در دوم مرداد ماه سال ۱۳۹۵ حرکت اعتراضی جنبش روشنایی در شهر کابل مورد سه حمله انتحاری قرار گرفت. در این حملات بیش از ۸۰ نفر کشته و نزدیک به ۲۵۰ نفر زخمی شدند. حملات انتحاری علیه تظاهرات جنبش روشنایی یکی از خونینترین حملات تروریستی در پانزده سال گذشته بوده است. جنبش روشنایی پس از ان شکل گرفت که دولت افغانستان یک پروژه انتقال برق وارداتی از کشور ترکمنستان را که باید از مسیر استان بامیان در مرکز افغانستان میگذشت، به دلیل هزینه بالا و نامناسب بودن تغییر داد و این مسیر را به سمت مناطق سالنگ در شمال کابل تغییر داد. این خط وارداتی برق که به نام پروژه توتاپ یاد میشد، برق ترکمنستان را از مسیر افغانستان به پاکستان انتقال میداد. در قدم نخست یک شرکت آلمانی مسیر انتقال این پروژه را طراحی کرد که از کشور ترکمنستان وارد استان شبرغان شده و از آن جا و مسیر بامیان به کابل و ننگرهار و بعدا به پاکستان انتقال پیدا میکرد. اما بعدتر این مسیر به دلیل پرمصرف بودن تغییر کرد و از استان شبرغان به پلخمری و از مسیر سالنگ وارد کابل، ننگرهار و در آخر به پاکستان میرفت. جنبش روشنایی به این باور بود که تغییر مسیر انتقال پروژه توتاپ تکنیکی نیست و سیاسی است و دولت افغانستان نمیخواهد تا مردم مناطق مرکزی افغانستان که اکثرا هزارهاند از برق مستفید شوند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اعتراضات در واکنش به این پروژه نام جنبش روشنایی به خود گرفت و هرچند در دوم مرداد تعداد زیادی از اعضای این جنبش به خاک و خون غلطیدند، اما باز هم جنبش تحرکات خود را ادامه داد و اعتراضات از افغانستان حتی به کشورهای خارجی که افغانها حضور داشتند هم کشیده شد. با این حال جنبش روشنایی خیلی سریع مسیر خود را عوض کرد و به انحراف کشیده شد. در قدم اول تعدادی از رهبران سنتی هزاره که جزو رهبران جهادی هم محسوب میشوند، مانند محمد محقق مسیر خود را از این جنبش جدا کرد و آن را یک حرکت انحرافی و بیهوده خواند. پس از آن تعدادی از رهبران اصلی جنبش که از میان جوانان تحصیلکرده هزاره انتخاب شده بودند، مسیر خود را تغییر دادند و حتی عدهای نیز با نام جنبش روشنایی با دولت افغانستان وارد معامله شدند و از همین راه به مناصب بالای دولتی رسیدند. با این که جنبش روشنایی هزینه بالایی برای اعتراضاتش پرداخت اما رهبرانش نتوانستند که اهداف اصلی این جریان را ادامه دهند و در نتیجه نه پروژه توتاب به مسیر قبلی برگشت و نه جنبش روشنایی توانست مسیر خود را به درستی ادامه دهد.
چرا جنبشهای اعتراضی داوم نمیآوردند؟
تنها جنبش روشنایی نیست که دچار گسست و انحراف میشود. جریانهای اعتراضی مدنی زیادی با همین سرنوشت روبهرو شدهاند. به طور مثال جنبش رستاخیز تغییر که در پی تغییر حکومت و استعفای رهبران حکومت وحدت ملی بود و در این راه مانند جنبش روشنایی با حمله انتحاری مواجه شد و تعدادی کشته نیز داد. این حرکت هم به سرنوشت جنبش روشنایی دچار شد و نه تنها به هیچ کدام از خواستههایش نرسید، که پس از چندی رهبرانش دچار چند دستگی شدند. جنبش گذار نیز که از بطن جنبش رستاخیز تغییر به وجود آمد هم چنین سرنوشتی را پیش روی خود دید.
واقعیت این است که جنبشهای اعتراضی در افغانستان بیشتر به صورت واکنشی ایجاد میشوند و به دلیل این که بستر اجتماعی برای خود ایجاد نمیکنند، نمیتوانند دوام بیاورند. جنبش تبسم که درپی سربریدن تبسم، کودک دوازده ساله هزاره توسط طالبان ایجاد شد و توانست یکی از گستردهترین اعتراضهای خیابانی خودجوش را به وجود بیاورد و تنها پس از برگزاری این اعتراض یک روزه خیابانی خاموش شد. جنبش روشنایی و رستاخیز تغییر نیز با این که پس از حملات خونین تروریستی باز هم به فعالیت ادامه دادند اما به دلیل نبود رهبری یک دست زود به انحراف کشیده شدند.
از سوی دیگر منفعتهای شخصی رهبران جنبشهای اعتراضی باعث میشود که با کوچکترین امتیاز دولت، رهبران جنبشها به همین امتیازات اکتفا کرده و اراده جمعی را قربانی اهداف کوتاهمدتشان میکنند. تعدادی از رهبران جنبشهای اعتراضی حالا به عنوان کارمندان دولت فعالیت دارند و سعی میکنند وابستگی خود به این جریانها را کتمان کنند زیرا دیگر به وجود این جنبشها نیازی احساس نمیکنند. به همین دلیل است که در افغانستان با این که فعالیت انجمنها و نهادهای جامعه مدنی زیاد است اما به دلیل یک دست نبودن و منفعتهای شخصی، این فعالیتها راه به جایی نبرده است.