کتاب «بهره کشی شاعرانه» اثر اسماعیل سراب از جهتهای گوناگونی قابل تامل و بررسی است. این کتاب مجموعه شعر معاصر افغانستان را با گزینش چهرههایی از این جریان بررسی کرده است. آماج این بررسیها شعر آزاد افغانستان است و نویسنده جریان غزل معاصر را از این بررسیها مستثنی کرده است. این بررسیها آنجایی که به شاعران پیشکسوت میرسد با احتیاط بیشتری به آثار آنها مراجعه میکند، اما دایره این بررسیها در بررسی شعرهای همنسلان نویسنده تنگتر شده است. این اثر همچنان شعر معاصر را با نوشتههای شاعران، رفتار سیاسی آنها و نظریات آنها درباره شعر معاصر، به گونه تطبیقی بررسی کرده است. این برخورد اما معایب و محاسنی دارد که به هرکدام آن در این نوشته جداگانه پرداخته خواهد شد.
حسن کتاب این است که از سنت «رشوه لفظی» و رویکردهای محافظهکارانه رایج در بررسیهای آثار ادبی در افغانستان به گونه شجاعانهای فاصله گرفته است. حسن دیگر این کتاب این است که نویسنده تا آنجا که توانسته است به متون شعر معاصر، نقدهای تولید شده در این جریان، در کتابها، مجلات و مصاحبههای شاعران مراجعه کرده و قضاوتهایش را درباره آنچه نوشته تا حد ممکن مستند کرده است. اما مسایل قابل بحث در این کتاب شامل رویکرد گزینشی نویسنده به شعرها و متون نقد ادبی، نداشتن روش مشخصی برای بررسی آثار است. این بررسیها، همزمان شعر، شاعر و زمینه اجتماعی آثار را به گونه تلفیقی در بر گرفتهاند، همچنان نویسنده مبانی تئوریک خود را برای بررسی این آثار روشن نکرده است. مقدمه کتاب کوتاه است، در حالیکه این مقدمه میتوانست فراتر از طرح چند مساله کلی اخلاقی، مبانی تئوریک کار و انتظاراتش از ادبیات و روش بررسیاش را به گونه مفصل توضیح دهد.
مساله دیگر در این کتاب معکوس ساختن تاریخ ادبیات در چیدن جستارها است. نویسنده روشن نکرده است که چرا مقالات مربوط به بررسی آثار دهه هشتاد و نود را در آغاز کتاب و مقالات مربوط به شعر نسل گذشته را در آخر کتاب آورده است. یعنی جستارهای این کتاب میتوانست بر اساس منطقی خطی در این کتاب تنظیم شوند. این روش ضمن آن که روشی جا افتاده در بررسی ادبیات است، نویسنده با بکارگیری این روش جریان شعر معاصر افغانستان را به گونه تاریخی بررسی میکرد تا دشواریهای این جریان را که به قول او منتج به «شعری نحیف» شده است روشن کند و به علتهای ضعف این جریان با نگاه بهتری به فراز و فرودهای تاریخ شعر معاصر برسد. در نهایت میتوان شماری از کاستیهای روش شناختی این کتاب را به موضوع این کتاب و عدم دسترسی نویسنده به منابع بیشتر دانست. کتابی که مجموعهای از جستارها درباره شعر معاصر است.
البته اگر نویسنده این کتاب به منابع بیشتری دسترسی میداشت و در بررسی این آثار حوصله بیشتری به خرج میداد و روش کاریاش را مشخص میکرد، میتوانست کتاب مهمی درباره شعر معاصر افغانستان، از منظر خاصی که نگریسته است باشد. این کتاب با آنکه درباره مبانی نظری مسکوت مانده است، اما رنگ و بوی سنت نقد ادبی مارکسیستی دارد. هرچند دشوار است نسبت این کتاب را با این سنت نقد ادبی به گونه روشمند روشن کرد.
اگر بخواهیم مسایل مطرح شده در این جستارها را دسته بندی کنیم به چالشهای زیر به عنوان نتیجهگیریهای نویسنده از بررسیهایش در شعر معاصر افغانستان خواهیم رسید:
۱- شعر معاصر افغانستان شعری است نحیف و کم مایه.
۲- پیوند شاعر با شعر و اجتماع غیر واقعی و در بیشتر موارد ریاکارانه است.
۳- نقد شعر معاصر یا رشوه لفظی است و یا در بررسیهایش ناقص است.
۴- در بازنمایی «واقعیت تکان دهنده» شعر معاصر توفیقی نداشته است.
۵- جدل نو و کهنه در آغاز این بحث در افغانستان، جدلی سطحی بوده است و از سطح ظواهر فراتر نرفته است.
در این کتاب ارزش زیبایی شناسانه شعر معاصر فراموش شده است و به جز در مورد شعری از فریبا حیدری که نویسنده آن را خوش فرم میداند، درهیچ بخشی از کتاب اشارهای به این ساحت مهم شعر معاصر نکرده است. آنجایی هم که شعرهای یکی از مجموعههای سمیع حامد را قابل اعتنا میداند بیشتر معطوف به گزارش نمونه وار «رخدادهای تکان دهنده» روزمره است، در مجموع این کتاب با نحوه بازنمایی محتوای شعر از منظری غیر زیبایی شناسانه سروکار دارد و ارزش زیبایی شناسانه شعر معاصر در این کتاب یکسره رها شده است. در کنار آن که ادبیات این کتاب در بسیاری از موارد تند است و آدم را به یاد کلمات ژدانف، متصدی امور فرهنگی رژیم استالین درباره انا اخماتوا میاندازد.
از عنوان کتاب «بهره کشی شاعرانه» پیداست که نویسنده در بررسیهایش به دنبال چیست و با کدام سنت نقد ادبی میخواهد خودش را پیوند دهد. این عنوان شعر را در جایگاه کارگری قرار داده است که از سوی یک نظام ستمگر و سودجوی اقتصادی مورد بهره کشی قرار گرفته است. جایگاه این نظام اقتصادی استثمارگر و سودجو را در این بررسی شاعری گرفته است که نسبتش با شعر استثمارگرانه و ریاکارانه است. در این رویکرد شاعر، از طریق شعر به جای بازتاب «واقعیت تکان دهنده» در بیشتر موارد این واقعیت را به نفع غرایز جنسی، ناسیونالیسم رمانتیک و برخوردهای لطیف عاطفی ایده آلیستی کرده است.
هرچند نویسنده از تذکر هرگونه رابطه با سنت نظری مورد کاربردش پرهیز میکند، اما اگر بخواهیم مبانی تئوریک این کتاب را از نحوه برخوردش با شاعران و شعرهایشان استخراج کنیم، این مبانی نظری میتوانند با سنت نقد ادبی مارکسیستی هم پیوند داشته باشند و هم پیوند نداشته باشند. چرا که در نقد ادبی مارکسیستی از نظریات کلاسیک این مکتب تا نظریات معاصر آن، هنر و ادبیات در پیوند با جامعه از منظر نحوه بازنمایی بررسی میشوند، به این صورت که آیا هنرها و ادبیات در این بازنماییها، ایدئولوژیهای طبقات حاکم یا ایدئولوژی سرمایهداری را پنهان و یا آشکار کردهاند یا نه. اما در این کتاب آثار از رهگذر بازنمایی صرف فاجعه و «رخداد تکان دهنده» مد نظر قرار گرفتهاند.
نویسنده این کتاب از شعر معاصر انتظار دارد تا در بست در خدمت بازنمایی «واقعیت تکان دهنده» باشد. نسبت های این «واقعیت تکان دهنده» اما با ایدئولوژیهای حاکم روشن نیست، نویسنده در این باره چیزی نمیگوید و به ذکر مبهم لیبرالیسم در چند جای کتاب بسنده میکند.
انتظار نویسنده از شعر معاصر و شاعر معاصر، ما را به یاد مقدمه کتاب طلا در مس براهنی میاندازد، براهنی در این مقدمه مینویسد: «شاعر روزگار من و شما خانم ها و آقایان معاصر، باید همیشه جنازه فردوسی، آن دهقان طوس را که هزارسال پیش از دروازه «رزان» به بیرون برده میشد، در پیش چشم داشته باشد...»
یا آن نهیبهایی که براهنی به شاعر از منظر رسالت اجتماعی او در شعر فارسی در این مقدمه میزند، آنجا که از حلق آویز شدن حسنک یاد میکند، یا از رنجهای تبیعدی یمگان، یا آنجا که میگوید: «... و از آنجا که هرکس به قدر قدرت انتخاب خود، انسانی خلاق است، اگر این ها چشم به مصایب ببندند، فاشیست هستند، اگر چشم باز کنند و ببینند و هشدار دهند، به قدر قدرت نشان دادن شان، انسان هایی اجتماعی، طبیعی عاصی و نیرومند هستند.»
اما براهنی همان گونه که به رسالت اجتماعی شاعر در آن کتاب تاکید دارد سویه زیباشناختی شعر دورانش را نیز فراموش نمیکند. در بخشی از مقدمه کتاب طلا در مس در این باره مینویسد: «هیچ منتقد شعر نمیتواند نام منتقد به خود بگیرد مگر آنکه خلاقیت شعر را هم از لحاظ محتوی و هم از لحاظ شکل، هم از نظر شاعر و هم از نظر خواننده، هم از لحاظ زبان خود شاعر و هم از نظر مقدورات و ظرفیتهایی که آن زبان برای برقرار کردن ارتباط با خواننده دارد و یا باید داشته باشد، عمیقا مطالعه کند.»
براهنی در کتاب طلا در مس شکل و محتوا را لازم و ملزوم هم میداند و شاعر را همان گونهای که ترغیب میکند تا چشم به خیابان داشته باشد، از او انتظار دارد تا انضباطی زیبایی شناسانه و فرمالیستی را در کارش از یاد نبرد. نویسنده ما، اما سویه زیبایی شناسانه شعر معاصر را به کلی از قلم انداخته است و شعر معاصر افغانستان را در حد موضع سیاسی و اجتماعی صرف تقلیل داده است و از این منظر میان یک شاعر و یک فعال سیاسی/ اجتماعی تفاوتی احساس نمیشود.
شاعر مورد نظر نویسنده دقیقا همان کاراکتری است که در مقدمه براهنی بر کتاب طلا در مس توصیف شده است؛ اجتماعی، عاصی و هشدار دهنده، نویسنده در مقدمه کوتاه کتابش میگوید که شاعر افغانستانی هم با تکیه بر شعار هنر برای هنر، خود را از کشمکشی پرخطر دور کرده است و هم از اعتبار« شاعر متعهد» بهره کشی میکند بی آنکه به این تعهد پایبند باشد. نویسنده در مقدمهاش این گونه نتیجهگیری کرده است: «آنچه از کارخانه عریض و طویل شعر معاصر فارسی افغانستان خارج شده است، چیزی نیست جز تغزل و زیباسازی فاجعه.» که صرف نظر از درست یا نادرست بودن این حکم و با وجود روشن کردن مصداقهایش در شعر شماری از شاعران، این حکم کلی را درباره کلیت شعر معاصر افغانستان تسری داده است. این در حالی است که تمام شعر معاصر افغانستان زیباسازی فاجعه نیست. در این مقدمه او روشن میکند که نمیخواهد درباره غزل چیزی بنویسد، ممکن است منظورش جریان غزل هم نسلانش باشد اما در بخشهای مختلف کتاب به غزلهای شماری از غزل سرایان نیز به گونه ضمنی پرداخته است.
نویسنده در مقاله «بزم پست مدرنیستی» به ناهمزمانی این گرایش در یکی از حوزههای شعری افغانستان(هرات) اشاره دارد، او ضمن این که شبهای شعر هرات را به شبهای عروسی و بروبیایی دوستان و آشنایان تشبیه کرده است، از عدم همخوانی نظریات ادبی تعدادی از چهرههای شاخص جریان شعر پسامدرن در آن حوزه با واقعیتهای اجتماعی یاد میکند و از برخورد غیر منطقی آنها با ادبیات کلاسیک دم میزند. او مهمترین هدف این جریان را که در دهه هشتاد رواج داشت تولید تناقض خوانده است.
در مقاله «داستان بلند شعر مقاومت» نویسنده هر دو جریان چپی و راستی شعر مقاومت را بررسی میکند، در این مقاله از شاعرانی سخن میگوید که پیش از کودتای ۷ اردیبهشت سال ۵۷ خورشیدی شعر مقاومت مینوشتند. شاعرانی چون، دستگیر پنجشیری، بارق شفیعی، سلیمان لایق و اسدالله حبیب. اما پس از پیروزی کودتا، خود بخشی از یکی از سرکوبگرترین نظامهای تاریخ معاصر افغانستان بودند. او همچنین در این مقاله به شاعرانی اشاره دارد که شعر مقاومت جهادی را در برابر حزب دموکراتیک خلق و با مضمون جهاد در مهاجرت میسرودند. اومهمترین چهره این جریان استاد خلیلالله خلیلی را نیز به دلیل سازش او با حکومت شاه و همسوییاش با مجاهدان سرزنش میکند، مجاهدانی که از نظر او پیامد جهادشان ویرانی کابل و جنگ ویرانگر داخلی بود.
در مقاله «واقعیت جنگ و خیال شاعرانه»، کتاب «سربازها»ی من و «عشق و اندی دیگر» وحید بکتاش را بررسی میکند. نویسنده با آنکه نگاه ایجابیتری نسبت به شعر من دارد، اما در نهایت نتیجه گیریاش را درباره مجموعه سربازها به ذکر چند نمونه مختصر محدود میکند و مجموعهای را که به کاراکتری به نام سرباز در وسیعترین معنای آن و به دور از تصورهای عام رمانتیک از جنگ میپردازد به چند وجه گزینشی در چند شعر این مجموعه تقلیل میدهد و تعجب میکند که انسان درگیر جنگ چگونه میتواند در میدان جنگ (محله جنگی) عشق بازی کند. او مجموعه عشق و اندی دیگر را که سویه تازهای به پیوند شعر و جنگ بخشیده است از رهگذر بازنمایی رمانتیک جنگ مورد انتقاد قرار میدهد.
نویسنده در مقاله «نگهداری از غم غربت در شعرهای الیاس علوی» رفتار شاعر را در شعرش متناقض و غیر قابل هضم مییابد. او شاعر را متهم میکند که نگاهی رمانتیک به وطن دومش دارد، این در حالی است که از نظر نویسنده، استرالیا کشوری است که با انبوه مهاجران که شماری از آنها هموطنان او هستند برخورد غیرانسانی داشته است.
در مقاله «عصیان روزمره زنان لطیف» نویسنده به شعر شماری از شاعران زن پرداخته است. در این مقاله نویسنده شعرهای باران سجادی، سمیه رامش، کریمه شبرنگ، محبوبه ابراهیمی و شکریه عرفانی را بررسی کرده است. در این بررسیها نیز نویسنده به شعر زنان از همان منظر بازنمایی «واقعیت تکان دهنده» اما در کسوتی زنانه نگریسته است. در این نوشته نویسنده همچنین به شماری از نقدهایی که درباره شعر این زنان نوشته شده، توجه کرده است. او این نوشتهها را به علت ترسیم تصویری عصیانگر، معترض و سنت شکن از شاعر زن، فاقد اعتبار میداند و شعر زنان را برخلاف این نقدها، موظف به پرداختن به مسایلی مهمتر از آنچه میداند که در رسانهها نیز بازتاب می یابند.
او در مقاله «سمیع حامد متاخر» شعرهای سمیع حامد را از غزل و ترانه تا مجموعههای شعر آزاد او بررسی میکند، ترانههایش را درگیر هیجانهای مبتذل جوانی، شعرهای میهنیاش را بازتاب ناسیونالیسم رمانتیک میداند و تنها مجموعه شعری «هنگ اوور با یک گیلاس باران» او را به دلیل بازنمایی «واقعیت تکان دهنده» میپسندد.
او در آخرین مقاله این کتاب «بر دوش انقلاب، نگاهی به گفتارهای نوگرایان» به مقدمههای واصف باختری بر کتاب شماری از شاعران معاصر و همچنین به نظریات واصف باختری، پویافاریابی، فارانی، لطیف ناظمی و شماری دیگر از شاعران و نویسنده گان پیش کسوت فارسی در جدل شعر نو و کهنه در افغانستان میپردازد و این جدلها را فاقد تازگی و پیشنهادهای جدی برای شعر معاصر میداند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
او مجموع این بحثها را شبیه نظریات شاعران مشروطیت، معطوف به تحول اجتماعی میداند و میگوید که این شاعران در رسیدن به بوطیقایی برای شعر نو ناکام ماندهاند.
قسمت آخر کتاب بازنویسی و چاپ ۹ نوشته از مقالات شاعران و نویسندگان افغانستاناند که در سپیده دم بحث کهنه و نو در شعر افغانستان در روزنامههای اصلاح و ژوندن چاپ شدهاند. بازنویسی و چاپ این مقالات در این کتاب کاری است ستودنی و میتواند به پیگیری مباحث نقد ادبی در افغانستان برای اهالی پژوهش مفید واقع گردد.
این کتاب در نهایت، تلاشهای جسورانه منتقدی است که از منظری اخلاقی، اجتماعی و کارکردگرایانه شعر معاصر افغانستان را بررسی کرده است. برخوردهای تند این کتاب از جانب یک شاعر و نویسنده منزوی که از بستر حرکتهای دادخواهانه برای دفاع از مظلومیت زنان، عدالت شهروندی، کشتار مردم ملکی از جانب طالبان کمتر دیده شده است بیشتر به صدور انقلاب از برج عاج میماند.
با حفظ حرمت به رنجی که نویسنده در نوشتن این کتاب متحمل شده است و با اذعان بر درستی آن بخشی از نقدش که سویههای سازشکارانه و محافظه کار بررسیهای ادبی در افغانستان را هدف قرار میدهد و همچنین با بیان همنوایی با او در نا روشن بودن مرزهای ارزشی شعر مقاومت و با همسویی با او در تاکید او بر بالابردن انتظار ما از شعر افغانستان در نهایت چگونه میتوان با نویسندهای که با تقلیل شعر به کارکرد ژورنالیستیک محض بسنده میکند و زندگی را از وجوه متکثرش در شعر خالی میخواهد موافق بود؟