اظهار شگفتی مقامهای دولتی غربی از اعدامهای معترضان در دوران انقلاب ۱۴۰۱ اگر صادقانه بیان شده باشد، نمایانگر رفوزگی رسانهها و نهادهای امنیتی و غیرامنیتی غربی در گزارش جنایات رژیم طی ۴۴ سال گذشته است. در این دوره، دهها هزار نفر در ایران اعدام و دهها هزار تن در خیابانها، آسمانها، زندانها و خارج ایران کشته شدند. برخی زندانیان از شرایطی در زندان سخن میگویند که برایشان شگفتآور بوده است؛ با اینکه در مورد شکنجه زندانیان هزاران روایت وجود دارد. حتی برخی زندانیان تحت شکنجه بعد از آزادی از زندان خودکشی میکنند که یکی از علل آن، باورناپذیر بودن کارهایی است که با آنها شده است (در کنار خوراندن انواع دارو به آنان). خانوادههای پرواز پیاس ۷۵۲ بارها در مصاحبهها و سخنرانیها گفتهاند که نمیتوانستند چنین رخدادی را باور کنند و منجمد شدند.
پرسش این است که با توجه به چهار دهه جنایات رژیم و اینکه اصولا آغاز کارش اعدام در پشتبام مدرسه بود، این باورناپذیری چگونه شکل گرفت و تداوم یافت؟ حکومت چگونه خود را رژیمی عادی معرفی میکرد؟ و مردم با چه سازوکاری این عادی سازی را پذیرا میشوند؟
چرا شوکه میشوند؟
وقتی افراد از رخدادی شوکه میشوند و آن را باور نمیکنند، این امر حاکی از دو دسته شرایط است: بیاطلاعی از واقعیت یا خود را در شرایط غفلت قرار دادن بر اساس بیتوجهی و نگاه آرزومندانه. اگر امروز زلزلهای به قدرت هفت در کالیفرنیا رخ دهد، همه کسانی که رویدادهای زمینشناسی این ایالت را در سده اخیر برای چند دقیقه مطالعه کردهاند، شوکه نمیشوند. اما کسانی که هیچ اطلاعی از این موضوع ندارند یا کسانی که اصولا نمیخواهند اطلاعی داشته باشند، شگفتزده میشوند. اگر رسانهها و نهادهای علمی و آموزشی و مقامهای دولتی مردم را از مناطق زلزلهخیز مطلع نکنند، مسئولیت خود را انجام ندادهاند. به همین ترتیب اگر رسانهها در دنیای آزاد به جای اخطار در مورد اعمال تروریستی قاسم سلیمانی او را «سردار عارف» معرفی یا رفتار رژیم در انداختن هواپیمای مسافربری را خطای انسانی عنوان کنند، وظیفه خود را انجام ندادهاند.
در دنیای امروز که اطلاعات جنایات و شکنجههای رژیم اسلامی در نهایت قابل پنهان کردن نیست (بر خلاف دهه ۶۰ که اخبار کشتارهای خیابانی در سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۱ و بعد کشتار ۶۷ در زندانها را از مردم پنهان کردند) فقدان اطلاعات و بعد باورناپذیری جنایات بعدی رژیم اسلامی را نمیتوان قبول کرد. این موضوع را بالاخص از کسانی که خود درگیر کار سیاسی و فرهنگی بودهاند، نمیتوان پذیرفت. اگر هر ایرانی تنها زمانی که جنایات رژیم به در خانهاش بیاید، به دادخواه تبدیل شود، رژیم اسلامی و جنایاتش تا ابد ادامه پیدا خواهد کرد. البته کسانی که اعضا و نزدیکان لابی ایران و خبرنگاران رسانههای دروغگوی آمریکایی را در آغوش میکشند، حتما وقتی جنایات رژیم به در خانه آنها بیاید، شوکه میشوند؛ چون انتظار ندارند این امر برای آنها اتفاق بیفتد.
چه چیزی عادی است؟
برای اینکه باورتان شود جمهوری اسلامی رژیمی غیرعادی است، لازم نیست به سراغ کشتارها و بازداشتها و شکنجهها بروید؛ چون گروهی ممکن است تصور کنند آنها به زندگی جاری عموم مردم ربطی ندارد و همهچیز ناشی از دعوای یک اقلیت کوچک با حکومت است.
برای درک غیرعادی بودن حکومت به پدیدههایی که در ادامه میآیند، توجه کنید: یقه آخوندی و پینه روی پیشانی مقامها، به هم خوردن بازار ارز با یک کانال تلگرامی (به قول وزیر اقتصاد دولت رئیسی)، گم شدن روزانه ۵۰ میلیون نان لواش در نانواییها، انکار وجود لباسشخصیها، چپاول منابع به دست روحانیون و پاسداران آنها، تولید فیلم و دیوارنگاره در سپاه، دخالت حکومت در غذا و لباس و نوشیدنی و عروسی و مرگ و کوهنوردی و کویرگردی مردم، صدور دستورالعمل برای تعداد فرزندان و تعداد همسران و تبعیض قانونی و نهادینه علیه زنان، اقوام و ادیان و افراد کمدرآمد.
به تاریخ چند صدمن کاغذ جنایات و فساد رژیم اسلامی در ایران نگاهی بیندازید تا عادی بودن رژیم را فراموش کنید.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
کوتاهی ملی
اگر تکتک شهروندان ایرانی در شکلگیری رژیم اسلامی مسئولیت نداشته باشند (که اکثریت آنها ندارند) حتما در تداوم آن مسئولاند. مردم ایران قربانی نظام جور و جهلاند اما قربانی بودن نافی مسئولیت نیست. بخش بسیار کوچکی از این مردم در هر دوره بر اساس مسئولیتپذیری به مخالفت علنی با حکومت برخاسته و تلاش کردهاند حکومت را به دیگران بشناسانند یا آن را پاسخگو کنند. اما بخش قابلتوجهی برای چهار دهه سکوت پیشه کردند و به عادی سازی حکومت تن در دادند. این امر البته بعد از مرگ مهسا تا حد زیادی تغییر کرد و اکثر مردم نه تنها به ستایش از چهرههای حکومتی و نشر و پخش تبلیغات دولتی واکنش منفی نشان میدهند (از جمله شرمسار کردن افرادی مثل پرواز همای) بلکه در برابر هرگونه عادی سازی (مثل شرکت تیم جمهوری اسلامی در بازیهای جام جهانی فوتبال) مقاومت میکنند.
روشهای نادیدهگیری
افراد بسیاری از آنچه در ایران میگذرد، مطلعاند و میدانند که این رژیم ظرفیت هر جنایتی را دارد و هیچ کس از آن در امان نیست. اما با پنج رهیافت، برای مخالفت با یا سقوط حکومت تلاشی نمیکنند:
۱- خودفراموشی
یک راه ظاهرا کمدردسر در برابر جنایات و فساد حکومتهای تمامیتخواه و سرکوبگر این است که سرمان را در برف فرو ببریم و فراموش کنیم چه اتفاقی افتاده است یا میتواند بیفتد. برخی نمیتوانند با واقعیت زندگی کنند و یک دنیای توهمی و خیالی برای خود میسازند.
۲- به ما نرسیده است
مبنای این نگرش این است که خانوادهها باید در هر مورد جنایات را پیگیری کنند و تکتک شهروندان در این مورد مسئولیتی ندارند. اما پروندههای جنایات جمهوری اسلامی از کشتار ۶۷ و قتلهای زنجیرهای تا هواپیمای اوکراینی و از دی ۹۶ تا آبان ۹۸ همه پروندههایی ملیاند، چون امنیت ملی و عمومی را به مخاطره انداختهاند. به آنها هم که نرسیده است، بعدا خواهد رسید.
۳- نمیتوانیم
روش دیگر برای سلب مسئولیت فردی ادعای ناتوانی است؛ اینکه حکومت قدرت دارد و فرد قدرتی ندارد. این نگرش از قدرت افراد به هم پیوسته و همصدا غفلت میکند. حتی یک نفر بهتنهایی میتواند حکومت را تحریم کند.
۴- سیاسی نیستیم
پاسخ آن است که در حکومت توتالیتر «وقتی تصادفی زدندت سیاسی میشی. برای اینکه تصادفی نزنندت، بهناچار باید سیاسی بشی. شما اگر به حکومت کار نداری، حکومت هر روز با شما کار داره». ادعای سیاسی نبودن اصلا تاکتیک خوبی برای بیعملی تحت حکومتی مثل رژیم اسلامی نیست.
۵- دیگران را به کشتن نمیدهیم
برخی بر این باورند که اگر به براندازی و ساقط کردن رژیم باور داشته باشند و آن را بیان کنند، موجب قتل دیگران میشوند. اینها مسئولیت دو گروه را بهنحوی نابجا بر عهده میگیرند: آنها که خود اعتراض میکنند و از نتایج آن باخبرند و آنها که معترضان را میکشند. باور به براندازی یک رژیم قساوتمند و جلاد و بیان آن مبتنی بر آزادی بیان افراد و مسئولیت اخلاقی است که برای آن لازم نیست به هیچکس پاسخگو باشند.
البته هیچ کس وظیفه ندارد حرکت سیاسی خاصی را انجام دهد اما کسانی که با دیگران همدلی نمیکنند، نمیتوانند انتظار داشته باشند بهوقت عسرت صدای آنها شنیده شود و افرادی به یاریشان بشتابند. بنابراین اگر میخواهید بهوقت دشواری به کمک شما بیایند، در وقت دشواری به کمک دیگران بشتابید. مظلومیت در چارچوب کنش و واکنش و اندرکنش انسانها معنا میدهد و یک احساس فردی صرف نیست. کمک به دیگران نیز یکطرفه نیست. کسانی که در ساعات اولیه ۱۹ دی ۱۴۰۱ جلو زندان رجاییشهر رفتند تا از اعدام قبادلو و بروغنی جلوگیری کنند، این موضوع را بهخوبی متوجه شدهاند.
مسئولیت کیفری نه، مسئولیت مدنی آری
در نتیجه بیاطلاعی یا نادیدهگیری بخشی قابلتوجهی از شهروندان است که امروز با قتلهای زنجیرهای «جمهوری اعدامی» مواجهیم. حکومت حدود ۲۰ هزار زندانی در اختیار دارد و میتواند به همه آنها اتهام بغی و محاربه بزند. تاکنون حدود ۱۰۰ نفر این اتهام را دریافت کردهاند. اگر حکومت به طور متوسط ماهی دو تا چهار اعدام را اجرا کند تا مردم را قطرهای تحت شکنجه روانی و ارعاب قرار دهد، این ماجرا برای همین تعداد میتواند دو تا چهار سال ادامه پیدا کند. با هشتگ و توییت و صدور بیانیه نیز نمیتوان از این اعدامها جلوگیری کرد.
امروز همه شهروندان ایرانی در پیشگیری از قتل خیابانی جوانان چه با طناب دار و چه با باتوم و گلوله، مسئولیت مدنی دارند چون میتوانند در مراسم اعدام عمومی شرکت و با آن علنا مخالفت کنند یا با حضور میلیونی در خیابان که خطر بسیار کمی برای افراد دارد، طومار این حکومت اعدامی را ببندند. آن شعار خیابانی که «سکوت خشونت است» با این توجیه که با سکوت افراد خشونت ادامه پیدا میکند، وجهه اخلاقی و عقلانی ندارد، چون افراد قانونا و اخلاقا در برابر کار انجام نداده مسئولیت کیفری ندارند اما به عنوان شهروند مسئول در انجام وظایف مدنی خود (اعتراض، پرسش از حکومت و جلوگیری از کشتن همنوعان) مسئولاند.