جرمیکوربین، رهبر پیشین حزب کارگر بریتانیا، و برنی سندرز، رقیب قبلی هیلاری کلینتون و جو بایدن در انتخابات درونحزبی حزب دموکرات ایالات متحده، با وعدهها و برنامههای بزرگ رفاهی و اقتصادی یزرگ چون بیمه همگانی، تحصیلات عالی مجانی، مقابله با شرکتهای بزرگ و... به میدان آمدند که قاعدتاً باید برای رایدهندگان فقیر و متوسط جذاب میبود. اما هر دو رقابتهای انتخاباتی را به سیاستمدارانی از جناح راست و پوپولیست واگذار کردند. برای من شکست این دو سیاستمدار کلاسیک سوسیالیست حیرتانگیز بود. به خصوص مورد برنی سندرز جالب است که به گزارش رادیو انپیآر ۱۲ درصد حامیان وی پس از شکستش در مقابل هیلاری کلینتون، در انتخابات عمومی به دونالد ترامپ رای دادند.
شکست حزب کارگر در انتخابات اخیر بریتانیا بخشی از روند افول احزاب قدیمی سوسیال دموکراتیک در اروپا است. این احزاب پس از جنگ جهانی دوم قدرت را متناوباً به دست گرفتند، اما در یک دهه اخیر برخی از آنان مانند حزب سوسیالیست فرانسه به سوی سقوط و حذف پیشرفتهاند و برخی هم مانند حزب سوسیال دموکرات آلمان اهمیت سیاسی خود را روز به روز از دست میدهند. چنانچه، سهم این احزاب از آرای عمومیدر یک دهه گذشته از ۳۰ الی ۴۰ درصد به ۱۰ الی ۲۰ درصد کاهش یافته است.
کتاب «چرا چپها میبازند» که مجموعه مقالاتی از نویسندگان مختلف است و توسط منوارنگ و کندی جمعآوری شده میکوشد این بحران را از زاویههای مختلف بررسی کند. کتاب زبان سلیس دانشگاهی و قابل فهم برای خوانندگان مختلف را انتخاب کرده است که حاصل کار به لحاظ محتوایی غنی بوده و خوانندگان به شکل موجز با مسائل و مشکلات بنیادین فکری و ساختاری احزاب سوسیال دموکراتیک در اروپا آشنا میشوند.
خوانندگان فارسیزبان نیز در لابهلای این کتاب درمییابند که احزاب دموکراتیک حامی جامعه چندفرهنگی و مهاجرپذیر به شدت از سوی جریانهای سیاسی ناسیونالیست راستگرا زیر فشار قرار داشته و از میدان کمکم بیرون میگردند. مشروعیت الگوی دولت لیبرال طرفدار جامعه مترقی مبتنی بر قانون اساسی در برابر جریانهای بومی و نژادگرا آسیب دیده و ایجاب میکند که نیروهای حامی دموکراسی، حقوق بشر و روشنگری فعالانه به میدان بیایند.
در این کتاب چند نکته در مورد احزاب و جریانهای مترقی سیاسی و فکری برجسته شده است. نخست، ایدههای آنها تنها برای رایدهندگان شهری و جوان، و نه رایدهندگان پیر، فقیر و کارگر در خارج از شهرهای بزرگ، جالب است. یک نمونه همهپرسی برگزیت بر سر عضویت بریتانیا در اتحادیه اروپا است که «طبقه کارگر به احزاب سیاسی پوپولیستی و دست راستی رای داد».
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
نویسندگان در اینجا به «تفاوت فرهنگی» میان احزاب چپ و رایدهندگان معمولی اشاره میکنند. مثلاً حزب کارگر بریتانیا در انتخابات اخیر پارلمانی موضوعات برابری، اشتغال، حمایت از لایههای آسیبپذیر اقتصادی، جامعه چندفرهنگی و مهاجرپذیر، حمایت از رنگینپوستان و دگرباشان جنسی را در برنامههای انتخاباتی خود گنجاند، اما «رایدهندگان سالخورده، ساکنین روستاها و حومههای شهرهای بزرگ و حتا کارگران در حوزههای سنتی نفوذ حزب کارگر با این حزب همنظر نبودند.»
نویسندگان میگویند، در حالی که احزاب چپ معمولاً روی موضوعات اقتصادی و کاهش مصایب بازار برای طبقات کارگر و فرودست تمرکز دارند، بخشهایی از رایدهندگان، به شمول کارگران، نسبت به «مسائل هویتی-فرهنگی، مانند مهاجرتهای گسترده و ادغام مهاجرین در اتحادیه اروپا دغدغه دارند.» احزاب سوسیال دموکراتیک هم نمیتوانند «میان نگرانیهای متفاوت گروههایی با تحصیلات بالا و تحصیلات پایین پیوند ایجاد کرده، و با مسائلی چون مرزهای باز، مهاجرت و ادغام اروپا در تجارت جهانی آزاد برخورد موثر کنند.»
نویسندگان عقیده دارند که احزاب چپ در برابر مشکلات و مسائل جدید به ایدههای قدیمی خود بازگشته، برای تحلیل و حل اضطراب و نگرانیهای رایدهندگان در اثر جهانی شدن اقتصاد و تغییرات بنیادین در مناسبات کار به راهکارهای سنتی دولتمحور مراجعه میکنند.
معمولاً منتقدان احزاب سوسیال دموکراتیک میگویند که این احزاب با پذیرش الگوی «بازار نولیبرال» و «ریاضت اقتصادی»، منافع طبقه کارگر و اقشار فرودست را نادیده گرفتند و رایدهندگان سنتی خود را از دست دادند. جرمیکوربین، رهبر حزب کارگر، با حمله شدید به نولبیرالیسم و ریاضت اقتصادی، مانیفیست انتخاباتی حزب خود را بر محور ایدههای قدیمی سوسیالیستی مانند دولتی کردن صنایع عمده، افزایش مالیات و گسترش خدمات رفاهی دولتی تنظیم کرد، ولی نهایتاً در انتخابات شکست خورد و برخی از کرسیهای سنتی حزب کارگر را نیز از دست داد.
نویسندگان میگویند که احزاب کارگری و سوسیال دموکرات علاوه بر تکیه روی ایدههای قدیمی ناموثر، «ضعف خود را در شیوه رهبری و اختلافات فکری داخلی» نیز به نمایش گذاشتند. از سوی دیگر، این احزاب به وعدههای انتخاباتی خود نیز عمل نکردهاند. یک نمونه، حزب سوسیال دموکرات آلمان است که به جای ماندن در اپوزیسیون، ائتلاف با حزب دموکرات مسیحی برای تشکیل دولت را ترجیح داد.
به گفته نویسندگان، احزاب سوسیال دموکرات و محافظهکار در سیاستهای کلان شبیه هم شده و رایدهندگان به سوی گزینههای رادیکال کشیده شدهاند. اما به نظر میآید که آنها این نکته را نیز نادیده میگیرند که رایدهندگان در مقاطع مختلف به احزاب بر اساس کارنامه و تواناییشان برای حل مشکلات مملکت رای میدهند. بخشهای زیادی از رایدهندگان احزاب را بر اساس انگیزههای عملی و روزمره انتخاب میکنند تا انگیزهها و مناقشات ایدئولوژیک. به همین خاطر، احزاب چپ و محافظهکار به صورت متناوب قدرت را به دست گرفته و اگر اعتماد عمومی را از دست بدهند جای خود را به احزاب جدید میدهند.
نویسندگان کتاب بر این باورند که احزاب سوسیال دموکرات باید میان اصولگرایی و عملگرایی توازن برقرار کنند، به تغییرات اجتماعی در میان رایدهندگان توجه نمایند، با چالشهای جریانهای پوپولیسی مواجهه کرده و برای برخورد با تغییرات در نظام اقتصادی و کاری به دنبال ایدههای جدید باشند.
مشخصات کتاب: راب منوارنگ و پاول کندی/ چرا چپها میبازند: بررسی مقایسهای افول احزاب چپ میانه/پولیتی پرس/۲۰۸ ص/۲۰۱۸