاثیر پروست بود. او در سال ۱۹۳۰ مقاله «پروست» را منتشر کرد. این مقاله را درواقع میتوان «دغدغههای شوپنهاوریِ بکت در متن پروست» نامید. مقاله «پروست» کنکاشی در ناشناختههای این نویسنده فرانسوی است و بکت در آن، عبارت معروفی دارد که میگوید: «ما نه میتوانیم بشناسیم و نه میتوانیم شناخته شویم.»
اما پروست منتقدان بسیاری نیز داشت. مثلا جیمز جویس، خالق «اولیس»، در نامهای به فرانک بودگن نوشته بود که چند صفحه از «جستوجوی زمان ازدسترفته» را خوانده و هیچ استعداد قابلتوجهی در متن پروست ندیده است و البته به این دلیل است که خود را منتقدی سرسخت میداند. پروست و جویس هردو از بزرگترین نویسندگان اوایل قرن بیستم بودند و بهنوعی رقیب بهشمار میآمدند. آنها یکدیگر را در سال ۱۹۲۱ ملاقات کردند و شاهدان ماجرا میگویند که رفتارشان با هم بسیار کسلکننده بوده است، تا آنجا که تنها درباره ناخوشی و بیماری حرف زدند و دست آخر هم گفتند که کتابهای یکدیگر را نخواندهاند و از هم خداحافظی کردند.
وقتی پروست در سال ۱۹۱۹ جایزه ادبی «گنکور» را برای «در سایه دوشیزگان شکوفا» (جلد دوم رمان در جستوجو) از آن خود کرد، خشم بسیاری را برانگیخت. بهخصوص اعضای «چپ فرانسه» که معتقد بودند این رمان نشخوارهای متکبرانه پروست در گذر زمان است. بسیاری دیگر نیز میگفتند پروست پیرتر و ثروتمندتر از آن است که یک جایزه ادبی را ببرد و برایش اهمیت داشته باشد؛ البته این انتقاد تاحدودی نیز بیارتباط به رفتار پروست نبود. وقتی خبر برندهشدن را به او دادند، در حمام خانهاش بود و واکنشی بسیار دلسردکنندهای به بردن مهمترین جایزه ادبی فرانسه نشان داد.
نام پروست در ایران با نام «مهدی سحابی» که سرانجام گوی مسابقه ترجمه «در جستوجوی زمان ازدسترفته» را از باقی رقبای مترجم ربود، گره خورده است. ترجمه این کتاب به فارسی ۸ سال طول کشید. «خوشیها و روزها» نیز نام اولین اثر پروست است که در سال ۱۸۹۱ منتشر شد و مهدی سحابی آن را به فارسی برگردانده است.
«در سایه مارسل پروست» کتابی است که شهلا حائری آن را تالیف کرده و از دید خود به بررسی و درک پروست پرداخته است. نویسنده در این کتاب پروست را با شهرزاد قصهگو مقایسه میکند و رمان «در جستوجوی زمان ازدسترفته» را شبیه به «هزارویک شب» میداند.
داریوش شایگان نیز رمان پروست را در کتاب «فانوس جادویی زمان» بررسی کرده است. شایگان درباره پروست نوشته است: «هیچ اثری بهاندازه در جستوجوی زمان ازدسترفته از عصاره هستی خالقش تغذیه نكرده است و موجب نابودی نشده است. میتوان گفت رمان جستوجو قربانگاه پروست است كه در آن خالق، خود را قربانی مخلوق میكند و همین امر وجه اساطیری به این رمان میدهد.»
پروست در تمام طول زندگیاش از بیماری آسم رنج میبرد. به گفته اطرافیان، او در مسئله درمان بسیار لجباز بود و بههمین دلیل بیماریاش بهسرعت تشدید شد. بیماری تنفسی او را برای سالها در گوشه خانه نگه داشت و پس از تبدیلشدن به برونشیت، جان این نویسنده فرانسوی را گرفت.