از شانزدهم فروردین تاکنون که پیکر کیومرث پوراحمد با دلی گرم به خاکی سرد سپرده شد، جامعه ایرانی هنوز از شوک این پایانبخشی به زندگی از طرف کسی که میتوان او را روایتگر زندگی نامید، بیرون نیامده است.
ایرانیان در سراسر جهان وقتی صبح چهارشنبه ۱۶ فروردین از درگذشت کیومرث پوراحمد خبردار شدند، با اخبار ضدونقیضی مواجه شدند و شایعات زیادی ردوبدل شد، از خبری که هوشنگ گلمکانی، سردبیر «مجله فیلم امروز»، منتشر کرد و مرگ او را خودکشی نامید تا کسانی که قتل او به دست حکومت یا عوامل حکومتی را احتمال میدادند و برخی نشریات وابسته یا نزدیک به حکومت که دلیل مرگ او را سکته قلبی اعلام کردند و سرانجام سید مهدی فلاح میری، دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان گیلان، که مرگ او را بهصراحت خودکشی نامید.
علاوه بر شایعات مربوط به دلیل مرگ پوراحمد، شایعات دیگری ازجمله وجود هشت صفحه که ظاهرا نوعی وصیتنامه او بوده است و نحوه پایان دادن به زندگی او نیز جزءبهجزء شرح داده شد، اما شایعه قتل حکومتی همچنان باقی ماند.
در کشورهایی که اکثریت مردم دولت و حکومت خود را قبول دارند، معمولا حرف اول و آخر را دستگاههای مسئول حکومتی میزنند اما در جمهوری اسلامی که مردم طی این ۴۰ سال جز دروغ از آن نشنیدهاند، وقتی فاجعهای اینچنینی اتفاق میافتد همه انگشتها به سمت حکومت میرود و کسی حرف هیچ دستگاه حکومتی حتی نهادی مانند پزشکی قانونی را قبول نمیکند؛ زیرا بارها ثابت شده است که پزشک قانونی هم یا فرمان حکومتی را اجرا میکند یا علت مرگ را با عباراتی مغشوش که هر تفسیری از آن میتوان داشت، اعلام میکند. اما این حکومت حتی وقتی شیرازه محکمی داشت، سرانجام حقایق به بیرون درز میکرد و رسواتر از پیش میشد؛ اکنون که دیگر جایی هم برای رسوایی بیشتر نمانده است.
فلاح میری، دادستان مرکز استان گیلان، روز بعد در مورد آن هشت صفحه گفت: «نوشتهای که همراه مرحوم پوراحمد کشف شد، نوشتهای کاملا شخصی، خصوصی و خانوادگی است. منتشرنشدن تصاویر دلنوشتههای خانوادگی و خصوصی پوراحمد در بخشی از وصیتنامه او موردتاکید قرار گرفته است.» و طبق معمول پای خانواده را به میان کشید.
همسرش مهرانه ربی آنچنان پریشاناحوال است که نمیتواند چیزی بگوید. دخترش مریم پوراحمد هم در فرانسه است و هنوز هیچ خبری از طرف او منتشر نشده است. بههرحال دادستان گیلان اعلام کرد: «در انتهای این نامه تاکید کرده به غیر از خانوادهاش، کسی از محتوای نامه باخبر نشود و با توجه به اینکه خانواده مرحوم از محتوای نامه مطلعاند، در صورت صلاحدید محتوای آن را منتشر خواهند کرد.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
عکس پیکر بیجان پوراحمد را شاید برای مقابله با شایعه قتل حکومتی او منتشر کردند که عملی بهشدت غیراخلاقی و غیرانسانی بود، اما همین عکس به دلیل آثار زخم و خراشیدگی در دستهای پوراحمد این شایعه را قوت بخشید که او به قتل رسیده است. کسانی که تصویر پیکر بیجان این کارگردان محترم و محبوب را اینچنین بیپروا منتشر کردند، اگر در نامه موضوع خصوصی برای پایاندادن به زندگیاش وجود داشت، تاکنون آن را هم منتشر کرده بودند.
شاید هیچ ایرانی نباشد که کیومرث پوراحمد را نشناسد؛ اگر بهعنوان کارگردان سینمایی او را نشناسند، بیشک بهدلیل سریال «قصههای مجید» یا حتی «سریال سرنخ» او را میشناسند و اکنون داغدار اویند و داغ دیگری بر داغهایشان افزوده شده است.
پوراحمد کارگردان سیاسیسازی نبود اما روح بس لطیفی داشت؛ لطیفتر از بسیاری از هنرمندان. در سالهای پیش از ۱۳۸۸ سانسور بیداد میکرد، اما امید به اصلاح سبب میشد که کارگردانهایی مانند پوراحمد شرایط را تاب بیاورند و علیرغم سانسورهای مضحک، به ساخت فیلم و سریال ادامه دهند اما پس از سرکوب خونین ۸۸، این امید به یاس مبدل شد و هرچند با روی کار آمدن دولت روحانی کسانی مانند پوراحمد باز فیلم ساختند، دیگر شور و شوق سالهای قبل را نداشتند.
کشتار دیماه ۹۶، آبان ۹۸، ساقطکردن هواپیمای مسافربری اوکراین و برخوردهای بسیار ناکارآمد با همهگیری کرونا همهوهمه دستبهدست هم دادند تا اصلاحطلبان حکومتی از چشم و دل مردم حذف شوند و امید به اصلاحات به یاس تبدیل شود. انقلاب مهسا با شعار «زن، زندگی، آزادی» نور امید تازهای در دلها روشن کرد و سرنگونی جمهوری اسلامی در افقی زودتر از آنچه تصور میشد، قرار گرفت. متاسفانه به دلایل مختلف، که در حوصله این جستار نیست، آن شعله فروزان به خردک شررهایی اینجا و آنجا تبدیل شد و هرچند اوضاع جمهوری اسلامی آنقدر آشفته است که حتما جز یک پرده دیگر از نمایش او باقی نمانده است و قبل از مرگ بهاصطلاح قدیمیها باید خانهروشنی بکند تا بمیرد، همین کندشدن آتش جنبش موجب یاس و افسردگی بسیاری شده است. غمها وقتی انباشته میشوند، افسردگی درپی میآورند و آدمهای حساس و خلاق مثل هنرمندان که به تبع کارشان نمیتوانند حساس نباشند، بیشتر از همیشه و همگان تحت فشارند.
پوراحمد پس از آنکه حاضر نشد برای آخرین فیلمش «پرونده باز است» در جشنواره فجر حضور پیدا کند، بارها به نهادهای امنیتی احضار و بازجویی شد و روح آزرده او را آزردهتر کردند. او مانند بقیه هنرمندان ممنوعالخروج هم بود و جدایی از دخترش در فرانسه هم دلیل دیگری شد برای آنکه به قول آن حکایت سعدی، وقتی شاعری نزد امیر دزدان رفت و ثنای او گفت و امیر دستور داد «تا جامه از او بر کنند و از ده به در کنند»، هوای سرد و سگان گرسنه در پی او و سنگهای از سرما یخزده موجب شدند شاعر به فغان آید و بگوید: «این چه حرامزاده مردماناند؛ سگ را گشادهاند و سنگ را بسته!»
مراسم خاکسپاری پوراحمد بیحاشیه برگزار نشد. کتایون ریاحی، اولین هنرمند زنی که در جنبش مهسا روسری از سر برداشت و نیز گلاب آدینه بدون حجاب اجباری در بهشتزهرا ظاهر شدند و اجازه ندادند حکومت با خیال خوش هنرمند دیگری را در خاموشی در خاک کند.
حالا اولین کار رسمی مرضیه برومند بهعنوان مدیرعامل خانه سینما میشود برگزاری مجلس ختم کیومرث پوراحمد و همه هنرمندان به مجلس ختم سینمای ایران دعوتاند که به طور نمادین، یکی از سرزندهترین فیلمسازان خود را با دلی گرم به خاکی سرد میسپارد.
* عنوان متن برگرفته از مصرعی از شعر محمدرضا شفیعی کدکنی: آخرین برگ سفرنامه باران/ این است/ که زمین چرکین است
اگر شما یا یکی از نزدیکانتان به خودکشی فکر میکنید، لطفا با اورژانس اجتماعی در ایران با شماره تلفن ۱۲۳، در افغانستان، ۱۲۰ و در آمریکا و کانادا، ۹۱۱ تماس بگیرید.