در سال ۱۹۶۷ سران کشورهای عربی در نشست خارطوم، فیصله کردند که با اسرائیل نه صلح میکنیم، نه به مذاکره میپردازیم و نه آن را به رسمیت میشناسیم. این نَهها که به «نَههای سه گانه خارطوم» شهرت یافت، بر اساس اصول ثابت سیاست خارجی عربها گفته شد. اما از آن وقت تا امروز، متغیرها همواره بر ثوابت پیشی گرفته است؛ زیرا هم با اسرائیل مذاکره انجام شد، هم صلح صورت گرفت و هم به رسمیت شناخته شد. در این مدت عربها از جنگ های کلاسیک گرفته تا انواع مختلف مقاومت را هم تجربه کردند.
فهم این واقعیت مستلزم آن است که رفتار فلسطینیها و اعراب در رابطه به مسئله فلسطین را در یک قرن گذشته، آسیب شناسی کنیم و بپرسیم که آیا تکیه بر ثوابت، بدون در اختیار داشتن نیروی نظامی، اقتصادی و دیپلماسی، نتیجه مطلوبی در پی داشته است؟ مگر نه این است که ما همگام با متغیرهای منطقهای و جهانی، تغییر کردیم و خود را یا بر اساس خوانش استراتژیک و یا از سر مجبوریت، با آن وفق دادیم؟
این پرسش از سال ۱۹۷۷ هنگام دیدار انور السادات از بیتالمقدس که چند سال بعد از جنگ اکتبر ۱۹۷۳ انجام شد، مطرح بوده است. پاسخ آن هم مخلوطی بوده است از تکیه بر حق تاریخی، شعارهای عوام پسند و دیدگاه واقع بینانه در روشنایی کشمکشها و واقعیتهای موجود. این پرسشها و پاسخها، پس از اعلام توافق صلح میان امارات متحده عربی و اسرائیل از سوی کاخ سفید، بار دیگر مطرح شده است.
در آغاز باید پذیرفت که منحصر کردن این رویداد در انگیزه دونالد ترامپ برای کسب آرا در انتخابات ریاست جمهوری، اشتباهی بیش نیست. زیرا مهم ترین برگهای که ترامپ در دست داشت، اقتصاد بود که آن را به سبب کرونا و سوء مدیریت آن از دست داد و اکنون که میزان محبوبیتش پایین آمده است، با برگه درگیری با چین بازی می کند و سعی دارد تا از برگه «معامله قرن» نیز چیزی به دست آورد که آن هم دیگر فرو ریخته است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
البته طبیعی است که نگاهها به مسئله تعلیق الحاق شهرک نشینها در کرانه باختری به مساحت ۳۰ درصد، دوخته شود، اما در نظر باید داشت که نتانیاهو از اجرایی کردن این برنامه ناتوان مانده است؛ زیرا از یک سو رئیس جمهور آمریکا به وی چراغ سبز نشان نداده و از سوی دیگر ژنرال گانتس شریک قدرتش در حکومت، این برنامه را به صورت یک جانبه رد کرده است. کسی هم نمیداند که این سناریو تا چه اندازه برای ترامپ در برابر جو بایدن سودمند واقع خواهد شد، در حالی که این رقیب دموکرات تا کنون ۷ امتیاز از ترامپ پیشی گرفته است.
ولی همه میدانند که سه عامل متغیر در رسیدن ما به اینجا تأثیر گذار بوده است: متغیر نخست، عبارت است از عقب نشینی آمریکا از رهبری جهان و پیشروی چین و روسیه بجای آن. متغیر دوم این است که جهان عرب امروز همان جهان عرب سال ۱۹۷۹ نیست، به ویژه پس از وقوع «بهار عربی» وضعیت به گونه شگرفی دگرگون شده است. متغیر سوم که عامل جدیدی در کشمکش ژئوپلیتیک به حساب میرود، دست درازیها و مداخلههای امپریالیستی جمهوری اسلامی ایران در کشورهای عربی است.
پس از توافقنامه کمپ دیوید، کشورهای عربی با اجماع، مصر را از «اتحادیه عرب» اخراج و دبیر خانه آن را از قاهره به تونس منتقل کردند و برخی از کشورهای عربی «جبهه مقاومت و بازدارندگی» تشکیل دادند.
در آن وقت تنها فلسطینی ها نبودند که توافقنامه کمپ دیوید را رد کرده و آن را خطری برای مسئله فلسطین میدانستند، بلکه همه کشورهای عربی و از جمله سوریه نیز با آنها همنوا بود. اما پس از توافق نامه صلح بین امارات و اسرائیل، تنها فلسطینیها و ایرانیها آن را محکوم کردند، ترکیه هم به آنها پیوست، در حالی که خودش هم در اسرائیل سفارت دارد و هم در قطر که از همگی در گشایش دفتر نمایندگی اسرائیل در دوحه پیشقدم بوده است.
البته مصر و اردن با اسرائيل در صلح بسر میبرند، سوریه، یمن و لیبی در جنگ های داخلی پایان ناپذیر درگیر شده اند، کشورهای مغرب عربی مشغول گرفتاریها و مشکلات خود هستند در حالیکه سودان و برخی دیگر از کشورهای حوزه خلیج فارس در مسیر برقراری روابط با اسرائیل قرار دارند.
از این میان تنها عربستان سعودی به «طرح صلح عربی» تمسک جست که ملک عبدلله در زمان ولیعهد بودنش پیشنهاد کرده بود و کشورهای عربی در نشست بیروت در سال ۲۰۰۲ به اجماع آن را تأیید کردند. بر اساس این طرح، اسرائیل از سرزمینهای اشغالی ۱۹۶۷ عقب نشینی میکند و دولت فلسطینی که پایتخت آن قدس شرقی باشد تشکیل میشود، در مقابل، همه کشورهای عربی با اسرائیل مصالحه کرده روابط طبیعی بر قرار میکنند و البته کلید کار و اجرایی شدن این طرح هم به دست فلسطینیها میباشد.
در واقع تغییر اساسی و ۱۸۰ درجهای در استراتژی اعراب، از توافقنامه کمپ دیوید آغاز شده بود؛ زیرا بعد از همان توافقنامه بود که کشورهای عربی بجای اینکه همه جریانات خود را به مسئله فلسطین گره بزنند در این فکر افتادند که هر کشور عربی مسائل خود را در چارچوب منافع و حاکمیت ملی خود حل کند.
از همین جهت توماس فریدمان تحلیلگر آمریکایی، توافق صلح امارات و اسرائیل را یک «لرزه ژئوپلیتیک» در خاورمیانه خواند. زمانیکه حسن روحانی رئیس جمهوری ایران این توافق را خیانت تلقی کرد، شورای همکاری کشورهای خلیج فارس و کشورهای عربی و در رأس مصر، در مقابل آن واکنش نشان دادند و سخن او را رد کردند. واقعیت این است که از نگاه اعراب، خطر نظام جمهوی اسلامی آیتاللهها، به هیچ وجه کمتر از خطر اسرائیل و خطر ترکیه به ریاست اردوغان نیست.
این واقعیت را تعدادی از نخبگان ایرانی نیز درک کرده اند؛ چنانچه علی ابطحی معاون رئیس جمهوری در دوران خاتمی، گفته بود: «ایران در نگاه اعراب یک دشمن تلقی میشود؛ چون رفتار ما به گونهای است که همسایگان عرب، برای مقابله با ایران به اسرائیل روی میآورند». اما علی مطهری، محافظهکار قدیمی این موضوع را به صراحت بیشتری بیان کرده و چنین گفته بود: «ما عربها را ترساندهایم و به دامان اسرائیل سوق دادهایم.»
ضرب المثل معروفی است که میگوید: «چیزی به نام نهار مجانی وجود ندارد»، به همین ترتیب در روابط بینالملل هم هیچ چیز بدون مقابل نیست. از نظر دنیس راس، نویسنده و دیپلمات آمریکایی، یکی از اهداف امارات، از این توافق، «دستیابی به سلاحهای پیشرفته مانند جنگنده های اف ۳۵ است که آمریکا آنها را تنها به کشورهای میدهد که با اسرائیل در حالت صلح باشند».
آری شافت، نویسنده اسرائیلی میگوید: «از اینکه نتیاهو در برنامه شهرک سازی شکست خورده است، به راستیهای خودش و به احزاب میانه رو پناه خواهد برد و این به نجات دموکراسی کمک خواهد کرد».
از سوی دیگر ایران که از طریق حزب الله در لبنان و از راه حضور سپاه در نزدیکی جولان سوریه، خود را هممرز با اسرائیل کرده است، با توافقنامه صلح امارات و اسرائیل، اسرائیل را هممرز خودش خواهد یافت. پس مسلم است که این بازی، یک بازی عادی و آسانی نیست.
© IndependentArabia