در ماههای گذشته سفرهای متعدد مقامهای جمهوری اسلامی ایران به افغانستان افزایش یافته است. این در شرایطی است که جمهوری اسلامی ایران پس از شکستهای راهبردی در منطقه، ازجمله تلفات نیروهای نیابتیاش در لبنان و غزه و سقوط رژیم بشار اسد در سوریه، به دنبال افزایش نفوذ در افغانستان است.
رسول مهاجر، معاون اقتصادی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، در راس هیئتی به افغانستان سفر کرد و روز جمعه ۲۲ فروردین (۱۱ آوریل) به مسجد جامع بزرگ شهر هرات رفت تا در مراسم نماز جمعه شرکت کند. سفارت جمهوری اسلامی در کابل مشخص نکرد که آیا این مقام ایرانی به امامت یک روحانی طالبان نماز خوانده است یا نه. اما حضور او در چنین مکان و موقعیتی پیام روشنی در پی دارد: نزدیکی آشکار تهران با رژیم طالبان.
پیش از آن، مهاجر با نوراحمد اسلامجار، استاندار طالبان در هرات، دیدار و یک تابلو خطاطی آیات قرآن بهعنوان تحفه دریافت کرد. اسلامجار، نویسنده کتابی عربی با عنوان «مباحث فی العقیده الماتریدیه المسمى معتمد ماترید من معتقد ماترید» است، اثری که در آن شیعیان «فرقه تکفیری» و «همدست کفار در طول تاریخ» توصیف شدهاند. با این حال، این پیشینه ایدئولوژیک مانع از گرم شدن مناسبات دو طرف نشده است.
پس از این دیدار، هیئت جمهوری اسلامی ایران به استان فراه، هممرز با ایران، سفر و با دیگر مقامهای طالبان گفتوگو کردند. این سفر تنها یکی از سلسله رفتوآمدهای دیپلماتیک میان تهران و کابل در ماههای اخیر است.
در نمونهای دیگر، حدود ده روز پیش، محمدرضا بهرامی، دستیار وزیر و مدیرکل آسیای جنوبی وزارت خارجه جمهوری اسلامی، به کابل رفت و با امیرخان متقی، وزیر خارجه طالبان، و مولوی عبدالکبیر، وزیر مهاجرین، دیدار کرد. در این دیدارها بر گسترش روابط «مثبت و دوستانه» میان دو طرف تاکید شد.
پیشتر هم عباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، هفتم بهمن ۱۴۰۳ (۲۶ ژانویه ۲۰۲۵) در سفری رسمی وارد کابل شد و طالبان از او رسما استقبال کردند. او در این سفر با مقامهای بلندپایه طالبان ازجمله ملا حسن آخوند، نخستوزیر، امیرخان متقی، وزیر خارجه، و ملا یعقوب، وزیر دفاع، دیدار کرد، دیدارهایی که همگی نشانههای آشکار نزدیکی و هماهنگی فزاینده میان تهران و طالبان است.
در آذرماه گذشته نیز علیرضا بیکدلی به جای حسن کاظمی قمی به مقام سفیر جمهوری اسلامی در کابل منصوب شد. او از زمان ورودش به کابل نقش فعالی در گسترش مناسبات دوجانبه ایفا کرده است و تاکنون با چهرههایی چون سراجالدین حقانی، وزیر داخله، ملا یعقوب و مولوی عبدالکبیر دیدار داشته است. او همچنین با حامد کرزی، رئیسجمهوری پیشین افغانستان، ملاقات کرده است. تلاشهای بیکدلی نشانهای دیگر از اراده سیاسی تهران برای تثبیت رابطهای راهبردی با حکومت طالبان است.
اما پرسش اصلی این است: چرا جمهوری اسلامی ایران در شرایط کنونی به سمت طالبان تمایل بیشتری پیدا کرده است؟ پاسخ را باید در تحولات منطقهای جستوجو کرد، تحولی که میتوان آن را بهاختصار «شکست محور مقاومت» نامید.
در سال گذشته، نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه متحمل ضربات سختی شدند. در نوار غزه گروه حماس در جریان حملات اسرائیل رهبریاش را از دست داد. اسماعیل هنیه، یحیی سنوار و دیگر فرماندهان ارشد نظامی و سیاسی حماس کشته شدند. در لبنان نیز، حزبالله بهرغم سالها آمادهسازی و حمایت مالی و نظامی تهران، ضربات سنگینی از ارتش اسرائیل دریافت کرد و سید حسن نصرالله، دبیرکل این گروه، در یکی از حملات هدفمند ارتش اسرائیل کشته شد.
به موازات این رخدادها، جمهوری اسلامی ایران یکی از اصلیترین متحدان منطقهایاش یعنی رژیم بشار اسد در سوریه را نیز از دست داد. با سقوط دولت اسد در دمشق و پایان حکومت او در سوریه، تهران نهتنها یکی از پایههای محور مقاومت را از کف داد، که نفوذ منطقهایاش نیز دچار اختلال شدید شد.
در پی این تحولات، جمهوری اسلامی کوشید تا با بازتعریف جغرافیای نفوذ خود، جای خالی متحدان ازدسترفته را با بازیگران جدید پر کند.
در این راستا، افغانستان و طالبان بهمنزله گزینهای مهم مطرح شدهاند. نزدیکی جغرافیایی، خلا مشروعیت بینالمللی طالبان و نیاز شدید کابل به روابط اقتصادی و سیاسی، فرصت مناسبی برای تهران فراهم کرده است.
طالبان که از آغاز بازگشت به قدرت در اوت ۲۰۲۱ تا کنون، هنوز به کسب مشروعیت بینالمللی موفق نشدهاند، برای برونرفت از انزوای سیاسی و اقتصادی، از گسترش روابط با کشورهای همسایه ناگزیرند. از همین رو، استقبال طالبان از مقامهای ایرانی و تمایل آنان به توافق و همکاری با تهران، بخشی از سیاست بقای آنان در شرایط بحرانی کنونی است.
اما نکته مهم آن است که این روابط در عمق خود با تناقضهای ایدئولوژیک روبهروست. طالبان پیروان فقه حنفی و اهل سنتاند و آموزههای دیوبندی را با جدیت دنبال میکنند، در حالی که جمهوری اسلامی ایران بر پایه ولایت فقیه و مذهب شیعه اداره میشود. در تفکر برخی رهبران طالبان، ازجمله نوراحمد اسلامجار، شیعیان «فرقه تکفیری» و «همدست کفار» معرفی شدهاند. با این حال، منافع سیاسی و الزامات ژئوپلیتیکی هر دو طرف باعث شده است که این شکاف ایدئولوژیک موقتا نادیده گرفته شود.
تحلیلگران منطقهای بر این باورند که روابط کنونی طالبان و جمهوری اسلامی ایران، نه برخاسته از همگرایی فکری یا مذهبی، که از سر مصلحت، ناگزیری، و محاسبه سیاسی است.
بررسی تاریخی روابط دو طرف نیز نشان میدهد که این اتحاد بیسابقه است. در دوره نخست حاکمیت طالبان در سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱، نهتنها روابطی میان تهران و کابل برقرار نبود، که اختلافها بهحدی بود که دو کشور در آستانه درگیری نظامی قرار گرفتند. کشته شدن دیپلماتهای ایرانی در مزار شریف روابط را تا مرز قطع کامل روابط پیش برد. اما در دوران حکومت جمهوری اسلامی افغانستان، تماسهای پنهان و تدریجی میان دو طرف آغاز شد. در آن زمان، شماری از مقامهای دولت وقت افغانستان تهران را به تجهیز و حمایت از طالبان متهم میکردند، اما جمهوری اسلامی همواره آن اتهامها را رد میکرد.
پس از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان و بازگشت طالبان به قدرت، روابط میان دو طرف از حالت پنهان به شکلی علنی و رسمی درآمد. سفرهای متعدد مقامهای ایرانی به کابل در سه سال و نیم گذشته و حضور چهرههای سرشناس طالبان در تهران، همگی نشانههای روشن تقویت این رابطهاند.
در نهایت، بهنظر میرسد شکست محور مقاومت در منطقه و از دست رفتن بازیگران کلیدی آن، جمهوری اسلامی ایران را به سمت بازیگری سوق داده که در گذشته یکی از دشمنان ایدئولوژیکش به شمار میرفت. طالبان، هرچند از نظر مذهبی با جمهوری اسلامی فاصلهای عمیق دارند، اما در شرایط کنونی، بهدلیل انزوای بینالمللی، برای تهران به شریکی تاکتیکی بدل شدهاند، شراکتی که دوام آن به تحولات آینده منطقه بستگی دارد.