ابراهیم رئیسی، رئیس قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران، هفته گذشته سنتشکنی کرد و با دعوت از مدیران تعدادی از رسانهها، که یکی دو تن از آنها سابقه زندان هم داشتند، به حرفهای آنها گوش داد و نکاتی را هم بیان کرد. نکاتی که پر از مفاهیم «دلربا» اما بدون تعاریف مشخص و شفاف بود.
رئیسی در این جلسه از «آزادی مطبوعات»، «حمایت از مبارزه با فساد» و «گذشت» از برخی شکایتهای قوه قضاییه علیه رسانهها سخن گفت، و وعده دوران تازهای را داد. اما به راستی درکی که مقامات جمهوری اسلامی از اینگونه مفاهیم دارند چه ابعادی دارد و اصولاً آیا میتوان آن را نشانهای از تغییر رویکرد دستگاه قضا دانست؟
برای درک بهتر سخنان رئیس قوه قضاییه خالی از لطف نیست که به واکاوی جملات و چارچوب بخشهایی از سخناناش در آن جلسه بپردازیم.
رئیسی در بخشی از سخناناش «حفظ آزادی رسانه و مطبوعات را در گرو رعایت خط قرمزهای قانونی» دانست و یادآوری کرد: «این از برکات انقلاب اسلامی و خون شهداست که امروز از موهبت آزادی بیان، قلم، تفکر و اندیشه برخورداریم. ما نیز خود را موظف به حمایت از آزادیها از جمله آزادی مطبوعات و رسانهها میدانیم».
ادعای درون این جملات، ادعای بزرگی است. آیا به راستی، ایران امروز از آزادی بیان، قلم، تفکر و اندیشه برخوردار است؟ آزادی فکر و اندیشه و تفکر، اگر با تضمین آزادی بیانشان همراه نباشد، نوزاد ناقصی بیش نیست. لیست بلند بالایی از پروندههای قضایی و امنیتی که در سالهای اخیر برای روزنامهنگاران و فعالان مدنی، سیاسی و فرهنگی ایجاد شده، چیزی جز تاوان بیان فکر، اندیشه و نگرش متفاوتشان با حاکمیت بوده است؟ ایران در دهه اخیر، برای چندین سال بزرگترین زندان روزنامهنگاران و فعالان رسانهای بود. درست در همان ساعتی که رئیس قوه قضاییه از آزادی رسانهها سخن میگفت، یک روزنامهنگار (مرضیه امیری) که برای تهیه گزارش از تجمع کارگران در مقابل مجلس شورای اسلامی حضور پیدا کرده بود، بیش از بیست روز از زمان بازداشت موقتاش توسط نیروهای امنیتی گذشته بود. تازه وقتی یکی از حاضران در جلسه، بازداشت این روزنامهنگار را به مقامات قوه قضاییه گوشزد کرد، غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضاییه، ضمن تأیید بازداشت، ادعا کرد که بازداشت او هیچ ربطی به فعالیت رسانهایاش نداشته و «او را در کف خیابان بازداشت کردهاند»! انگار خبرنگاری در نگاه مقامات قوه قضاییه، یعنی پشت میز نشستن و خبرهای تنظیم شده روابط عمومی ارگانها و خبرگزاریها را دریافت کردن و براساس آن گزارش نوشتن است.
چرا راه دور برویم؟ همین چند وقت پیش هفته نامه «صدا» تنها به خاطر طرح و تیتر روی جلد، که از واقعیت فضای بحرانی و تنشآلود ایران در منطقه و جهان سخن میگفت، با حکم قضایی «توقیف» شد. آیا بیانِ تفکر و اندیشهای که خارج از چارچوبهای دستوری حکومت، به زبان یا قلم میآید، مشمول «آزادی بیان» مدنظر مقامات قضایی نیست؟
پاسخاش را میتوانیم با مرور بخش دیگری از سخنان همان روز ابراهیم رئیسی به دست بیاوریم.
رئیس قوه قضاییه در تشریح فضای امروز ایران و نقش رسانهها در این فضا اینگونه توضیح میدهد: «امروز دشمن در مقابل ما صفآرایی کرده است. همانگونه که دولت و مجلس در این زمینه وظیفهای بر عهده دارند، دستگاه قضایی و رسانهها نیز باید نقش خود را به درستی ایفا کنند. نقطه مشترک ما با رسانهها در عرصه مقابله با جنگ روانی و رسانهای دشمن این است که نباید اجازه بدهیم افرادی با بیان و رفتار و قلم خود، پیامها و سیگنالهایی ارسال کنند که موجب امیدواری و طمع دشمن شوند».
رئیسی، قوه قضاییه و رسانهها را در کنار هم قرار داده، نه برای اینکه هر دو در یک سیستم دموکراتیک، بازوهای مبارزه با فساد و برقراری عدالت هستند، بلکه برای اینکه جلوی «بیان رفتار و قلم» افرادی که با پیامها و «سیگنالهای خود» موجب امیدواری و طمع «دشمن» میشوند. را بگیرند. به تعبیری دیگر، او قوه قضاییه و رسانهها را در جایگاه محدود کننده و سانسورچی «آزادی بیان» میپسندد و میخواهد.
رئیس قوه قضاییه همچنین در بخش دیگری از سخنان خود به «پروژهی ناامید سازی»، که به ادعای او از سوی «دشمن» در حال اجرا است، اشاره کرد و خطاب به رسانهها گفت: «تنها راه مقابله با این پروژه، اقدام و عمل مسئولان و امید آفرینی و اطمینان بخش رسانههاست».
چندان هم غیرمنتظره نیست که رئیس قوه قضاییه «امید آفرینی» را هم «دستوری» میبیند. یعنی چون اراده حکومت و مقامات تلقین «امید» به جامعه است، رسانهها هم باید امید آفرین باشند و اگر غیر از این عمل کنند، «سیاهنمایی» کردهاند و مستوجب مجازات هستند. رئیسی البته از چیزی به نام «حق نظام» هم سخن میگوید که حاضر نیست «به هیچ وجه» از آن «عبور» کند. مفهومی که غیر شفاف و با ظرفیت تفسیر و تعبیرهای بی انتها است.
مفهوم رسانه و آزادی رسانهها در جمهوری اسلامی مفهوم غریبی است که از همان ابتدای پیروزی انقلاب قربانیهای فراوانی گرفته است. آیتالله روح الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، هم در همان روزهای ابتدایی تشکیل جمهوری اسلامی، وقتی از «آزادی بیان» و «قلم» سخن میراند، برداشتی از آزادی را مدنظر داشت که در چارچوب افکار او، که بعدها تبدیل به «مشی نظام» شد، تعریف میشد و هر جا که فکر و اندیشه و بیانی با رویکرد و برداشتهای او (نظام جمهوری اسلامی) زاویه پیدا میکرد، برچسبهایی همچون «غربزده»، «طاغوتی»، «مزدوران دشمن»، «قلمهای فاسد» و «ضد انقلاب» از دایره کلمات او علیه آنها خارج نمیشد.
نگرش جمهوری اسلامی از همان ابتدا و تاکنون، نسبت به رسانه و نشریات، نگرشی «روابط عمومی» مسلک است. نشریات و رسانهها در طول عمر ۴۰ ساله جمهوری اسلامی (به جز دوره بسیار کوتاه ابتدای انقلاب که بیشتر به هرج و مرج شباهت داشت تا آزادی نشریات)، تا زمانی که بازتاب دهنده نقطه نظرات حاکمیت در موضوعات مختلف هستند، آزادند، اما وقتی اندکی در برداشت، تحلیل و روایت از چارچوبهای رسمی پا بیرون میگذارند، تاوان سختی را خواهند پرداخت. برای اثبات این ادعا کافی است که به فهرست بلند بالای روزنامهها و نشریات توقیف شده، روزنامهنگاران بازداشت شده (در مقاطعی از تاریخ هم روزنامهنگاران اعدام شده)، پروندههای تشکیل شده و قلمبهدستان ممنوع القلم شده در این چهار دهه بنگرید.
در نگرش حاکمیت، بیان هر نظری که هماهنگ و یکسان با نظر رسمی حکومت نباشد، «تضعیف حاکمیت (نظام)» است، چون همیشه «دشمن» در حال برنامهریزی و اجرای نقشههای خود برای «نابودی نظام» است! و «شرایط حساس کنونی» توصیف تکراری وضعیت ایران است که «شرایط خاصی» را به رسانهها تحمیل میکند.
آنچه را حاکمیت جمهوری اسلامی از همان ابتدا نپذیرفت این بود که تحقق و تأمین «آزادی بیان» به معنای کامل و حقیقیاش، که یکی از جنبههای آن در آزادی مطبوعات تبلور مییابد، اصلیترین پایه تحکیم و استمرار یک حکومت است. جمهوری اسلامی اگر قادر به تأمین «آزادی بیان» نباشد، و با کلمات و «دشمن»سازیها چتر محدودیتها را به بهانههای مختلف باز نگه دارد، حکم رکود و عقبماندگی خود را صادر کرده است.
اگر در کشوری رسانههای آزاد و مستقل وجود خارجی نداشته باشند تا در عمل احساس آزادی بیان و قلم را به بطن جامعه منتقل کنند، با شعار و دستورالعمل و میلیاردها تومان هزینه هم نمیتوان آنچه را در واقعیت در حال بروز است تغییر داد. حمایت از «آزادی بیان» در حرف و شعار نیست. درخت «آزادی بیان» در جمهوری اسلامی تا زمانی که قوانین، مقررات، رفتارهای سلیقهای و غلبه تفکر امنیتی بر عرصه گردش آزاد اطلاعات اعمال میشود، درخت بیریشهای است. درختی که هرچقدر هم با پول و سرمایه آن را تزئین کنند، قادر به تراوش اکسیژن «آزادی» برای حیاتبخشی جامعه نیست.