در سلسله مصاحبههای «بیله دیگ – بیله چغندر»، خواهر ثاریه گشتالاسلام، خبرنگار مخصوص گشت ثارالله، با قلم سحرآمیز، سردار شورالاسلام رئیس روابط عمومی سازمان تولید امامزاده در سپاه را به چالش میکشد.
بخش هفتم
بسم الله الرحمن الرحیم. با برادر عکاس که میرسیم، سردار به طور زایدالوصفی منتظر ماست. به نظر میرسد به این مصاحبههای هفتگی معتاد شده، به طوری که خمیازه هم میکشد.
بنابراین من نیز که هرهفته گزینه پرونده چالشهای تازهای را روی میز میگذارم، به این شفافسازی کمک میرسانم. بهخصوص که سردار این هفته با افتخار غرورآمیزی باد به غبغب داشته، به محض دیدن ما دست خود را اینجوری کرده که :«گرفتیمش!» اینجانب و عکاس، گرفته شدن تتلوی فراری و ضد انقلاب را به سردار تبریک عرض کردیم.
خوانندگانی که تتلو را نمیشناسند، یک نفر خواننده و لات خالکوبی بوده که برای رئیس جمهوری آقای رئیسی با او همدست شده، اما ناموفق بوده؛ آقای رئیسی به قوه قضائیه و تتلو به ترکیه رفته. این شخص در ترکیه به امام حسین علیه السلام دری وری عرض نموده و همه را منتر خویش نموده به طوری که حکومت از پلیس بینالمللی تقاضای دستگیری آن نموده ولی پلیس ترکیه فعلاً او را دستگیر، تا نتیجه معلوم.
سردار سپس اظهار داشت:
- این پسره از اولش هم انحرافی بود. حیف که روابطمون شکرآبه وگرنه به پلیس بینالملل میگفتیم اونو توی استانبول بِدن تحویل کنسولگری عربستان سعودی. عین قاشوقچی خدابیامرز. حالا آقای رئیسی میخواست با طناب اون بره تو چاه زمزم. اگه دست من بود، همون روزی که هواپیمای اوکراینو زدیم، اینو هم میآوردمش مینداختمش اون تو. میگفتم حالا بخور. حالا به امام حسین علیه السلام حواله بده ... هه ... یارو از ترکیه میخواسته بره اینگیلیس. آخه نفله، اینگیلیس هم جای زندگی شد؟ اونجا شاهزاده خودشون نتونست دووم بیاره، رفتش کانادا.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در اینجا سردار با لحن زایدالوصفی خندید و گفت:
- شاید تتلو میخواسته بره جای خالی شازده فراریو واسه ننجونملکه پر کنه.
اینجانب و برادر عکاس نخندیدیم و سردار مجبور به عوض کردن موضوع گردیده، افزود:
ـ آره، اینگیلیسم که از برگزیت دراومد. میدونین که برگزیت چیه؟ اتحادیه اروپا. ولی فکر کنم ترامپ تیرشون کرد. ترامپم که خودش این روزا، خارش زاره ... هم خارش زاره، هم کارش زاره. توی سنا همین روزا میزنندش به برق. فعلاً سیم پیچش کردند.
- سیم پیچ؟
- آره، استیضاح. اینگیلیسیش میشه سیم پیچ.
در اینجا برادر عکاس دخالت کرده و کلمه «ایمپیچ» را که استیضاح میباشد تلفظ نموده و سردار پیروزمندانه حرف خودش را به آن گره زده، گفت:
- آره، اونا سیم پیچو میگن ایمپیچ، ولی تلفظش در عمل فرقی نمیکنه. بزننش به برق، کار تمومه!
اینجانب که سر در نمیآوردیم و از مسائل الکتریکی اطلاع نداریم، بنابراین راجع به رشته تخصصی خود - که گشت ثارالله میباشد، از سردار سئوال کردیم:
- سردار گرامی، برنامه صدور انقلاب که یادتان هست؟ آیا ما میتوانیم در آینده گشت ثارالله را هم به غرب صادر نمائیم؟
سردار با افسوس زایدالوصفی گفت:
- حیف شد. قبل از اینکه اینگیلیس بِرِگِش زیت بشه خیلی راحتتر بود. اگر سردار سلیمانی زنده بود که...
- راستی سردار گرامی، یک سئوالی برای من هست که از نظر ژورنالیستی خویش، باید از شما بپرسم. اون پایگاه آمریکایی که بعد از اینکه آمریکا سردار سلیمانی رو کشت، ما بهش موشک زدیم...
- قرارگاه عین الاسد.
- آره. اصلاً چرا ما این همه مدت در این چند سال اونجا رو نزدیم؟
سردار بزرگ مدتی فکر استراتژیک سوقالجیشی نموده و اظهار داشت:
- خُب خطرناک بود. اگر میزدیم آمریکا عصبانی میشد، سردار سلیمانی رو میکشت!
در اینجا سردار در باره صدور گشت ثارالله به اروپا گفت:
- باید بتونیم صادرش کنیم. حالا من تابستون میرم یک سری اونطرف. پارسال با خانوم بچهها رفتیم، خوش نگذشت. خانوم بچهها زیاد خوششون نیومد.
اولین بار است که سردار از خانواده خود برایم حرف میزند. میپرسم:
- ماشالله چند تا بچه دارین سردار؟
سردار خودکار بیکش را با دو دست میچرخاند و میگوید:
- هیچی. فقط من هستم و خانوم بچهها.
برادر عکاس جلوی خنده خودش را میگیرد ولی من چون خنده ندارد، نمیگیرم.
سردار ادامه میدهد:
- خانم بچهها درس میخواند، فرصت بچه نیست.
- در چه رشتهای درس میخوانند خانم بچهها؟
- رشته حقوق بانوان و شناخت هویت زن در اسلام و حومه.
حالا سردار آرام آرام گردن خود را میچرخاند، چانه خود راروی شانه خود قرار میدهد، چشم خود را به پایین میاندازد و پیروزمندانه میگوید:
- بچههای من اینها هستند!
دو عدد ستاره و یک قُپّه قلمبه روی پاگون سردوشی سردار خودنمایی میکند. سردار گردن خود را برعکس میچرخاند، چانه خود را بر آن یکی شانه خود قرار میدهد و در این حالتی که حرف زدن مشکل میباشد، میگوید: «سه تا هم اینور دارم.»
در این موقع هیجان زایدالوصفی در اتاق موج میزند. میگویم: «خدا ببخشه.»
سردار میگوید: «رهبر معظم بخشیده، خدا از این عرضهها نداره.»
در حالی که سردار از حرف خویش میخندد، اینجانب از اینکه پشت سر خداوند باریتعالا در غیاب ذات الهی حرف زده شده، و حضور ندارد که از خویش دفاع کند، ناراحت شده، اخم کردم. سردار بلافاصله متوجه ناراحتی اینجانب شده و افزود:
- البته این آخری را ننویس، طنز گفتم. خطش بزن. آخه من از بچگی به طنز علاقهمند بودم. همیشه سر کلاس با دهنم صدای بد درمیآوردم قارت، قارت! بچهها خیلی میخندیدند. خیلی عالی بود ولی حیف، بو نداشت. یک آخوند بود معلم قرآن شرعیات، تعلیمات دینی. اون میگفت اینجوری خوبه! هم تفریحه، هم وضو باطل نمیشه. خدا بیامرزتش، اون موقعها ما نمیدونستیم اینا میان مملکتو نجات میدن. مالی نبود، پیزوری بود، ولی از ثلث دوم دیگه نیومد. معلوم شد ساواک گرفتتش.
- زندان بود؟
- بعله. ساواک خیلی حواسش جمع بود. چارچشمی مواظب تاج و تخت اعلیحضرت بود.
- بالاخره ولش کردند؟
- بعله، یک مدت آزاد شد، دوباره ساواک گرفتش.
- چرا دوباره؟
- این دفعه یک جور خوبی گرفتش. یعنی استخدامش کرد. بهش گفته بودند تو روحانی هستی، در محافل دینی هستی، برای ما خبر بیار.
- از کربلا و سیدالشهدا و چهارده معصوم؟
- نه، از فدائیان اسلام و بازار و حوزه علمیه.
در اینجا سردار با آه زایدالوصفی گفت:
- خدا نیامرزدش، بچهباز هم بود.
- بچهباز؟
- یک چیزی میگم، یک چیزی میشنوین. بعد از انقلاب هم ترتیبی داد که اونی که توی ساواک استخدامش کرده بود و اونی که فرم حقوقشو امضا میکرد، بی سر و صدا اعدام شدند رفت.
- راستی سردار گرامی، این راسته که سپاه پرونده سکسی نمایندگان مجلسو از همهشون فیلم داره؟
- متوجه نشدم. دوباره بپرس.
- این راسته که سپاه پرونده سکسی نمایندگان مجلسو از همهشون فیلم داره؟
- ببین خواهر، اون روزی که آخوندا گفتند مشروطه نمیخوایم، مشروعه میخوایم، واسه همین روزا بود. برای این بود که کار به اینجاها نکشه. به امام زمان مقام معظم رهبری اگر اشاره کنه، ما از ستارخان و باقرخان هم فیلم سکسی، رو میکنیم. اصلاً صحنه میدیم ستارخان و باقرخان دارن ... لااله الالله ... تبریز شلوغ میشه ها…
قبل از اینکه تبریز شلوغ شود، مصاحبه این هفته را پایان میبخشم؛ در حالی که هزاران پرسش ژورنالیستی با خود دارم که هفته آینده از سردار شورالاسلام میپرسم.