با این که قرار بود مذاکرات صلح افغانستان از روز یکشنبه در دوحه قطر آغاز شود. اما بدون ارائه دلیل از سوی طرفین مذاکره، این گفتوگوها به تعویق افتاده است. هرچند سازمان ملل متحد گفت که مذاکرات در اواخر هفته جاری یا در ابتدای هفته بعد شروع خواهد شد. اما هنوز هم نمیتوان به صورت قاطع به آغاز مذاکرات باور داشت. طالبان هنوز به بهانهعدم رهاسازی تمامی ۴۰۰ طالبی که باید آزاد میشدند، قدمی برای شروع مذاکرات برنداشتهاند. دولت نیز با متهم کردن طالبان به بهانهگیری همچنان در حالت تعلیق به سر میبرد. در تازهترین مورد کشورهایی چون آمریکا، فرانسه و استرالیا از دولت افغانستان خواستهاند تا تعدادی از زندانیان طالب را که به قتل شهروندان این کشور متهماند، از بند رها نسازد. رسانهها گفتهاند که این کشورها نمیخواهند تا طالبانی که شهروندانشان را در افغانستان به قتل رساندهاند بدون سپری کردن دوران محکومیت آزاد شوند.
اما در کنار تمام این مسائل آن چه بیش از هرچیز دیگر روند مذاکرات را با ابهام و سردرگمی روبهرو میکند، این است که در واقع آیا ارادهای کلی برای آغاز مذاکرات در میان دو طرف وجود دارد یا خیر. الهام غرجی نویسنده و تحلیلگر مسائل سیاسی افغانستان که روزگاری معاون ریاست همکاریهای منطقهای در وزارت خارجه افغانستان بود، در سلسله توییتی در مورد انگیزه دولت و طالبان برای رفتن پای میز مذاکره گفته است که طالبان به دلیل ماهیت تمامیتخواهی دینی و قومی به چیز کمتر از نقش مرکزی در اداره دولت قناعت نخواهد کرد. از دید طالبان جنگشان به منزله پیروزی بر یک ابرقدرت تلقی میشود و به همین دلیل در گفتمان طالبان مشروعیت جنگ در حال حاضر بیشتر است. برخلاف طالبان دولت افغانستان به بنبست جنگ از سالیان دراز باورمند شده است. دولت فکر میکند هیچ گزینهای به جز مذاکره راه حل بنبست جنگ افغانستان نیست. همکاران خارجی افغانستان نیز به همین مساله فکر میکنند. با این حال هنوز به باور الهام غرجی مشروعیت جنگ در میان طیف وسیع هواداران دولت به دلیل حفظ دستاوردهای بیست سال گذشته نیز وجود دارد. بخشی از مردم فکر میکنند که مذاکرات صلح بدون شک سلطه دوباره طالبان را بر افغانستان تثبیت خواهد کرد. حالا این سلطه به چه میزان و با چه رویکردی خواهد بود؟ در این رابطه نظرات متفاوت است.
تعدادی به این باورند که حتی کشورهای حامی دولت افغانستان به این باور رسیدهاند که برای ختم جنگ و شکستن بنبست بحران افغانستان، باید این کشور را دوباره به طالبان داد، به شرطی که طالبان همان طالبان دهه ۹۰ میلادی که حتی اختیار ریش مردم را نیز از آنان ستانده بود نباشند. در ظاهر امر هم تعدادی از کشورهای خارجی میخواهند نشان دهند که طالبان عوض شدهاند. زنان را اجازه رفتن به مدرسه و دانشگاه و کار خواهند داد. رسانهها همچنان فعالیت خواهند کرد. جامعه مدنی خواهد بود. اما در کنار آن گروهی دیگر نیز باور دارند که طالبان تنها در صورت قبضه راس قدرت در افغانستان از جنگ دست برمیدارند. در آن صورت طالبان هیچ تعهدی مبنی بر آن چه خواستههای مردم و جامعه جهانی است نخواهند داشت. تلاش کشورهای بانفوذ در افغانستان برای آغاز مذاکرات حتی به قیمت هر آن چیزی که طالبان خواهان آن باشند، این گروه را نسبت به گذشته جریتر ساخته است.
باور طالبان این است که خروج نیروهای خارجی، دولت افغانستان را چنان ناتوان خواهد ساخت که با همین گروههای چریکی و موتورسیکلتهایشان خواهند توانست ارتش نسبتا منظم افغانستان را شکست دهند. این باورها باعث شده است تا انگیزه برای رفتن به سوی مذاکرات در میان گروه طالبان که بخشی از آنان از همان اول مخالف آن بودند، بیشتر تقویت شود. دولت افغانستان نیز با این که میداند جنگ نمیتواند نتیجه قطعی در افغانستان داشته باشد، با این حال نمیخواهد دو دستی تمام قدرت را به طالبان تقدیم کند. در چنین وضعیتی حتی شروع ظاهری مذاکرات صلح نمیتواند به معنی رسیدن به نتیجه دلخواه دو طرف باشد. زیرا انگیزه و اراده در میان دو طرف خیلی همسان نیست و حتی ارزیابیهای طرفهای جنگ از این پدیده متفاوت است.