هنوز مشخص نیست که دور دوم از سه مناظره انتخاباتی دونالد ترامپ با رقیب دموکرات او، جو بایدن انجام خواهد شد یا نه. اما درصورتیکه این دور واقعیت یابد، موضوع اصلی مناظره سیاست خارجی ترامپ خواهد بود. در زمینه سیاست خارجی، روابط با جمهوری اسلامی اهمیت ویژهای خواهد داشت. ترامپ مدعی است راهبرد «فشار حداکثری» او، حرکت جمهوری اسلامی را به سمت اتمی شدن متوقف کرده است. بایدن، برعکس، ادعا میکند که این راهبرد عزم رهبران جمهوری اسلامی را به اتمی شدن رژیمشان، بیشتر کرده است.
به گمان من، انحصار مساله ایران در چارچوب سیاسی، یک خطای باصره سیاسی است. جمهوری اسلامی حتی بدون سلاح هستهای منبع بسیاری از رویدادهای دردآلود، هم برای مردم ایران و هم در سطح منطقهای و جهانی بوده و خواهد بود. بدینسان تنها سیاستی که میتواند به حل مساله «ایران» کمک کند، سیاست تغییر رژیم است. درمورد شکل آینده رژیم ایران، بحثهای فراوانی است. اما به نظر میرسد هر روز شمار بزرگتری از ایرانیان به این نتیجه رسیدهاند که ادامه رژیم کنونی، موجودیت ایران را به خطر خواهد افکند. امروز اندیشه تغییر رژیم، فعالترین عنصر در بحث ملی ایرانیان است.
در این میان، ایالات متحده میتواند نقش عمدهای بازی کند. در چهار دهه گذشته، رهبران و فرضیهسازان جمهوری اسلامی، با تبلیغات بیپایان خود «شیطان بزرگ» را بهصورت فعال مایشاء در همه زندگی ایران ترسیم کردهاند. رئیسجمهور اسلامی، حجتالاسلام حسن روحانی، میگوید که همه مشکلات امروز مردم ایران، ساختهوپرداخته آمریکا است. تالی این ادعا این است که چکیده همه مشکلات در واشینگتن است. رهبر جمهوری اسلامی، آیتالله علی خامنهای نیز، مقاومت در برابر آمریکا را، هدف و برنامه اصلی، اگر نخواهیم بگوییم علت وجودی، رژیم خود قلمداد میکند. این سیمای اغراقآمیز از قدرت آمریکا، در مخالفان رژیم نیز اثر گذاشته است. بدین سبب است که بعضی مخالفان همواره به دنبال «چراغ سبز» واشینگتن بودهاند. درحالیکه بعضی دیگر به مناقشات درونی آمریکا کشیده شدهاند و در هیات «بایدنید» (طرفداران جو بایدن) یا «ترامپید» (طرفداران ترامپ)، یکدیگر را میکوبند.
اگر ترامپ در کاخ سفید باقی بماند حداقل انتظار این است که سیاست فشار حداکثری ادامه پیدا کند. اما آیا این سیاست برای تحول در ایران کافی است و یا میبایست در پی تحول تازهای در آن باشیم؟
تردید نیست که فشار حداکثری در چارچوب هدفهای محدود خود، موفق بوده است. این هدفها را آقای پمپئو در یک فهرست ۱۲ مادهای اعلام کرده است.
یک بررسی دقیق نشان میدهد که دقیقاً همه این ۱۲ ماده، تحقق یافته است.
ماده اول میگوید جمهوری اسلامی باید یک شرح کامل از جنبههای نظامی هستهای خود به سازمان جهانی انرژی اتمی (به طور خلاصه آژانس) بدهد و فعالیتهایش در این زمینه را برای همیشه متوقف کند. بنابه گزارشهای آژانس، تهران این کار را کرده است. در مورد «برای همیشه» هنوز شک وجود دارد. اما برای رفع این شک نمیتوان منتظر پایان یافتن «همیشه» ماند.
ماده دوم از فهرست پمپئو، خواستار تعطیل کامل برنامه پلوتونیوم ایران و بستن نیروگاه آب سنگین اراک است. این کار نیز انجام شده است. در این زمینه قرار بود چین در تبدیل نیروگاه اراک به تولیدات غیرنظامی، سرمایهگذاری کند. اما پکن در چهار سال گذشته در این زمینه، تعلل ورزیده است. درهرحال جمهوری اسلامی در حال حاضر دیگر نمیتواند آب سنگین تولید کند.
ماده سوم پمپئو خواستار آن است که آژانس برای بازرسی به همه مراکز علمی و صنعتی ایران، دسترسی داشته باشد. علیرغم بعضی مشکلات، این کار نیز انجام شده است. آژانس مدعی است که کمبود امکانات مالی مانع از آن است که بازرسیهای گستردهتری در ایران، انجام دهد. درهرحال اگر الدرم-بلدرم رژیم را نادیده بگیریم، واقعیت این است که آژانس امروز، با مشکلی برای بازرسی روبهرو نیست.
ماده چهارم، خواستار توقف برنامههای ایران در زمینه موشکهای بالستیک دوربرد و موشکهایی با قابلیت حمل کلاهک هستهای است. این خواست آقای پمپئو نیز انجام شده است. هم خامنهای و هم سرلشکر محمد باقری، رئیس ستاد، بارها اعلام کردهاند که برد موشکهای ایران از دو هزار کیلومتر، یعنی مسیر فضایی ایران از مرز ترکیه تا دریای عمان، فراتر نخواهد رفت. در مورد کلاهک اتمی نیز از آن جا که هنوز چنین کلاهکی وجود ندارد، ساخت موشک برای حمل آن، در عالم خیالی آیتالله مطرح است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
ماده پنجم خواستار رهایی گروگانهای آمریکایی و اتباع کشورهای دوست ایالات متحده است. این ماده هنوز کاملاً اجرا نشده است. اما باید یادآور شد، تهران پنج گروگان آمریکایی را آزاد کرده است. در حال حاضر تقریباً تمامی گروگانهای آمریکایی، دو تابعیتی (ایرانی - آمریکایی) هستند. اما در این زمینه نیز، جمهوری اسلامی از طریق سوئیس، قطر و عمان اطلاع داده که آماده یک آزادسازی وسیع است.
ماده ششم از ابهامی ساختاری رنج میبرد. این ماده خواستار پایان پشتیبانی جمهوری اسلامی، از گروههای تروریست در خاورمیانه است و مشخصاً از حزبالله، حماس و جهاد اسلامی نام میبرد. نخستین اشکال این ماده، گذاردن واژه تروریست در گیومه است و بدینسان، جای بحث بر سر این که تروریست کیست را بازمیگذارد. دومین اشکال محدودکردن مساله به گروههای ذکر شده است. درحالیکه جمهوری اسلامی از دهها گروه دیگر حتی در آمریکای جنوبی حمایت کرده و میکند. در عراق حشدالشعبی، کتائب اهل حق و حزبالله کردستان، از حمایت تهران برخوردارند. در یمن انصارالله، در افغانستان طالبان و در پاکستان تحریک جعفریه از کمکهای تهران بهره میبرند.
اما در این زمینه نیز جمهوری اسلامی شاید به دلیل مشکلات مالی شدید، کمکهای مالی و تسلیحاتی خود را به گروههای تروریستی، کاهش داده است. در مورد کمکهای تبلیغاتی و سیاسی، کار مشکلتر است. زیرا تعریف این کمکها بهمنظور محدود کردنشان، بحثانگیز است.
ماده هفتم خواستار احترام به حاکمیت ملی عراق است و میخواهد که ایران به دولت عراق اجازه دهد نیروهای شبهنظامی را خلع سلاح کند و ضمیمه نیروهای دولتی سازد. این ماده نیز دچار ابهام ساختاری است. احترام به حاکمیت ملی عراق، قابلاندازهگیری نیست. از سوی دیگر جمهوری اسلامی نه حق دارد و نه امکان دارد به دولت عراق اجازه دهد که کاری بکند یا نکند. درهرحال انضمام نیروهای شبهنظامی شیعه در ارتش و پلیس عراق، آغاز شده است و تا پایان سال جاری، تکمیل خواهد شد. امروز جمهوری اسلامی بیشتر به سبب ندانمکاریهای خودبزرگبین رهبرانش، نفوذی را که چند سال پیش در عراق داشت، ندارد. بهعبارت دیگر، این خواست نیز برآورده شده است.
ماده هشتم خواستار پایان کمک نظامی به حوثیهای یمن و کوشش برای یافتن راه حلی صلحآمیز در آن کشور است. جمهوری اسلامی در ۲۰۱۸ تقریباً تمامی کارکنان نظامی و دیپلماتیک خود را، از صنعا، مسقط (مرکز حوثیان)، خارج کرد و در حال حاضر اوضاع یمن را بیشتر از مسقط، پایتخت عمان تعقیب میکند. واقعیت این است که روابط تهران و صنعا، در یک حداقل موضعی متوقف شده است. برنامه شش پرواز هفتگی از تهران به صنعا، هرگز انجام نشد. در چهار سال گذشته هیچ یک از مقامات تهران به صنعا نرفتهاند و هیچیک از رهبران حوثی در تهران دیده نشدهاند. جمهوری اسلامی حتی یک کشتی کمکهای مواد غذایی و دارویی به یمن نفرستاده است. البته تهران هنوز با کمک مالی و قاچاق اسلحه تاحدی محدود، حوثیان را در کنار خود نگه میدارد. اما واقعیت این است که تهران دیگر در مساله یمن، یک بازیگر اصلی به شمار نمیآید.
ماده نهم خواستار خروج کلیه نیروهای زیر کنترل ایران از سراسر سوریه است. این کار نیز به طور آهسته و قدمبهقدم در حال انجام شدن است. نیروهای جمهوری اسلامی از خطوط آتشبس سوریه و اسرائیل دور شدهاند و در یک بخش دورافتاده سوریه در صحرای بین آن کشور و عراق متمرکز شدهاند. از سال ۲۰۱۸ به بعد، جمهوری اسلامی نیروهای تازهای به سوریه نفرستاده است و در مقابل بیش از ۲۰۰ حمله نظامی اسرائیل، کوچکترین عکسالعملی نشان نداده است. اما خروج بیش از صد هزار جنگجوی جهادی، از نظر لجستیکی کار سادهای نیست. دهها هزار پاکستانی، افغان، لبنانی و عراقی در نیروهای زیر کنترل ایران حضور دارند. انتقال آنان به ایران برای امنیت ملی آن کشور خطرناک خواهد بود. درعینحال هیچیک از دولتهای مورد بحث حاضر نیست اتباع خود را بپذیرند. بهعبارت دیگر حضور نظامی ایران در سوریه دیگر از نظر نظامی، اهمیتی ندارد اما از نظر سیاسی، بهصورت مشکل برای چند دولت منطقهای درآمده است. مشکلی که ایران بهتنهایی حتی اگر یک دولت مسؤول در تهران سرکار باشد، قادر به حل آن نیست.
ماده دهم خواستار پایان حمایت از طالبان و دیگر گروههای تروریستی در افغانستان است. هنگامیکه این ماده نوشته میشد، دولت ترامپ هنوز در اندیشه مذاکره صلح با طالبان نبود. اما اکنونکه خود ترامپ با طالبان وارد مذاکره شده است، آن چه تهران ممکن است بگوید، اهمیت دیروز را ندارد. در مورد «دیگر گروههای تروریستی» واقعیت این است که مهمترین آنان در پاکستان و قطر، دو متحد ایالات متحده، حضور دارند. از اینگذشته، غالب آن گروهها به رهبری افراطیون سنی، دشمن ایران و ایرانیان به شمار میروند.
ماده یازدهم مربوط به خودداری از پشتیبانی از گروههای تروریستی از طریق «سپاه قدس» در سراسر جهان است. این کار نیز در عمل انجام شده است. زیرا جمهوری اسلامی دیگر در موقعیتی نیست که با بریزوبپاش اسلامی در آفریقا یا آمریکای لاتین، مدعی «حضور جهانی در نقش یک قدرت بزرگ» باشد. اعزام چند تانکر نفتی و چند کشتی مواد غذایی به ونزوئلا، آنقدر طنزآمیز بود که حتی دولت آقای ترامپ، نخواست جلوی آن را بگیرد. روزگاری که سردار قاسم سلیمانی میتوانست چکهای درشت امضا کند، سپری شده است و جانشین او سردار اسماعیل قاآنی، مأموریت دارد که کمربندش را سفت کند. «سپاه قدس» یک طرح شکستخورده است که هر رژیمی که در تهران سرکار باشد، برای تعطیلی آن با مشکل روبهرو خواهد بود.
ماده دوازدهم، از جمهوری اسلامی میخواهد که رفتار تهدیدآمیز خود علیه همسایگان ایران را به پایان برساند. در این زمینه مشخصاً از پرتاب موشک به اسرائیل و عربستان سعودی و امارات متحده عربی یاد شده است. اما واقعیت این است که جمهوری اسلامی، علیرغم هارتوپورتهای بچگانه رهبرانش، کوچکترین اقدامی علیه اسرائیل انجام نداده است. حمله موشکی به تأسیسات نفی سعودی نیز، طوری طراحی شده بود که خسارات جانی به بار نیاورد. آن حمله بیشتر نشانهای از ذلت رهبران تهران بود. در مورد امارات متحده عربی، تهران در برابر برقراری مناسبات عادی با اسرائیل، حتی حداقل عکسالعمل مورد انتظار، یعنی قطع رابطه را نشان نداد و بدینسان فتوای آیتالله خمینی را نادیده گرفت. از ۲۰۱۸ تاکنون، کنفرانس سالانه «پایان اسرائیل» که یهودستیزان عالم را در تهران دور هم میآورد، برگزار نشده است. شعار «اسرائیل ۲۵ تا سال آینده از بین میرود»، اکنون یک شوخی تلخ به شمار میرود.
سیاست ترامپ در مورد جمهوری اسلامی، به همه هدفهای اعلام شدهاش رسیده است. اما واشینگتن نمیداند یا نمیخواهد بداند که با این موفقیت چه کند. پمپئو مانند مردی است که در قمارخانه تعداد زیادی ژتون برده است، اما نمیداند این ژتونها را چگونه به پول نقد تبدیل کند. بهرهگیری از موفقیت طرح ترامپ - پمپئو، ممکن است در چهار سال آینده مطرح شود. با ترامپ در نقش رییسجمهور یا جو بایدن در کسوت رییسجمهور.