«الحوادث»، چاپ بیروت، تصویر گوگوش را روی جلد گذاشته بود و تمام راه بیروت تا جونیه و کازینو لبنان، تصاویر دختر ایران بر فراز و نشیب نصب شده بود. در شب کنسرت، دوستان امام موسی صدر با من به سالن آمدند و من تصویری چندی از گوگوش را به دوربین فیلمبرداری سپردم. امام موسی چقدر آرزو داشت که میتوانست فارغ از جایگاه سیاسی و مذهبیاش، در سالن کنسرت باشد؛ بهخصوص وقتی فیلمها را پاره پاره دید و با «دو ماهی» اشکهای گوشه چشم را پنهان کرد.
لبنان به لطف طبیعت و فرهنگش حتی در دوران جنگهای داخلی هم فستیوال بعلبک را تا آنجا که میشد، برگزار کرد و آوای فیروز در باقیماندهها از تمدن رومی، طنینانداز شد: «نحن و القمر، جیران» [ما و ماه همسایهایم].
مردان استقلال از کامیل شمعون و پییر جمیل و مفتی خالد حسن و صبری الحماده گرفته تا کمال جنبلاط و امیرمجید ارسلان و فرزندانشان اگرچه در جنگ شدند، آن هم بر سر فلسطینیهایی که میخواستند چون اردن بر لبنان مسلط شوند، همهگاه حرمت همدیگر را داشتند. آقا موسی صدر ارمنیها را به نبعه راه داد و تحت حمایت گرفت. شماری از شیعیان که در صیدا بودند، در سایه حمایت مصطفی، فرزند معروف سعد، شخصیت بزرگ سنی جنوب، سرپناه یافتند. فالانژ و ملیهای آزاده، سوسیالیستهای ترقیخواه، جنبش امل، مکتب حسینی و کمونیستهای جورج حاوی با شازده شیعه جنوبی، کامل الاسعد، رئیس وقت پارلمان، سر ستیز داشتند، اما وقتی فرزند او ربوده شد، جورج حاوی تا رهاییاش از پای ننشست.
دانشگاه آمریکایی بیروت قبله فرزندزادگان بزرگان منطقه بود. دکتر محمدی وابسته فرهنگی ما بود و در دانشگاه بیروت کرسی زبان و ادبیات فارسی داشت. آقای لواسانی در جنوب، کلاس زبان فارسی دایر کرده بود و با کمک شاه فقید و وساطت مرحوم اسدالله علم، دوست آقا موسی، پادشاه شیعه محبوب در لبنان هزینه ساختن بیمارستان و یک آموزشگاه فنی عالی در لبنان را عهدهدار شده بود.
دو سال پیش از انقلاب، سرهنگ حمدی، رئیسجمهوری یمن، به استقبال مرحوم دکتر محمود جعفریان به فرودگاه صنعا آمد. ما همراه معاون رادیوتلویزیون و رئیس خبرگزاری پارس به صنعا آمده بودیم برای افتتاح تلویزیون رنگی یمن که تمام کادر فنی و سیاسی و اقتصادی و هنری و ورزشیاش را در مدرسه عالی رادیوتلویزیون آموزش داده بودند. یکی از آنها با دختر دانشجویی ایرانی در همان مدرسه ازدواج کرد و سالها مناصب مدیریتی مهمی در رادیوتلویزیون یمن داشت.
ایران پادشاهی یک بار هم در عهد انوشیروان، سپاهیانی به فرماندهی سردار وهرز به یاری شاهزاده سیف بن ذی یزن فرستاده بود. آنها ابرهه، امپراتور حبشه، را شکست دادند و تاج و تخت را به شاهزاده یمنی بازگرداندند. ۱۴ قرن بعد، پادشاه فقید ایران هزینه ساخت بیمارستان، رادیوتلویزیون، تربیت کادر فنی و اجرایی و تحریریه رادیوتلویزیون ملی یمن را، به همراه کمکهای اقتصادی و صنعتی، تقبل کرد و بلندآوازگان عرصه صنعت ما مثل لاجوردیها، خیامی، رضایی و اخوان نمایندگانی به یمن فرستادند و باب صادرات گشودند. دوست نویسنده و تاریخپرداز عزیزم، ناصر شاهینپر، که از مدیران گروه صنعتی بهشهر بود، شرح تعاملش را با یمن در کتاب خاطراتش به زیبایی شرح داده است.
دو سه سال پیش از انقلاب خمینی، پادشاه ایران سلطان قابوس را از شر مارکسیستهای شورشی ظفار که دستآموز مسکو و پکن و یمن جنوبی مارکسیست بودند، نجات داد. ارتش دلاور ایران استقلال عمان را تضمین کرد.
آن شبی که با پیروزی ارتش ایران در تسخیر تپههای راهبردی صلاله، کمر شورشیان شکست، هنرمندان فرهنگ و هنر در خیمه و خرگاه فرماندهی نیروهای ایرانی، برنامهای ویژه برگزار کردند. جالب اینکه من روزنامهنگار جوان به لطف مرحوم جعفریان، با توجه به عربی دانستن، هم در بیروت عظمت و اعتلای ایران و جایگاه امام موسی صدر، دکتر محمدی و مصطفی چمران را از نزدیک درک کردم، هم در صنعا مهمان دولت یمن بودم و هم در عمان در شب باشکوه صلاله، به داشتن ارتشی سربلند و غیور افتخار کردم.
در آن سالهای خوب، کنگره ملی فلسطین را در قاهره پوشش میدادم. یاسر عرفات مشغول سخنرانی بود که کسی آمد و در گوشش چیزی گفت. ناگهان لب برچید و ضجه زد. اعلام شد که پیر جبل، کمال جنبلاط، به قتل رسیده است. بار برداشتیم و ره به بیروت بردیم و بعد به عالیه، قصر کمال بیک، رفتیم. جنازه خونینش با دو همراه که به دستور حافظ الاسد، دشمن دشمنانش، به قتل رسیده بودند، بر شانههای جبل لبنان آرام گرفته بود. ولید و یاران پدرش، شیخ ابوشقرا، شیخالعقل دروزیها، شمشیربهدست، سوگند خوردند اسد را رها نکنند؛ اما دو سه ماه بعد، ولید به دمشق سر زد و دم برنیاورد که به او گفته بودند: «اسد تو و خانوادهات را نابود میکند. زبان در کام گیر و به هورا کشانت دل مبند.»
همین پیغام را دو دهه بعد بشار، پسر حافظ، هم به ولید داد که اگر تیمور، پسرت، را دوست میداری، ساکت شو! تو از حریری بزرگتر نیستی. دیدی چه بر سرش آمد؟
خاورمیانه پس از روزهای تلخ و تیرهای که سرنوشت میلیونها انسان را از کابل تا بیروت زیر علامت سوال بزرگی قرار دادــ اینکه اسلام ناب انقلابی محمدی در دو وجه سلفی سنی و ولایتی شیعی نه فقط امروز بلکه فردای این منطقه مهم از جهان را هم به بیغوله ارتجاع و عقبماندگی و تعصب پرتاب خواهد کرد یا آنکه برای رهایی از چنگ این غول بیشاخودم هنوز راهی وجود دارد؟ــ اینک در یک نقطه حساس تاریخی از دو سو کشیده میشود. یکسو ره به استبداد سیاه دینی دارد و یکسو رو به رهایی و آزادی. در این میان، دو محور حقیقی شر به گونهای غریب و گاه توجیهناپذیر، به سوی یک تفاهم خطرناک و رعبآور پیش میروند، در حالی که نیروهای آزاداندیش و سکولار به جای پیوستن با یکدیگر (منهای لبنان) برای رویارویی با خطر اسلام ناب سلفی و ولایتی، به ذم و حذف یکدیگر مشغولاند.
تهران، محور نخست
بسیاری از دگراندیشان و اصلاحطلبان واقعی در سالهای اخیر آرزو میکردند بهای نفت افزایش نیابد، چون هرگونه افزایشی تنها به نفع حاکمیت سرکوبگر جمهوری ولایت فقیه تمام خواهد شد و مردم ایران از این افزایش سودی نخواهند برد. امروز آشکار شده است که بهای ۶۰ و ۷۰ دلاری هر بشکه نفت نهتنها تحولی به سود مردم ایران ایجاد نکرد، بلکه بر سبعیت و استبداد رژیم در داخل و دامنه مداخلاتش در خارج افزود.
حالا قلب نئونازیها و فاشیستهای جهان نیز همانند قلب حمالهای راهآهن قاهره و جاشوهای طنجه، سرشار از عشق خانها و بیکهای ترور در منطقه است. شیاطین یکدیگر را یافتهاند و از برکت افزایش بهای نفت، پول هم دارند و برای تسخیر خاورمیانه خیز برداشتهاند. دو محور شر بهسرعت به یک محور اصلی تبدیل میشوند. به عراق نگاه کنید. هادی العامری و سپاه بدر هنوز و حشدالشعبی حداقل دو وعده از نمازشان را رو به قبله چهارراه آذربایجان و با سلام و صلوات برای «سیدعلی آقای قائد معظم» میخوانند، اما امتیازها و منافع مادی و معنوی که در همکاری با آمریکا نصیبشان میشود، آنقدر زیاد است که میتوان احتمال داد به مرور رشته بندگی با تهران سست و سستتر و پیوندشان با شیطان بزرگ مستحکمتر شود.
در این میان، جیشالمهدی که بنیان اصلی آن را مجرمان شیعه و جوانان متعصب تشکیل دادهاندــ مجرمانی که صدام حسین یک ماه پیش از سرنگونی رژیمش آنها را از زندان ابوغریب آزاد کرد تا خواب راحت از چشم شهروندان عراقی بربایندــ اینک به یک نیروی ۱۰ هزار نفری تبدیل شده که حداقل دوسوم افرادش را سپاه پاسداران، حزبالله لبنان و سپاه قدس در داخل عراق و ایران و لبنان آموزش دادهاند.
بودجهای که صرف آموزش و اداره حشدالشعبی میشود، از پنج میلیون دلار کمک نخستین ولی فقیه به مقتدی صدر آغاز شد و اینک به حقالسکوت از یکسو و تقبل هزینههای مقتدی و عواملش از سوی دیگر رسیده است. البته سپاه بدر و مجلس اعلا هنوز از کمکهای مالی و تسلیحاتی گسترده برخوردار میشوند اما همانطور که یادآور شدم، پیوندهای حکیم با رژیم بعد از سفر او به واشینگتن و لندن و قرارومداری که با آمریکاییها و در ملاقاتهایش با مسئولان سیا و وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا و سپس بریتانیا داشت، متزلزل شد.
از سوی دیگر، سپاه قدس با اعزام نمایندگانی به مناطق تحت نفوذ تروریستهای سنی عراق، بهویژه آنها که از القاعده و اسلام سلفی سنی تغذیه میکنند، روابطش را با این گروهها گسترش داده است. انصارالاسلام از کمک مستمر رژیم برخوردار است. جیشالمجاهدین و سازمان القاعده در بلاد رافدین (که کشتن شیعیان در صدر اولویتهایش قرار دارد) دو سازمان دیگریاند که طی سالهای اخیر، با دلالی پسر بن لادن و سیفالعدل، از دلارهای نفتی ایران و بعضی کمکهای تسلیحاتی برخوردار شدهاند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
برای بعضی شاید هنوز قابلقبول نباشد که ولی امر مربوطه که خود را امامالمسلمین و نایب امام زمان میداند، اجازه دهد به نیروهایی که شیعیان را رافضی میدانند و قتلشان را از نماز شب واجبتر تلقی میکنند، کمکهای مالی و نظامی بشود، اما فقط کافی است افغانستان را در نظر آورید که رژیم حتی پیش از سرنگونی اول طالبان، گلبدین حکمتیار ضدشیعه و دشمن هزارهها و تاجیکها، را هزار بار عزیزتر از همزبانان تاجیک و هممذهبان هزاره موردمرحمت قرار میداد.
در لبنان، با توجه به ۲۰ هزار موشک و خمپارهانداز و تیربار و البته سلاحهای گوناگون سبک و نیمهسنگین و سیستمهای دفاع هوایی که برای حزبالله فرستاده است، در کنار هزینه ۸۴ موسسه و بنیاد و بیمارستان و آموزشگاه و پادگان و مسجد و حسینیه و روزنامه و رادیو تلویزیون، با رقمی بین ۷۰۰ تا ۹۰۰ میلیون دلار مواجهیم که از جیب ملت ایران و به فرمان «سیدعلی آقا رهبر» به کیسه حزبالله ریخته میشود.
در فلسطین، بعد از آنکه میلیونها دلار هزینهای که رژیم برای برپایی جهاد اسلامی صرف کرد، به چاه ویل ریخته شد و جهاد اسلامی هیچگاه از یک تشکیلات ۳۰۰ــ۲۰۰ نفره فراتر نرفت، نظر عنایت «سیدعلی آقا» متوجه حماس شد. در طول سه سال اخیر، حماس حداقل سالانه ۱۰۰ میلیون دلار کمک از رژیم گرفته و از زمان تشکیل دولت حماس، این کمکها تصاعدی افزایش یافته و به مرز ۲۵۰ میلیون دلار رسیده است. اسماعیل هنیه، رئیس بالفعل حماس، در سفرهایش به تهران، از مراحم ویژه «نایب امام زمان» برخوردار شده است و به امر مبارک امامالمسلمین، دولت جمهوری ولایت فقیه بازسازی غزه ویران را چونان جنوب لبنان برای فلسطین ؛ به اجرا در میآورد.
باری، امروز تیمهای آموزش سپاه، طالبان سومالی، را آموزش میدهند. تعدادی از این افراد نیز با عبور از دمشق، در پایگاههای حزبالله لبنان آموزش دیدهاند. در ونزوئلا، طی یک سال گذشته، شیعیان لبنانی مهاجر که اغلب در کاراکاس و جزیرهای کوچک مستقر شدهاند، از کمکهای گسترده رژیم برخوردار شدهاند و سپاه و وزارت اطلاعات نیز برای تبادل اطلاعات و توطئهگری، دفاتر ویژهای را در سفارت رژیم گشودهاند.
در یمن، حالا تلویزیون صنعا و کانال «المسیره» از بامدادان «الله واحد، خمینی قائد» و «عبدالملک ابن الولی» و «یا منجلی، یا منجلی» پخش میکند. ایران، آن برادر بزرگ که در محنت، یار بود و در سرور و شادی، همدل و همراه، حالا در چهره دژم و نازیبای طمعکاری ظاهر شده که دشمن استقلال و اخلاق و عادات است.
حالا به جای تصویر گوگوش بر جلد «الحوادث» که مدیرش، سلیم اللوزی، را متحد سوری رژیم مثله کرد و دیگر قامت رعنایش را بر پیشخوان روزنامهفروشیها نمیبینیم، مجلد «العهد» حزبالله تصاویر دختر حاج قاسم را روی جلد چاپ میکند. ولید جنبلاط و فرزندان بزرگان استقلال لبنان خانهنشیناند و مردم دیگر برای نجات کشورشان به معجزه هم امید ندارند.
ایران زیبای دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ (البته تا ۱۹۷۹) دیگر در دل و یاد اهل لبنان و یمن و مسقط و بغداد و قاهره و طنجه فقط یک رویا است. همان رویایی که نسل من و قبل و بعد مرا آواز میدهد که وقت برخاستن است، ورنه از خانه عشق اثری به جا نمیماند.