بهروز افخمی به شخصیت منفوری تبدیل شده که ظاهرا اصرار دارد مانند برادر حاتم طایی اکنون که به سخی بودن شهره نشده است، هر روز دنیتر جلوه کند
اگر از بهروز افخمی حواشیاش را بگیریم و فقط بخواهیم به سینمایش بپردازیم، چیز زیادی در چنته نخواهیم داشت. او با حواشیاش زندگی میکند؛ از اولین کارش که با گرفتن کار ناصر تقوایی در تلویزیون حاشیهساز شد و تا آخرینش در برنامه هفت با خندیدن به حرف سخیف ابوالقاسم طالبی و اصرار بر درستی آن حرف. در این جستار مروری داریم بر بهروز افخمی و فعالیتهایش و کارهایی که در تورنتو انجام داد.
افخمی زمانی که در تورنتو بود، با عارف محمدی از مجله شهروند تورنتو مصاحبهای انجام داد که در آن، درباره سابقه سینمایی خود چنین توضیح میدهد: «در ۱۴ سالگی در کلاسهای فیلمسازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آموزش دیدم. در ۱۷ سالگی فیلم اول خودم به نام «توپ تیم ما» را که نیم ساعت بود، ساختم که در جشنواره جوانان اتحادیه آسیا و اقیانوسیه شرکت کرد. در سال ۱۳۵۴ به مدرسه عالی تلویزیون و سینما وارد شدم. سال ۱۳۵۷ که فارغالتحصیل شدم، تلویزیون در حال اعتصاب بود ولی به هرحال بهعنوان کارمند بخش مونتاژ شروع به کار کردم.» (شهروند تورنتو)
در سالهای اول بعد از انقلاب ۵۷، اوضاع کل ایران در هم ریخته بود و رادیو و تلویزیون هم هر روز با یک مدیر و مدیرعامل روبرو میشد. تا اینکه سرانجام پس از تسلط پیروان خط خمینی در صداوسیما و مدیرعامل شدن محمد هاشمی، که برادر اکبر هاشمی رفسنجانی، شخص دوم کشور پس از روحالله خمینی بود، افخمی بهعنوان مدیر فیلم و سریال شبکه اول انتخاب شد.
آن زمان ناصر تقوایی فیلمنامه «کوچک جنگلی» را با نگاهی به داستان «مردی از جنگل» اثر احمد احرار نوشته بود و قصد ساخت آن را داشت. تقوایی با وسواس خاص خود گروه فنی و بازیگران را انتخاب و محلهای فیلمبرداری را مشخص کرده بود. طراحی دکور هم به اتمام رسیده و کار تولید را آغاز کرده بود و حدود۵۰ دقیقه طی ۲۰ جلسه فیلمبرداری و تدوین شده بود اما دخالتهای هرروزه افخمی و یارانش موجب دلسردی تقوایی شد و عطای ساختن سریال را به لقای برادران تازهبهقدرترسیده بخشید. بهروز افخمی هم از مدیریت گروه فیلم سریال استعفا داد و بر بنیادی که ناصر تقوایی گذاشته بود و با فیلمبردار برجسته سینمای ایران، نعمت حقیقی، که نقشی بیشتر از مدیر فیلمبرداری داشت، سرانجام «کوچک جنگلی» ساخته شد و این اولین کار افخمی بود که کاری نیمهتمام را تمام کرد و شد سنتی در کارهای افخمی.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
آشنایی بهروز افخمی با نعمت حقیقی، همسر لیلی گلستان، دختر ابراهیم گلستان و پدر مانی حقیقی که در دوران پادشاهی از فیلمبرداران و مدیران فیلمبرداری مشهور سینمای ایران بود، برای افخمی نعمتی بود تا بتواند چندین فیلم متوسط یا تا حدودی خوب بسازد. جدایی از نعمت حقیقی پایان فیلمسازی افخمی است.
رانت در سینمای ایران تنها به گرفتن بودجههای کلان منحصر نیست. حتی در محتوا و مسائل فنی هم برای عدهای رانت وجود دارد. بهروز افخمی با همین رانت فیلم «عروس» را ساخت؛ سوژهای باسمهای با کلوزآپهایی بیشمار از نیکی کریمی و ابوالفضل پورعرب؛ کاری که در فیلم هامون (به کارگردانی داریوش مهرجویی) امکانش نبود.
آخرین فیلم افخمی پس از ۱۳۸۸ و اعتراضها به تقلب در انتخابات که به «جنبش سبز» موسوم شد، فیلم کمدی سخیفی به نام «سن پترزبورگ» بود. این فیلم در تدوین بود که نیمهکاره آن را رها کرد و در آن هنگام که اکثر دوستانش در مجلس ششم به زندان رفتند، او با عجله به کانادا آمد و با کمک یکی از دوستانش به نام رضا شکرالله که شهروند کانادا بود و همسر دومش مرجان شیرمحمدی، شرکت فیلمسازی به نام «فوت استپ» تاسیس کردند و کلاس فیلمسازی هم تشکیل دادند و ثبتنام کردند و اینطور که خود افخمی توضیح میدهد، «یکی از شاگردان کلاسم بود که قرار بود برای فیلم سرمایهگذاری کند به اسم فرهاد والیفر. او میآمد سر کلاسهای من و بعد متوجه شدم که در کار خودش آدم موفقی است و پولدار هم هست؛... در یکی از زنگ تفریحها آمد و گفت: من نمیخواهم خودم فیلمسازی یاد بگیرم، آمدم بگویم اگر میخواهی فیلم بسازی من سرمایهگذاری میکنم. به همین خاطر هم ما به فکر ساختن یک فیلم نسبتا پرخرج افتادیم با بودجهای حدود دو میلیون دلار.» (روزنامه ایران- بیژن مومیوند)
البته روشن است که این اتفاق نمیافتد و در نهایت فیلم کمخرجی به نام «بلک نویز» (Black Noise)، در ایران بهنام «فراموشخانه»، بر اساس داستان کوتاهی به نام «آسمان سیاه شب» نوشته جرمی کین از مجموعه داستان کوتاه «اینجا همه آدمها اینجوریاند» از نویسندگان مختلف که مژده دقیقی سال ۱۳۸۲ ترجمه کرده بود، برای ساخته شدن به زبان انگلیسی انتخاب شد. نه مردم و نه حتی ایرانیهای داخل کانادا از فیلم «بلک نویز» استقبال نکردند و منتقدان هم آن را نپسندیدند؛ به نحوی که حتی جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو (تیف) هم آن را نپذیرفت و چند سال بعد در جشنواره بینالمللی فجر، پاتوق فیلمسازانی مانند افخمی، پذیرفته شد.
کلاسهای فیلمسازی افخمی هرچند موجب شد که فرهاد والی را پیدا کند، دردسر عظیمی هم برایش ایجاد کرد. روزی یکی از هنرجویان از افخمی خواست که در مورد فیلم «فرزند صبح» توضیح دهد و افخمی هم کلی از روحالله خمینی تعریف کرد. خبر این تعریفها به بیرون درز کرد و مخالفان جمهوری اسلامی از جمله اعضا و هواداران حزب کمونیست کارگری روز بعد در محل کلاس تجمع کردند و اجازه برگزاری کلاس را ندادند و آن کلاس برای همیشه برچیده شد.
افخمی به جای سکوت مانند هر بچه عزیزکرده دیگری شروع به ناسزاگویی کرد و نشان داد که لمپنیسم بخش تفکیکناپذیر هواداران راه خمینی است. متن افخمی را میتوانید در وبلاگ محمد تاجیک با نام «اعتراض حزب کمونیست کارگری به بهروز افخمی در کانادا!» بخوانید. شخصی به نام ستار آموزگار، که به نظر میرسد نام مستعار باشد، در وبلاگ آزادی بیان، در مطلبی با عنوان «رازهای پنهان و غلطهای اضافی فرزند تاریکی»، به متن افخمی پاسخی درخور داده است
افخمی که اکثر یاران اصلاحطلبش در زندان بودند و به کانادا آمده بود که بماند و در گفتوگویش با عارف محمدی هم گفته بود که «به هر حال این اواخر تصمیم گرفتم دست از تنبلی بردارم و تند فیلم بسازم (با خنده…) و در آخر بگویم که از شهر تورنتو خیلی خوشم آمده است»، این خوش آمدنش از شهر تورنتو دیرپا نبود و خیلی زود، پس از گرفتن اماننامه، دست از پا درازتر با فرزند کاناداییاش، آهیل، به جمهوری اسلامی برگشت و چند فیلم یکی از یکی سطحیتر ساخت و در پاتوق محبوبش جشنواره فجر جوایز بیاعتباری بر جوایز بیاعتبار قبلی خود افزود.
بهروز افخمی که شاید میتوانست در ابعاد و اندازههای سینمای جمهوری اسلامی نامی حتی در حدوحدود مجید مجیدی پیدا کند، به شخصیت منفوری تبدیل شده که ظاهرا اصرار دارد مانند برادر حاتم طایی، اکنون که به سخی بودن شهره نشده است، هر روز دنیتر جلوه کند. هر روز حرفی میزند علیه همجنسگرایان، علیه سینماگران دوتابعیتی، علیه زنان و... هر روز در باتلاق خودساختهاش بیشتر فرو میرود. پنداری حالا که فهمیده است بدون جمهوری اسلامی هیچکجا در جهان جایی ندارد، میخواهد در «گاوخونی» فسیل شود.