مذاکرات صلح بینالافغانی که در روز دوازدهم سپتامبر با حضور رهبران طالبان و دولت و وزرای خارجه کشورهای دوست افغانستان در قطر شروع شد و همچنان از سوی مذاکرهکنندگان دولت و طالبان پیش برده میشود، دو غایب بزرگ داشت.
محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران که حتی اسمش در کنار مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا در فهرست سخنرانان درج شده بود، نه حضوری و نه مجازی در این مراسم که سرنوشت صلح در کشورش همسایهاش را تعیین خواهد کرد، حضور نداشت.
غایب دوم، سرگئی لاوروف، وزیر خارجه قدرتمند روسیه بود که پیش از این کشورش چند بار نشستهای «صلح» را درباره افغانستان در سطوح بالا میزبانی کرده بود.
هرچند دو کشور روسیه و جمهوری اسلامی ایران ظاهراً از آنچه تلاشهای صلح به رهبری افغانها میخوانند، در گذشته استقبال کردهاند اما عدم همراهی آنها با روند قطر زنگهای خطر را به صدا درآورده است.
دستکم عدم همراهی این دو قدرت بانفوذ در حوزه افغانستان با روند جاری صلح که در میان افغانها امیدواری فراوانی برای پایان خشونت ۴۰ ساله ایجاد کرده است، خالی از خطر نخواهد بود.
بدون شک هم مسکو و هم تهران دوست دارند آمریکا هرچه زودتر به حضورش در این منطقه نقطه پایان بگذارد و از افغانستان خداحافظی کند. اما کمتر کارشناسی تردید دارد که هیچ یکی از آنها طرفدار خروج پیروزمندانه آمریکا و ایجاد پیمان همکاری استراتژیک این کشور با حکومت آینده کابل نیستند بهویژه که طالبان عملاً وارد توافقی با آمریکا شده و به دو طرف به یکدیگر بهعنوان شریکان بالقوه نگاه میکنند.
در تازهترین مورد، محمدرضا بهرامی، دیپلمات ارشد و سفیر پیشین جمهوری اسلامی ایران در کابل در مطلبی که چند روز پیش در وبسایت طلوع نیوز منتشر کرده است، آشکارا از مخالفت کشورش با تلاشها آمریکا برای صلح در افغانستان سخن میگوید.
او مینویسد:«باید به این نکته توجه داشت که مسیر انتخابشده توسط آمریکا (توافق دوحه) نمیتواند پایهای برای دستیابی به صلح و ثبات پایدار در افغانستان محسوب شود.»
این روشنترین موضعی است که از تهران شنیده میشود. آقای بهرامی از چهرههای میانهرو و دیپلمات جمهوری اسلامی است و افغانستان را بهخوبی میشناسد رابطه نزدیکی به هسته قدرت در ایران دارد و همچنان به وزارت خارجه و سپاه پاسداران در امور افغانستان مشاوره میدهد.
از این رو، سخنان او را میتوان نوع اعلام غیررسمی موضع جمهوری اسلامی ایران در قبال مذاکرات صلح جاری در قطر دانست. بدون شک دیدگاهها در میان سرداران سپاه خیلی تندتر از این خواهد بود. این مخالفت مشکلاتی را برای موفقیت رسیدن به توافق و احتمالاً اجرایی کردن آن ایجاد خواهد کرد.
آقای بهرامی در مطلبش درباره توافق آمریکا و طالبان میافزاید: «موضوع مهم ضرورت برخورد واقعگرایانه در مسیر دستیابی به صلح قابلمحاسبه است. این توافق نهتنها در محیط داخلی افغانستان، حتی در محیط داخلی آمریکا هم ذهنیت جهتگیری یکطرفه به نفع طالبان را ایجاد و این موضوع موجب شکلگیری تدریجی صفبندیهای غیرضروری خواهد شد.»
جمهوری اسلامی رابطه نزدیکی با حلقههایی در درون طالبان دارد و کوشیده تاریخ تلخ گذشته و تفاوتهای فاحش مذهبی را کنار بگذارد و نفوذ سیاسیاش را حفظ کند. این کشور بهصورت آشکار و پنهان در سطوح مختلف با طالبان رابطه برقرار کرده است و شورشیان را «بخشی انکارناپذیر از واقعیت جامعه افغانستان که مشارکت آنان در متن حاکمیت و جامعه تضمینکننده ثبات و توسعه پایدار در افغانستان خواهد بود» میدانند.
اما این روابط با توجه به عمق بیاعتمادی و تفاوتهای گوناگون تنها در حد تاکتیکی و مبارزه با دشمن مشترک باقی مانده است. هیچ تضمینی وجود ندارد که با بازگشت طالبان به بخشی از قدرت، تهران و طالبان متحد بمانند.
روند جاری حلوفصل مسائل افغانستان زیر نظر آمریکا که بر اساس ادغام طالبان در اجتماع و سیاست بنا شده، نگرانی روسیه و ایران را برانگیخته است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
به همین دلیل این دپیلمات ایرانی پیشنهاد میدهد که بهجای روند گفتگوهای صلح در قطر، افغانستان روند دیگری را در پیش بگیرد. هرچند او تصریح نمیکند که آمریکا از رهبری روند صلح کنار برود و یا جایش را به روسیه و ایران بدهد، اما تأکید میکند که:«یک توافق واقعی درونافغانی که با تضمینهای لازم حمایتی جامعه بینالملل و همسایگان این کشور توأم باشد، میتواند با بازگرداندن تعادل بر هم خورده (ناشی از توافق دوحه) در محیط داخلی این کشور، تقویت نقش مستقیم سازمان ملل متحد در روندهای مرتبط با صلح، بازنگری در متن توافق دوحه و اصولاً تعریفی واقعگرایانه از روند صلح و برخی موضوعات دیگر صورت پذیرد.»
اما افغانها تجربه کار با همسایگانشان در راستای صلح را بارها داشتهاند. ایران، روسیه و پاکستان بهویژه در چهل سال گذشته که در امور افغانستان فعال بودهاند، نقشههای برای صلح پیشنهاد دادهاند که به جنگ بیشتر نژادی و قومی انجامیده است.
طرفهای مختلف از گروههای مسلح متخاصم حمایت کردهاند که جز افزودن به شعله جنگ اثر دیگری نداشته است. در اوج جنگهای داخلی که به حمله یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ انجامید، ایران و روسیه از ائتلاف شمال به رهبری احمدشاه مسعود و پاکستان و متحدانش از گروه طالبان حمایت میکردند که افغانستان را به ویرانه تبدیل کرده بود.
بنابراین تلاشهای کنونی آمریکا و متحدان غربیاش که بر اساس نظرسنجیها از حمایت عمومی در افغانستان نیز برخوردار است، فرصت طلایی رسیدن به صلح در کشور است. مردم افغانستان خسته از جنگ بار دیگر دوست ندارند کشورشان این بار بر سر روند صلح قربانی اهداف و منافع قدرتها شود.